خود نویسیم و خود خوانیم

پیوندها
آخرین مطالب

کامنت جدید آقای ک

دوشنبه, ۱۵ اسفند ۱۳۹۰، ۱۲:۰۳ ب.ظ

این کامنت جدید را با مختصر اصلاحاتی در ادامه می‏ آورم

حکیمی خورد روزی قوتو را
بروی خود کشید آن شب پتو را
شنیدم آن سیه با عشوه ای گفت
چرا رفتی او تو ، دریاب ایتو را!!!
.........................
قسم بر تاق ابرو بر سبیلت
قسم بر اشتهای بی بدیلت
نیازی نیست قرص صاحب حسن
که محشر می کند آن نقطه چینت
..............................

تو که خود اشتها بسیار داری
چرا از این و آن مایه گذاری
کمر داری به حد تیم ملی!
دکی جان، جان مرتض کم نیاری!
................................
تو در جنگل ربودی سیبشان را
به وردی سست کردی زیبشان را

سپس گفتی که ما اص-حاب که-فیم
مگر خنثی کنی تعقیبشان را

زمانی که سه تن خوابیده بودند
زدی با شادمانی جیبشان را

....
ادامه دارد.....

مکن سانسور حکیما شعر ما را
بیا گردن بنه جرم و گنا(1) را
مگر ای جان من ارشاد هستی
که ذهن خویش را بر نقد بستی
چرا آن بیت آخر نقطه چین شد
ز ما چین گفتم و صحبت ز چین شد
بکن بر رادمردی التفاطی
مکن با دین سیاست را تو قاطی


-----------
ک جان من هیچ جیز را حذف نکردم احتمالا در الصاق آن مشکل پیدا کردی اگر خواستی آن قسمت نقطه چین شده را در کامنت همین پست بفرست ضمنا از دوبیتی اول بوی مجی می آید

اشعاری که در کامنت آمده را در اینجا می آورم بحث را در کامنت دنبال کنید
از ک
به پاس حرمت شرم مددکار
کامنتم را نخواهم کرد تکرار
ولی دارم سئوالی از جنابش
چه خوش باشد اگر گوید جوابش
تو آیا می فروشی دین خود را
که مستحفظ نمایی ...ین خود را!؟
بجای نقطه چین قاف ار گذاری
چه می ماند بغیر از شرمساری
اکر کاف است جای نقطه چینت
به کین آلوده خواهد گشت دینت
همیشه حرف حق را فاش گویم
نه فردا مثل تو ای کاش گویم
من و تو حرف منشوری نداریم
من و تو طاقت دوری نداریم
اگر بگشایی آن چشم بصیرت
مرا هر روز بینی در مسیرت
تو آن مردی که از بحث و جدلها
شدی معروف در ضرب المثلها
رگ کردن به حجت پاره کردی
جناح راست را بیچاره کردی!!
چه شد امروز تا وا رفتی ای دوست
فکندی مغز و تنها مانده ای پوست
زنی گه گاه بر نعل سیاست
فرو کوبی گهی میخ ریاست
تو هم جانا مرا نومید کردی
که با سانسور در این وبگاه گردی
مددجویان مددرا از تو جویند
اگر زرتت زند بیرون چه گویند؟
نمی گویند او حرفش دوتا شد
در آغوش حکیم آن شب فنا شد
اگر چه اصل اول رازداری است
ولی شرط مودت بردباری است
چرا حظ حکیم از او گرفتی
صفای سرمه از ابرو گرفتی
تو می دانی تو را من دوست دارم
نمیخوام سرت منت گذارم
حکیم ما پر از فهم و شعور است
دخالت کردنت از عقل دور است
تو ترسیدی که او بی جنبه باشد؟
به بیت سست ما از هم بپاشد؟!!
قسم بر زلف کم پشت تو ای دوست
کلام طنز ما بی پرده نیکوست
مددکار سلیم و اهل فن باش
نمیگویم چو من بهتر زمن باش!

از مجی

فشینا این چه کاری بود جانا
شدی سانسورچی وبلاگ‌خوانا؟ (وبلاگ‌خوان‌ها)
گرفتم ک بکرده یک جسارت
از آن دامان O را چه خسارت؟
من از ک خواهشی دارم به زاری
که کامنتش نویسد باز باری
خصوصی هم اگر شد نیست مشکل
مرا نار فضولی سوخت این دل
حکیم ما خودش استاد کار است
بسانسورد اگر ننگی و عار است
  • ۹۰/۱۲/۱۵

نظرات (۲۱)

من فقط در حیرتم که این آقای ک این اطلاعات دقیق درباره من را از کجا بدست آورده!!
ضمنا لینکهای مجی را در سمت چپ ببینید جالب است
از انجا که یکی از نقش های مددکار اجتماعی مداخله در بحران است و جناب ک علیرغم طبع لطیف و ظریف شان مطلبی منشوری را ضمن شعر خود ارسال نمودند و اینجانب به عنوان یکی از اعضای ارتش سایبری آجر وارد شده و به سرعت برق و باد آن را محو نموده ام.
جناب آقای ک هم بداند که طبع ظریف شان هم نمیتواند باعث ثبت مطالب منشوری شود
به پاس حرمت شرم مددکار
کامنتم را نخواهم کرد تکرار
ولی دارم سئوالی از جنابش
چه خوش باشد اگر گوید جوابش
تو آیا می فروشی دین خود را
که مستحفظ نمایی ...ین خود را!؟
بجای نقطه چین قاف ار گذاری
چه می ماند بغیر از شرمساری
اکر کاف است جای نقطه چینت
به کین آلوده خواهد گشت دینت
همیشه حرف حق را فاش گویم
نه فردا مثل تو ای کاش گویم
من و تو حرف منشوری نداریم
من و تو طاقت دوری نداریم
اگر بگشایی آن چشم بصیرت
مرا هر روز بینی در مسیرت
تو آن مردی که از بحث و جدلها
شدی معروف در ضرب المثلها
رگ کردن به حجت پاره کردی
جناح راست را بیچاره کردی!!
چه شد امروز تا وا رفتی ای دوست
فکندی مغز و تنها مانده ای پوست
زنی گه گاه بر نعل سیاست
فرو کوبی گهی میخ ریاست
تو هم جانا مرا نومید کردی
که با سانسور در این وبگاه گردی
مددجویان مددرا از تو جویند
اگر زرتت زند بیرون چه گویند؟
نمی گویند او حرفش دوتا شد
در آغوش حکیم آن شب فنا شد
اگر چه اصل اول رازداری است
ولی شرط مودت بردباری است
چرا حظ حکیم از او گرفتی
صفای سرمه از ابرو گرفتی
تو می دانی تو را من دوست دارم
نمیخوام سرت منت گذارم
حکیم ما پر از فهم و شعور است
دخالت کردنت از عقل دور است
تو ترسیدی که او بی جنبه باشد؟
به بیت سست ما از هم بپاشد؟!!
قسم بر زلف کم پشت تو ای دوست
کلام طنز ما بی پرده نیکوست
مددکار سلیم و اهل فن باش
نمیگویم چو من بهتر زمن باش!
.
انصافاً که قوّت شعرش بالاست. به نظرم قوّتوی مخصوص شعرا می‌خوره این آقای ک! برادر دوپینگ نکن! فدراسیون شعر و ادب محرومت می‌کنه‌ها!
دکتر جون منظورت چیه بوی مجی می‌ده؟ هنوز هم شک داری؟ نکنه منظورت اشاره‌ی دوبیتی اوّل به جوک اطو و ای‌تو هست؟ آخه این که دلیل نمی‌شه!

فشن جان مطالب منشوری چیه؟ جریان چی بوده؟ نکنه جسارتی از طرف این عنصر معلوم‌الحال (ک) صورت گرفته و سریع حذف کردی. اگه این‌طوری بوده واقعاً احسنت و دست‌مریزاد به عضو غیور ارتش سایبری آجر!
آقا عجب آنلاین هم هست این برادر ک! من وقتی داشتم کامنت می‌نوشتم کامنت او نبود و وقتی پستیدم، حیرون شدم با دیدن یه دو جین شعر! مشتی، یعنی جناب آقای محترم ک! شما انگار توی خونه و همه‌جا با شعر حرف می‌زنی دیگه، هان؟! اصلاً شما نثر توی کارت نیست؟!
به فشن:
فشینا این چه کاری بود جانا
شدی سانسورچی وبلاگ‌خوانا؟ (وبلاگ‌خوان‌ها)
گرفتم ک بکرده یک جسارت
از آن دامان O را چه خسارت؟
من از ک خواهشی دارم به زاری
که کامنتش نویسد باز باری
خصوصی هم اگر شد نیست مشکل
مرا نار فضولی سوخت این دل
حکیم ما خودش استاد کار است
بسانسورد اگر ننگی و عار است
اول به مجی:
هر آنچه را من آن محذوف کردم آتشین بود
کلام دون شان دکتر و مرتض فشین بود
چنان بودش لطیف و جلف کز سر
رود دود از سرت چون هوش از سر
به گفتار درستش در کلام نو مده دل
سخن ها گفته که شرمش شود گل
همی گویم که سانوریست گاهی
مباح در حذف حرف جلف و زشت گویی
جواب جناب که بماند برای بعد
با اشارات می شود برخی حرفها را زد با مجی موافقم هر چند متن ک را ندیده ام اگر با مختصر تغییراتی قابل انتشار است خواننده ایم
ممنون از ج به خاطر توضیحات منظومش که بامزه بود.
عزیز برادر! جناب آقای ک! خودت رو معرّفی کن دیگه مشتی! هرچی لذّت قرار بوده از این سر کار گذاشتن ببری بردی دیگه، قرار نیست در ادامه هم همچنان کیفور بشی از این‌که ما رو در خماری گذاشتی. اصلاً کم‌کم اشتیاق ما هم به شناختنت کم‌کم کور می‌شه‌ها! حالا خود دانی!
راستی فشین جان طبق نصّ صریح شعری که گفتی انگار کلامش دون شأن این بنده‌ی حقیر، مجی (سرشار از کجی!) نبوده دیگه؟ هان؟ دست شما درد نکنه!
خب اگه این‌جوریه خیلی یواشکی به من بگو ببینم چی گفته این ک «بی تو دهن» (برای اطّلاع از مفهوم این عبارت به فرهنگ لهجه‌ی اصفهانی رجوع شود!) تا اگه جسارت ناجوری کرده به ملّت بگم تا مشت محکمی نثار دهنش کنن!
این جناب ک فقط یکی از ماها رو میشناسه و با بقیه به واسطه اون یه نفر اشنا شده

به نظرم رفیق یکی از ماهاست ....احتمالا یکی از همکاران فشین باشد.........
..

مرگ بر ک مرگ بر ک ....

درود بر فشین....درود بر فشین... مرگ بر جریان انحرافی ک ....
مجی جان من در اون شعر دست و پا شکسته که با صرف هزاران هزار سلول خاکستری حاصل شد به ضمیر از تو یاد کردم. اگه دقت کرده باشی بالای اون شعر ملون وزن نوشتم به مجی. ولی ناتوانی در ایجاد وزن اجازه نداد مستقیم از تو نام ببرم. البته باید خاطر نشان کنم در دو بیت سانسور شده ‘ جناب حکیم محظوظ و و ما سه نفر مورد هتک حرمت قرار گرفته ایم که لازم دیدم بدون مشورت گرفتن از دوستان در یک اقدام خودسرانه وارد عمل شده و در غیاب اعضای شورای سردبیری آجر اقدام به انجام عمل نسبتا نامبارک سانسور نمایم. درباره صحبت مرتض هم بگم راستش همه همکارای من اعم از زن و مرد که جمعا هشت نفر هستن اینجا به این وبلاگ مشتاق شدن و منتظر پست ها و کامنت های جذاب شما هستن. اما این که کسی از آنها دست به چنین انحراف بزرگی زده باشد بر من مشکوف نیست. تحقیقاتی خواهم کرد تا به صحت و سقم ماجرا پی ببرم.
جناب آقای O
مدیر مسئول محترم وبلاگ وزین آجر

با سلام
احتراماً بدین‌وسیله خواهشمند است نسبت به ترکیب جدید اعضاء، جلسه‌ای سه‌فوریتی تشکیل گردد. به نظر می‌رسد که صلاحیت برخی اعضاء کنونی محلّ تردید است، چرا که بر خلاف متن صریح اساسنامه‌ی وبلاگ و اصل بنیادین آن (خود نویسیم و خود خوانیم) اقدام به تبلیغ و معرّفی این مکان اختصاصی نموده، با بر پایی جنجال و باز کردن راه نفوذ عناصر بیگانه و جریان انحرافی به حریم آجر در صدد براندازی نرم محفل نورانی ما برآمده است. اقدام عاجل آن جناب مصداق بارز وظیفه‌شناسی و مزید امتنان است.

با تشکّر
عضو کوچک مجمع خصوصی
مجی
a

رونوشت: جناب آقای مرتض جهت استحضار
فشین جان؛
حالا ما یه شوخی‌ای کردیم، این‌قده توضیح نمی‌خواست که داداش. خیلی مخلص‌ایم.
حدس مرتض هم قابل توجّهه.
یه بار گفتی که یکی از دوستان یا همکارانت هم اهل شعره و به نظرم یه بار هم توی کامنت‌ها شعری ازش گذاشتی. این دوستت که یه موقع ک نیست؟ من بعید می‌دونم البته.
راستی یه سؤال: توی این مدّتی که تو رو ندیدیم، اوضاع و احوال ظاهری خودت تغییر کرده؟ وضع سر و زلفت منظورمه؟ چون دوباره این جناب ک بر موضوع سرـ‌خلوتی تو تأکید کرده.
ممنون
جناب آقای مجی
با سلام و احترام
از آنجا که اینترنت یک فضای مجازی و محلی برای نشر افکار و آرا مختلف هست و صرف نظر از این که من بخواهم به کسی آدرس خاص بدهم ممکن است عده ای با جستجو در دنیای مجازی به این مطالب دسترسی پیدا کنند عبارت خود نویسم و خود خوانیم خیلی نمی تواند بدون درز و نفوذ باشد و چه بسا خوانندگانی بیایند و ناخواسته وارد شوند.
در ثانی اگر چنین است که فقط خود خوانیم و خود نویسم باید راه کامنت گذاشتن بر سایرین بسته شود تا احدی جرات خواندن و کامنت گذاشتن نداشته باشد
ثالثا حضور یک عنصر ناشناخته خوش ذوق چنان اعضای اجر را به ذوق آورد که بر خلاف به قول شما متن صریح "خود خوانیم و خود نویسم " مطالب ایشان را با حداقل سانسور و بعضا با انتقاد اعضا از سانسور به عمل آمده به عنوان پست مستقل وارد وبلاگ نموده اید و مطالب ارسالی نامبرده به گواه آمار و آرقام پر کامنت ترین مطالب بوده اند به گونه ای که پس از ورود جناب ایشان نه تنها دکی بلکه همه اعضا به فعالیت و تکاپوی دو چندان افتاده اند و بارانی از کامنت را به سوی آجر روانه کرده اند که از شدت حجم کامنت می رود که به رکورد قابل توجهی دست یابد
رابعا معرفی وبلاگ به همکاران به صورت اتفاقی و در حین خواندن مطلب روی رایانه یکی از دوستان بود. از آنجا که اینجانب در محیط کار فاقد رایانه شخصی هستم برای ورود به اینترنت باید از رایانه همکاران استفاده نمایم. و در حین مطالعه دوستان متوجه جذابیت مطالب موجود شده اند. این که این مطالب اراسلی دوستان به کام همکاران من خوش امد بر من حرجی (اگه از لحاظ نگارشی صحیح باشه) نیست ولی این انتقاد بر من وارد هست که موارد امنیتی را به دقت رعایت نکردم.
خامسا از انجا که جناب مجی درخواست جلسه اضطراری نمودند و تصمیم شورایی می باشد اینجانب هم تابع تصمیم شور هستم
با تقدیم احترام
فشن
مجی جان
منم خواستم یه چیزی گفته باشم برای خالی نبودن عریضه.
در رابطه با سر زلفم هم باید بگم که خیلی تفاوتی با گذشته نکرده. البته داره به شالیزاری تبدیل میشه که آفت بهش زده باشه اما هنوز به مرحله خشکیدن نرسیده.
ممنون از دوستان
حالا که دیدم در آن دو بیت بنده محظوظ گشته ام دیگر ایرادی در انتشار آن نمی بینم!!
جواب ک را هم متعاقبا بصورت شعری ادا خواهم نمود
کس مثل من از رفیق دلسرد نشد
با غصه ی چارتن هماورد نشد
می گفت فشین که پاسخی خواهد داد
اما خبری از آن جوانمرد نشد
..........................
بازار کامنت داغ ؛ در آجرتان
بسیار شده به همدگر غرغرتان
ای وای که باعث کدورت شده ام
باید بروم شکسته دل از برتان
..................
گفتید که بنده انحرافی هستم
گفتید که آدم خلافی هستم
ای اهل ادب چو چشم دل بگشایید
بینید که آیینه ی صافی هستم
..................
در ذهن شما راه خدا بگشودم
در بین شما باب وفا بگشودم
خود سنگ شدم فتنه شدم بدگشتم
اما دلتان را به صفا بگشودم
............................
در باب ادب تو دهنی بد دردی است
گم کردن در یمنی بد دردی است
هی جار مزن که انحرافی هستی
این انگ برای چو منی بد دردی است
....................
ترسم که حضور من شرار انگیزد
کولاک به موسم بهار انگیزد
من می روم امید که این رفتن من
در سینه ی چار تن قرار انگیزد!!!
.......................

ای کاش حکیم خود حبیبم گردد
مانند مجی ، فشن رقیبم گردد
زیباست به تحقیق که چون صاحب حسن
همصحبتی شما نصیبم گردد
...................................
تکذیب !که نیست غمگساری ما را
در بین شما رفیق و یاری ما را
بخشیدم عطا به این لقای مشکوک
تنها بنه ای عزیز باری ما را
.....................
چندی قلم شکسته را فرسودم
شاگرد شما در این حوالی بودم
من رهگذری بودم و با شوق سفر
در سایه ی وبلاگ شما آسودم
.......................
غزل خدا حافظی

گناه عشق ورزیدن اگر بر من روا باشد
تمام دردهایم را تمنای شفا باشد
مترس از من که سوز دل درون سینه می ماند
شکستهای قلب من یقیناً بی صدا باشد
مرا اینگونه میخواهی که در حسرت فرو سوزم
چه تدبیری اگر کس را خدایش ناخدا باشد!
اگرچه چشمهایت را ز چشمم دور می بینم
نگاه ابریت اما برایم آشنا باشد
مرا یک روز خواهی خواست با قلبی پر از حسرت
به قلبت می برم اما اگر آنروز جا باشد!!
بدرود
این خداحافظی نشون میده که حدسم درست بوده....طرف رفیق فشینه......


بگیرینش...بگیرینش...........

نباید بزاریم در ره.....باید تاوون بده...تاوونه همه این خونای ریخته شده رو باید بده.....
حالا که بگیر بگیر من میگم بگیرینش
به قول خود ک آش نخورده و دهن سوخته
آقا بگیرینش....
در ضمن برای ک هم جواب دندان شکنی دارم که خواهم داد
اومدی یه قوم رو به هم ریختی و در رفتی. الحق که از اصحاب فتنه ای و در گروه انحراف ایجاد کردی
مرتض جان دامنت الان در چه حالیه؟ آقا چرا مسئولین رسیدگی نمی‌کنن؟!
برادر عزیز جناب آقای ک! چرا قهر می‌کنی داداش؟

ای دوست چرا تو می‌کنی قهر از ما؟
نوشیده مگر کام شما زهر از ما؟!
خوش آمده‌ای رفیق خوش‌ذوق، بمان
این خواسته را تو می‌شنو جهر از ما
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی