خود نویسیم و خود خوانیم

پیوندها
آخرین مطالب

داستان یک خواب

يكشنبه, ۲۵ دی ۱۳۹۰، ۰۸:۰۸ ق.ظ

شبی آمد به خواب مرتضِ ما

هاتفی از عوالم بالا

گفت او را بهای هر یک پست

حوری ای در بهشت حاصل تست

همه شیرین زبان و تنگ دهان (این تضمین از هاتف اصفهانی است)

همه در خدمتت به روز و شبان

پیش حوری نشسته صبح به شب

بغل و بوس و نقطه چینی و لب (منظور از نقطه چین را باز نمی کنم)

بعد از آن رفت او به خواب فشن

گفت او را که چون شدی به کفن

در بهشت از تو پست می‏خواهند

گر نداری ز اجر تو کاهند

چون در آجر نداده‏ای مطلب

دیگر آنجا تو نعمتی مطلب

چاره پس چیست؟ افشنش پرسید

گفت بفرست پستهای عدید

خسته چون گشت مرتض از حوری

گیرد افسردگیش بدجوری

آن زمان پیش تو فرستیمش

تا مددکاریش کنی بی‏غش

مزد درمان مرتض این باشد

کل حوریش از فشین باشد

پس به خواب مجی برفت و بگفت

که نخواهند داد حوری مفت

گر بود پست تو ز افشن بیش

حوریانش ز تست بی تشویش

صبح چون O برفت در آجر

دید وبلاگ کاملا شد پر

  • ۹۰/۱۰/۲۵

نظرات (۱)

رفت هاتف سراغ دکتر O
گفتش او، خواب دیده‌ای no no!
مرتضا را چه‌کار با حوری؟!
کی شود او موسوس این‌جوری؟
لیک مرتض چنان «زرشک»ی گفت
بهر هاتف که حرف او شد مفت!
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی