مدت هاست که دوس دارم هیجان فوتبال را در خودم کم کنم و
نسبت به آنچه در زمین مسابقات داخلی و ملی می گذرد حساسیتی نشان ندهم اما انگار
این حساسیت به یک عادت غریزی تبدیل شده که ناخودآگاه بر من غالب می شود و دست از
سرم بر نمی دارد. بازی تیم ملی مدت هاست که تهوع آور شده و به دلم مونده که یه
بازی نصف و نیمه خوب از این تیم ببینم. پرسپولیش که دیگه سوهان روح شده و با
برنامه ریزی های عجیب و غریب سازمان لیگ به جای این که یه روز یا دو روز مشخص در
هفته حالم گرفته شود و روزم خراب شود، چرخشی شده و از شنبه تا جمعه در نوسان است.
لااقل به گونه ای نیست که یه روز را برای این سوهان خوری در ذهن اماده کنم. آخه
فقط زمین مسابقه و تیم و بازیکن و مربی و رئیس باشگاه نیست که. صدا و سیما هم که
می بینه سوهان کارساز نیست، مته ور داشته و به قصد سوراخ کردن این کاسه خارای مخ
ما وارد عمل شده و به هر زوری شده می خواد مخ همه ملت رو سوراخ کنه! شاید می خواد
دیو و ابلیس فوتبال دوستی را با سوراخ کردن از مخ ما خارج کنه و به این سلطه
اهریمنی پایان بده. شایدم به مانند حکمای سابق قصد داره با سوارخ کردن مخ، درمان مان کنه! بازی تیم ملی با لبنان آخرین قسمت این سریال نیست! مزدک میرزایی
بیچاره مونده بود که به ملت چی بگه! هر پنج دیقه یه بار روی صفحه تلویزیون ظاهر می
شد و سرخ تر و رنگ و رو رفته تر از قبل اظهار شرمندگی میکرد که هنوز تصاویر از
مبدا به دست ما نرسید و همکاران دارن به شدت تلاش می کنن تا ارتباط رو برقرار کنن.
ناگاه یاد دوره نوجوانی ام افتادم که با یه رادیوی مستعمل سیم پیچی شده، از کوه
و تپه بالا می رفتیم تا با تقویت امواج رادیویی بتوانیم صدای گزارشگری را بشنویم
که می کفت: همکاران مان سخت تلاش می کنند تا ارتباط ما با ورزشگاه آزادی برقرار شود
و برادر کوچک ترم به طنز می گفت لابد دارند بیل و کلنگ می زنند! انگار این گزارشگر
بینوا هم در انبوه دروغپردازی های صدا و سیمایی ها غرق در جماعت شد و با آنها
همنوا که بالاخره باید یه جوری ملت رو قانع کرد غافل از این که ملت تا حدودی می
دونن که صدا و سیما به قصد باجگیری و در تنگنا قرار دادن شرکت پخش کننده بازی ها
تا آخرین لحظه از خرید امتیاز پخش بازی خودداری کرد تا با به خیال خودش در فرصت کم
با کمترین قیمت بازی را بخرد. اتفاقی که در بازی قطر با موفقیت انجام دادند. اما
ظاهرا این دفعه تیرشان به سنگ خورد و سنگ مفت بود و اما گنجشکی نبود و تنها چیزی
که باقی ماند اعصاب بهم ریخته ملتی بود که نه تنها بازی ضعیف و کسل کننده و بی روح
تیم ملی بلکه مته پولادین صدا و سیمایی ها هم روی آن رژه می رفت. شکست و بازی ضعیف به
یک طرف، این دروغپردازی و بازی کردن با احساسات مردم از طرف صدا و سیما کفر همه رو
درآورده بود. عذر بدتر از گناه مزدک هم این بود که یه جوری گزارش می کرد که انگار
بازی زنده است . دست آخر هم بازی رو نصف و نیمه قطع کردن و ما هم هاج و واج موندیم
که .....
تا اینجا متن فشن بود من هم البته پستی در اینباره نوشتم که در ادامه می اورمش
مسابقه جای خالی:
جای خالی را در این پرسشهای شعری که به بازی ایران و لبنان مربوط میشوند پر کنید و تعداد جوابهای درستتان را در قسمت نظرات بیاورید برنده صاحب یک شعر مدح خواهد شد. پاسخ درست در پایین پست خواهد آمد.
1- … به ریش مدافع و فوروارد
چندصد میلیونی و میلیارد
2- هافبکهای تیم را حتماً
تا به گردن فرو کن اندر …
3- با چنین تیم ملی و بازی
… بر سر کنندت ای کیروش
از گلومان نمیرود پایین
با وجود تو قطره آبی خوش
4- کس در این تیم انسجام ندید
در چنین تاکتیک باید …
.
.
.
.
.
پاسخها:
1- حنا: چون سن برخی بازیکنان بالاست برخی از موهای ریششان سفید شده است با حنا رنگ کردن بازیکنان را جوانتر نشان خواهد داد و به روحیه تیم خواهد افزود.
2- پول : آنها اکنون تا کمر در پول غرق شدهاند با این بازیهای درخشان، لازم است که تا گردن در پول غرقشان کنیم.
3- گُل: با این مربی کاربلد هر بار که تیم از سفر باز میگردد باید بر سر او گُل ریخت
4- دید: یعنی در این تاکتیک باید شباهتی با شیوه بازی تیم ملی هلند در زمان کرایف دید که بازیکنها در زمین آزاد بودند و جایگاه خاصی نداشتند. حالا امتیازهای خودتان را شمرده و در قسمت نظرات بگذارید تا برنده مشخص شود.
دکتر جون من برندهام با 100 امتیاز (هر جواب درست 25 امتیاز) و چون زودتر زیییییییییییییینگ زدهام برنده کسی نیست جز من. البته این جوابهایی که نوشتی انحرافی بود و جواب صحیح رو ........ بگم؟! بگم؟! زشته آخه!!
راستی برای پست قبلی هم نظر دادم!