برخاستن مولف از گور
گاهی ضمن مطالبی که مینویسیم ظرافتهایی را جای میدهیم به این امید که مخاطب آن را در مییابد و معمولا یادآوریاش هم نمیکنیم در شعرها و حکایات پیشین من مواردی از این دست هست مثلا در
تویی که شهره شهری به نقد نشنیدن در چند پست قبل اشاره به شعر حافظ بود که منم که شهره شهرم به عشق ورزیدن قاعدتا اکثر میدانند شاید فشن نداند به دلیل سابقه مطالعه ادبی کمتر ولی به هر حال مولف آن را بیان نمیکند و این البته دلیل نمیشود که مخاطب نپرسد یا مثلا در چند پست قبلی، بیتِ
رود بنگاله چون زو پارسی قند
دیابت طوطیان هند دارند
اشاره به این شعر حافظ دارد که:
شکرشکن شوند همه طوطیان هند
زین قند پارسی که به بنگاله میرود
و البته منظور از قند پارسی شعر فارسی است و قاعدتا همه این را میدانند (شاید فشن نداند) و شنیدی تُعرَفُ الأشیا بِأضداد اشاره به قاعده تعرف الاشیاء باضدادها دارد یعنی آنکه اشیا با ضدشان شناخته میشوند و امثال این کنایات و اشارات
اما گاهی انتظار مولف آن است که مخاطب نشان دهد ظرافت را دریافته است
مثلا ظرافت این دو بیت در مدح ک را در پست مربوط به وزارت ک:
همچو هوشنگ ابتهاج قدر
شوخ و سرزنده چون نسیم شمال
مثل گلچین سراسر ایده نو
چون معین در لغت به حد کمال
که مشخص شد هیچ یک از دوستان آن را در نیافته است
- ۹۱/۰۴/۳۱