خود نویسیم و خود خوانیم

پیوندها
آخرین مطالب

امیدوارم این پست بالاخره مورد توجه مجی قرار گیرد

سه شنبه, ۲۴ مرداد ۱۳۹۱، ۰۸:۰۳ ب.ظ
فشن سؤالی از من پرسید درباره شعر اتل متل توتوله که چگونه گاو حسن که نه شیر دارد و نه پستان، شیرش را به هندوستان می‌برند. البته خود فشن این ایده را مطرح کرد که شاید خطایی املایی رخ داده باشد و گاو در‌واقع نر بوده باشد اما من ایده‌ای دیگر دارم که در اینجا مطرح می‌کنم خطای املایی درباره این شعر منتفی است زیرا پیچیدگی‌های دیگری نیز در این شعر وجود دارد که نشان‌دهنده عمق آن است و به املا مربوط نمی‌شود: 1- اتل متل توتوله چه معنایی دارد؟ 2- چرا توتوله را به چه‌جوره قافیه کرده‌اند؟ در حالی‌که با بی‌معنایی ظاهری در بند اول می‌شد گفت: اتر متر توتوره، تا به چه‌جوره قافیه‌اش درست درآید 3- با گفتن «نه پستان» نداشتن شیر برای گاو حسن مشخص می‌شد بنابراین چرا دوباره به نداشتن شیر اشاره شده است؟ 4- دلیل بردن شیر گاو به هندوستان چیست؟ 5- چرا می‌گوید زن کردی درحالی‌که زن کرد اصطلاح درست است؟ 6- عم‌قزی یعنی دختر عمه یا عمو، اما اینکه اسم فرد نمی‌شود ضمناً هر کسی اسمی برای خود دارد و گذاشتن اسم بر یک زن معنایی ندارد. 7- چرا زن بر سرش کلاه دارد؟ در حالی‌که قاعدتاً باید روسری باشد. 8- چرا می‌گوید قرمزی و نه قرمز؟ 9- چرا باید یک پای را برچید؟ بنابراین می‌بینیم که شعر بسیار عمیقتر از آنی است که در ابتدا به نظر می‌آید به نظر من این متن را می‌توان هم به سبک رئالیسم جادویی شبیه به مارکز تحلیل کرد و هم عرفانی و هم اجتماعی. رئالیسم جادویی به این علت که در آن خیال با واقعیت در می‌آمیزد و تضادهایی عجیب مشاهده می‌شود که با واقعیت سازگار در نمی‌آید مثلاً: 1- تضاد میان پستان نداشتن و بردن شیر آن به هندوستان که فشن به آن اشاره کرد. 2- تضاد میان نام زن (عم قزی) و رنگ کلاه او (قرمزی) که نشان از ترک بودن زن دارد از یک طرف و اعلام کرد بودن او در این شعر، از طرف دیگر 3- پرش از قصه گاو حسن به ازدواج با عم قزی بدون تبیین ارتباط میان این دو قصه 4- اینکه اسم زن که قاعدتاً باید از کودکی‌اش تعیین می‌شد به امر راوی مشخص می‌شود و این یعنی زن از قبل اسم نداشته و این اسم توسط راوی خلق می‌شود. 5- با اینکه راوی خود همه چیز را درباره گاو حسن می‌داند باز می‌پرسد که چه‌جور است اما تحلیل عرفانی: 1- اتل متل توتوله مانند شطحیات عرفا معنای مشخصی ندارد. 2- اینکه شیر گاو را به هندوستان می‌برند به توجه به آنکه هندوستان منشأ عرفان است می‌تواند معنادار باشد مخصوصاً اینکه به مقدس بودن گاو در آنجا ارتباط پیدا می‌کند. شیر در اینجا سمبل روح گاو است و جسم او البته به هندوستان که نماد منزلگاه موعود است نخواهد رفت. 3- عارف محال‌اندیش است و می‌خواهد در عین ناممکن بودن سقف فلک را بشکافد اینجا هم از گاوی که نه شیر و نه پستان دارد شیر می‌گیرند در عالم عشق چیزهایی ممکن می‌شود که عقل پذیرای آن نیست به قول هاتف: شود آسان ز عشق کاری چند که بود پیش عقل بس دشوار 4- برداشتن یک پا اشاره به برداشتن پا از این دنیا دارد البته معمولاً از ترک دنیا به دست برداشتن تعبیر می‌شود اما برچیدن پا عمیقتر است چون ما پا بر زمین داریم و اینکه هر دو پا را نمی‌توانیم برچینیم روشن است و این به دلیل آن است که سیر من الخلق الی الحق ابتدای راه است و سیر فی الخلق بالحق انتهای راه و در نهایت یک پا باید بر زمین بماند. اما تحلیل اجتماعی: 1- هیچ‌کس حال گاو حسن را که نه شیر دارد و نه پستان نمی‌پرسد چون در فضای منفعت‌طلبانه جایی برای چنین موجودی نیست راوی با پرسیدن حال گاو حسن به این مسأله اشاره دارد درحالی‌که خود او از حال گاو آگاه است. 2- گاوی که به علت پستان نداشتن و ناتوانی در دادن شیر باید مددجو محسوب شود و مورد حمایت قرار گیرد اما بالاخره چون به دلیل همین بی‌شیر بودن به سلاخی فرستاده خواهد شد بنابراین ناچار می‌شود بیشتر از حد توانایی خود تلاش کند و شیر بدهد اما همین شیر که محصول زحمت اوست نهایتاً به هندوستان فرستاده می‌شود شیر در اینجا نماد تفکر و تجربه افراد است که با هزینه زیاد بدست آمده و این قسمت از شعر می‌تواند به فرار مغزها تعبیر شود. قبلاً داستانهایی مانند «یک میمون نر دادی چقدر توقع داری؟» و داستان «خرسی که می‌گوید من خرگوشم من خرگوشم» به مضمون مشابهی اشاره داشته‌اند و نشان‌دهنده آن هستند که در شرایط فشار می‌توان از گاوی که پستان ندارد هم شیر گرفت. 3- در قطعه اسمشو بزار عم‌قزی، می‌توان دید که هویت بسیاری از زنان مخصوصاً در قومیتها مستقل نیست و دیگران آن را تعیین می‌کنند 4- زن با به سر گذاشتن کلاه با شرایط موجود به ستیز بر می‌خیزد مخصوصاً به رنگ قرمز که محرک‌تر است شاید راوی از رنگ قرمز به دیدگاه‌های سوسیالیستی نیز اشاره داشته باشد. 5- در نهایت نمی‌شود از سنت به یکباره دل کند باید لااقل یک پا را روی زمین نگه داریم تا سر پا بایستیم برداشتن هر دو پا همان و افتاده همان. 5- در کل راوی حاضر نیست از زبانی که تبدیل به ابزار قدرت شده به شکل متداول آن استفاده کند و به ساختار شکنی می‌پردازد. موارد آن در متن مشهود است مانند بی‌معنایی اتل متل توتوله، قافیه نشدن آن با چه جوره، زن کردی که ی آن اضافه است و … در هر حال اگر دوستان دیدگاه دیگری دارند دوست دارم بخوانمشان
  • ۹۱/۰۵/۲۴

نظرات (۹)

میبخشید که ظاهر پست خوب نیست با موبایل فرستادم اینطور شد
به هرحال در جهانی که داعیه ممکن بودن همه چیز در آن وجود دارد.....چاره ای نیست جز تن دادن به هر ممکن دیگری که به ذهن هرکسی خطور میکند....و حق اعتراض برای هیچ کس محفوظ نیست.... یکی از بزرگان همین عرصه ممکن ها می گفت: من با زدن حرفهایم در واقع دارم سر خودم را می برم..........

به هرحال تحلیل غم انگیزی بود برای من دکی جان.....دلم گرفت...
دکی جان ظاهرا این روزها در آسمان خیال خیلی نظر می کنی. خود متن رو دوس دارم اما راستش رو بخوای به نظرم زیادی این شعره رو تحویل گرفتی و چون ذهن سیالی داری می تونی هر تحلیلی از این شعر داشته باشی. و با مکاتب عرفانی وفلسفی هم پیوندش بدی اما من فکر می کنم ساده تر از این عمقی باشه که بهش دادی. در همه ابعادی که مطرح کردی
فشن جان تحلیل شما که جدی تر بود برادر.....
مرتض جان نمی دانم چرا تحلیلم برای تو غم انگیز بود توضیح می دهی؟
ج جان من هم نظر مرتض را دارم متن من از کامنتت طنزتر بود
اندوهم پوپری بود برادر..........
دست مریزاد. یعنی فوق فوق‌العاده بود. در واقع به قول بروبچ قدیمی پشم‌هام ریخت از قوّت این‌همه تحلیل از زوایای مختلف. تحلیل اجتماعیش که اصلاً حرف نداشت، یعنی مو لای درزش نمی‌رفت، و در واقع اندوه مرتض شاید به واسطه‌ی برملا شدن روابط نابرابر اجتماعی در تحلیل ارزشمند دکتر باشه، امّا نمی‌دونم که چرا گفته که اندوهش پوپری بود!
قبل از این یک‌بار در جستجویی عشقی که درباره‌ی این شعر انجام دادم به یک تحلیل فوق جدّی از این شعر در یکی از سایت‌های مذهبی برخوردم. شما هم ببینید، شاید جالب باشه:

http://rasekhoon.net/article/show-59276.aspx?AspxAutoDetectCookieSupport=1
راستی اشاره به داستان‌های «یک میمون نر دادی ...» و «خرسی که می‌گوید ...» بسیار به‌جا و جالب توجّه بود! همین‌طور هم در تحلیل عرفانی اون‌جایی که درباره‌ی برداشتن پا از زمین به مفهوم دست‌کشیدن از دنیا و سیر من الخلق الی الحق و این‌ها بحث کردی!
خدا مراد فرهاد پور را بیامرزد..............
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی