خود نویسیم و خود خوانیم

پیوندها
آخرین مطالب

دستپخت جدید آقای ک

يكشنبه, ۷ اسفند ۱۳۹۰، ۰۷:۲۸ ق.ظ
این را در کامنت پست قبل فرستاده بود درپست آوردمش که عالی است

ضمنا چون بنا بر نگفتن برخی جزئیات در این بلاگ دارد مختصر اصلاحی با رنگ قرمز کرده ام

ای دمت گرم و سرت خوش ای حکیم
مانده ام حیران در آن طبع سلیم
آنهمه ابیات زیبا از دکی است
مثل دکتر در جهان تنها یکی است
ما که در پیش تو لنگ انداختیم
قافیه در نرد شعرت باختیم
ای برادر چون تویی استاد فن
پنجمی را اینچنین گردن مزن
نازنین، تیر از جفا انداختی
پنجمی را در قفا انداختی
شعر آخر را چه زیبا گفته ای!!!
لاجرم از گفت خود آشفته ای
شیخ اگر اینقدر صاف وساده بود
پس چرا در من و من افتاده بود؟!!
ماه را پنهان کنی در پشت ابر
مردمان را بنده می خواهی به جبر
نور را در روز کتمان میکنی
آنچه میگویی نکن ،آن میکنی!!!
گرچه منکر می شوی آن کرد را
چه کنی یک عمر وجدان درد را؟
این تویی آن فاعل فیتیله پیچ
به پر و پای رفیقانت مپیچ
آن سه تن خوشرو، محقق ، با مدد
بخت را کشتند با مشت و لگد
تو که از مازندرانی ای حکیم
کنده کش را خوب میدانی حکیم
کنده را بالا کشیدی بارها
بر قفای او نمودی کارها
پرده ی عصمت به خلوت می دری!
آبروی دوستان را می بری؟
تو نشاندی بارها ای کهنه کار
آن سیه را، لخت در آب انار!!!
ای برادر من وساطت می کنم
کار دشوار تو راحت می کنم
هرچه حاشا کرده ای گردن بگیر
یا برو شهر خود آنجا زن بگیر!
مانده در ذهن من اینک این سئوال
تا بپرسم از حکیم عشق و حال
می توان این قصه را باور نمود؟
فعل آن فاعل فقط یکبار بود؟!!
او چرا از عیش خود داری نکرد؟
با قبلت‌‍‌‌ٌ صیغه ای جاری نکرد!؟
یاد دارم از حکیمی جمله ای
آن حکیم اما یقیناً تو نه ای
گفت اگر آلت رود در اضطراب
می شود آینده ی سکست خراب
آلت ترسیده، کی پایا شود؟
مضطرب اسپرم، کی زایا شود؟!!
آنکه بیند کارد بر نای و گلو
می تواند خورد با رغبت هلو؟
او اگر از ترس بر خود ر...ده بود!!
پس شکافش را چگونه دیده بود؟!!
آن عصایی را که در صد اضطراب
راست گردد تا جهان سازد خراب
غیر از این باشد که گویی حرفه ایست؟
مانده ام انکار آقا بهر چیست؟
ذهن او درگیر آدم خواره بود
او فرا افکن ترین میخواره بود
آن سه تن درگیر تحقیق و مدد
او در این اندیشه تا چون مخ زند
گربه را دیدی که گوید پیف پیف
گوشت بد بو گشته ای یار ظریف
تا رقیبان را ز میدان در کند
وقت فرصت گوشت را پر پر کند
شیخ هم میگفت آن زن چون دد است
دوستان! فی ذاته او جنسش بد است
این مرام زاهدان وعظ گوست
هرکه باور می کند بی شک ببوست
ای حکیم محترم تدبیر کن
بشکن این نفس و هوس زنجیر کن
باده ها نوشیدی و حاشا کنی
لو روی جانم اگر که ها کنی
گر حقیقت را بگویی باک نیست
آن سه تن را مثل تو املاک نیست
آن سه تن زیر تورم جان دهند
تا به فرزند رشیدت نان دهند
تو که دستت می رسد برکام خود
هی نگستر بر رفیقان دام خود
مرتض بیچارا را جز حسن چیست؟
اندکی بر گرده ی وجدان بایست
این جوان خوبروی با عفاف
دخل و خرجش می دهد آیا کفاف؟
یا مجی تا در پی تحقیق شد
عمق جیبش مثل وقتش ذیق شد
حال گیرم کار و بارش سکه است
این وسط جرم محقق، گو ،چه است؟
یا مددکار سلیم بردبار
غار را پنداشت همچون فیلد کار
جیب او خالیست چون فرقش ز موی
نان خشکی برده هر شب در گلوی
جیب او منفی است چون موی سرش
فقر میکوبد دمادم بر درش
جان من پیوسته در کتمان مباش
در خطا چون شیخ در صنعان مباش
گر درم در کیسه و انبان توست
مابقی پرورده ی وجدان توست
نزد من اثبات جرمت سخت نیست
من که می دانم خیالت تخت نیست
می توان اثبات کرد از اصطکاک
علم بیرون می کشد از زیر خاک
خوب می دانم که کارت شرم داشت
گرچه آدم خواره چیزی نرم داشت
با مجی جان هم بگویم یک سخن
من ندانستم که باشی اهل فن
اسب کلک خویش را خوش رانده ای
آفرین بر تو که در افشانده ای
در دل خود شادم و دف می زنم
من برای شعر تو کف می زنم
من که اینسان پاره کردم خویش را
بی وفایی با من مسکین چرا؟
من حکایت را ادا کردم درست
تو خطا گفتی در آن بیت نخست
هی نگو نعت معظم له!! که او
می خورد صد چون تو را همچون لبو
مثل تو من نیز آقا و گلم!!!!
از تبار خوابگاه ازگلم !!!

در دفاع از حکیم 2

ای ک که استاد شعری، زان سبق
خوب می دانی چه باشد حرف حق
گر تو بودی پیش او در خوابگاه
نیک می دانی که باشد بی گناه
گر چه آندم مضطرب بود آن صنم
قدرت حق را گرفتی دست کم
گر بخواهد در زمان اضطراب
می درستد کارهای بس خراب
شعرهای خوب می گویی بگو
لیک حرف خوب می زن ای عمو
آش ناخورده دهان سوخته
خویشتنداری به خود آموخته
در زمان شهوت و شور بلوغ
که هوس در سینه ها دارد فروغ
او نکرده سوی نسوان التفات
هیچ کس او را نکرده کیش و مات
پاستوریزه زندگی کرد آن شریف
دختران را دید و گفتا پیف پیف
کس ندید او را رفیق دختری
دیگران را خود تو واقف بهتری
سوی نیکولها نرفت آن مرد حُر
آن سیه را کی زند از جمع قُر
ماه را دید و به سرعت کرد پشت
پس چه سازد با سیاه لب درشت
آن سیاه ارزانی یاران او
پاک از اینها هست ای جان، جان او
پس دهان خود بشوی از این کلام
با اسیدِ سولفوریک هر شب مدام
گفتم اینها را به سرعت در جواب
خوب نبوَد مثل شعر آن جناب
  • ۹۰/۱۲/۰۷

نظرات (۹)

وای وای ...دامنم از کف برفت......
مرتض جان دفاع اولیه ای از حکیم در انتهای پست گذاشتم بخوان
ک جان از شعرت معلوم شد که فشن را خوب نمی شناسی چون از آخرین بار که او را دیده ام بر سرش موی داشت پس احتمالا او را با کس دیگری اشتباه گرفته ای
انشاء الله شعری مفصل در دفاع از حکیم خواهم نوشت
شعرت هم بسیار عالی بود حقیقتا بسیار بهتر از شعر من. مثل آب روان است و تشبیهات و تخیلاتش عالی است ممنونم از همراهی ات
دامنت از کف برفت مرتض جون؟! من که کلّاً دارم از کف می‌رم داداش! و ایضاً از هوش!
به قول اجانب:
wow
زبان حال ما رو هم خودش گفته این برادر کاف:

ما که در پیش تو لنگ انداختیم
قافیه در نرد شعرت باختیم

بابا تو دیگه کی هستی؟ ...
دکتر جان در بیت اوّل دفاعیه که ایهام به کار نبردی احیاناً؟
در ضمن لازمه که در اسرع وقت کمیته‌ی حقیقت‌یاب سایبری در کارگروه اطّلاعات و امنیت تشکیل بدیم تا مورد سریعاً کشف و به سزای اعمال مجرمانه‌اش برسد. سرنخ‌های اوّلیه هم که مشخّصه: خوابگاه ازگل. البته بنده توفیق اقامت در آن مکان نداشته‌ام. نام مستعار ابوالفضل هم احتمالاً سرنخ خوبی باشه بچه‌ها!
ببین برادر محترم کاف! در عرض چند ساعت شناسایی می‌شی و توی چنگ ما خواهی بود. بنابراین خودت رو معرّفی کن مشتی!
مجی جان مگر نام مستعار ابوالفضل چی بود؟
درباره بیت اول هم هیچ ابهامی نبود فاصله مجاز بین دو حرف رعایت شده تا ایجاد ابهام نکند
آقا کار داره میرسه به لباسهای زیرم....لطفا مسئولین رسیدگی کنند!
آقا این دیگه کیه! شعرش که فوق العاده است. ظاهرا بدجوری گیر داده به جناب حکیم ما! تدبیری بیندیشید و جناب حکیم را از مخمصه برهانید. دوست آن باشد که گیرد دست دوست در پریشان حالی و درماندگی! به جناب ک هم عرض می کنم که:
بهتان به دکی روا و آسان نبود
محکم تر از ایمان او ایمان نبود
در لاگ چو او یکی و آن هم سکسی
پس در همه دهر یک مسلمان نیود
راستی در این وانفسا موفقیت اصغر فرهادی و کسب جایزه اسکار بهترین فیلم خارجی را تبریک می گویم.
مهم نیست که فیلم ها به چه زبانی هستند, تجربه مشترکی هستند که ما را با هم متحد و یکی می کند.
از دفاع فشین ممنونم و موافقم با او و من هم تبریک می گویم
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی