خود نویسیم و خود خوانیم

پیوندها
آخرین مطالب

مثنوی مولمجی (با همکاری مولانA)

دوشنبه, ۱۹ دی ۱۳۹۰، ۰۵:۱۴ ق.ظ

ای فدای مدح و قدحت توأمان

بس خجالت داده‌ای تو بی‌گمان

راوی قدحم شدی امّا دریغ

همچو ماهی مختفی در پشت میغ!

قدح شاعر ز ابن محمود ای صنم

خوانده‌ام زین پیش و هم از آن قلم

قدح او قدح است نی قدحت مرا

باز هم بنوشته‌ای مدحت مرا

قدح تو شیرین‌تر از مدحی شده

همچو اشکستی که آن فتحی شده

بس شکرها ریختی در مدح، تو

باز هم ریزی نمک در قدح تو؟!

هندوانه کیلویی نهصد تومن

می‌دهی زیر بغل ای مؤتمن

بعد از آن هم یک غذای خوش‌نمک

می‌پزی از بهر یارت بی‌کلک؟!

این چه قدحی شد؟ تو خود آخر بگو

همچو مدح است آن و خوش‌تر از هلو!

این روایت را که گفتی یار من

کی روا باشد به حال زار من؟

من به دنبال غذا هستم ولیک

در غزا کی بوده‌ام آخر شریک؟

من کجا وآن آرنولد ای معتمد!

دیده‌ای پیلی که موری را بزد؟

خود گرفتم من بُدستم در غزا

آرنولدی هم رقیبم از قضا!

من به یک توپ‌وتشر لرزان شوم

گر گران بودم بدان ارزان شوم

از برای جان شیرین ای صنم

دست را در هر حشیشی می‌زنم!

 (جز که پستی را نوشتن یا نظر

بهر آجر، این بلاگ پر شرر!)

 گر مجی را این حکایت راست بود

از در حیلت بکردی خود ورود؛

می‌زدم مر مخّ آن آرنولد را

در مثل چونان «کوئستی گولد» را (= گلد کوئست)

آن‌قدر می‌دادمش watermelon

که شود جوگیر، آن Alain Delon

وعده‌ها می‌دادمش صد تا یه غاز

کای حریف بی‌بدل، محرم به راز!

از چه رو به‌هم پریدن ای رفیق

اندر این دنیای سرشار از مضیق؟!

فکر بکری کرده‌ام ای خوش ندیم

ما دو تا انباز خوبی می‌شویم

باید اوّل باشگاهی ساز کرد

زان سپس یک کاسبی آغاز کرد

تو مربّی body building اش شوی

می‌کنیم آن را اداره، ای قوی!

از اصول کاسبی چند و چنان

می‌بگفتم تا رود آن قلتبان ...

در خماری بهر کسب اسکناس

تا بگوید خود مرا چندین سپاس

او چو می‌شد محو آن خواب و خیال

می‌رهیدم من ز بندش بی‌جدال

نی سر من می‌زد و نه آلتش

خنده می‌آمد تو را از حالتش


تعلیقه ای بر پست مجی

شعر گفتی مثنوی وار و قوی

خوش خلف بودی برای مولوی

حال کردم از چنین ذوق لطیف

قدح و مدحم را شدی یکسر حریف

بی تعارف شعر تو کولاک بود

زانکه شاعر در ادب چالاک بود

مولوی در قبر کف زد از شعف

کیف کرد از شعر تو و کرد کف

چندباره خواندم آن اشعار نغز

زان مجی شوخ طبع پیلمغز (بجای پیلتن که لقب رستم بود بر تو این لقب را گذاشتم)

راست گفتی در غزای آرنولد

your way is the best, not what i told

لکن آرنولدی که با تو کرد جنگ

منفعت کی آرد او را در درنگ

آتش ایمان چو در دل دارد او

کاسبی را دل چسان بسپارد او

چون حریفت فاندمنتالیست هست

راه من پس ای مجی جان بهتر است

با عذرخواهی از مرتض به جهت آسیبی که به جهت ضرورت شعری بر مصرع انگلیسی وارد آورده ام

  • ۹۰/۱۰/۱۹

نظرات (۴)

از نظراتتان نسبت به ویدئو هم متشکرم به نظر من جالب و حاوی نکته های ظریفی بود البته درباره شماها نب.ود ولی فکرکردم خوشتان خواهد آمد
ممنون از تعلیقه‌ی نغزت که اساسی حال داد
مشتی معلومه که خوشمون اومده از ویدیو و نکات ظریفش.
آفرین بر این همه ذوق و سلیقه و قریحه و هماهنگی و ترکیب و تجانس. استعداد دکتر که بر ما مشکوف و ذوق نظم گویی اش معلوم. لیک در این وانفسای مغول وار بی سخنی دوستان اندیشمند ما سر به آستان ظنز نهاده و فارغ از هر آنچه تلخ و گزنده و صعب است‘ انبساط خاطر ایجاد می کنند. مجی را ذکاوتی بود مستتر که عهد سخت گویی افشایش نمود. خوشمان آمد در حد تیم ملی اسپانیا
ممنون از اظهار لطف J
O جون این «زودتر سر بزن مشتی» روده‌بر کرد منو. آخر باحالی هستی مشتی.
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی