خود نویسیم و خود خوانیم

پیوندها
آخرین مطالب

قصیده دکتریه

سه شنبه, ۲۸ شهریور ۱۳۹۱، ۰۵:۴۱ ق.ظ
هان! گشادی و فرج آید همی (1)

شمس تبریز از کرج آید همی

دخترانِ صف کشیده پشت در

بعد از آن عسر و حرج آید همی

با وجود ساربانی همچو او

سوی منزل بار کج آید همی

پیش پایش فیل را قربان کنید

گوییا حاجی ز حج آید همی

خادم و استاد و دانشگاه از

مقدم او مبتهج آید همی (یعنی شاد)

چون کلاسش رفته بالا بعد از این

دوستی ما فلج آید همی (2)

مرتضی دکتر شد و دارم امید

کز پیش افشین و مج آید همی

(1) توضیح مصرع اول اینکه گشادی به معنای فراغت و آسوده دلی است به قول حافظ:

خیز تا از در میخانه گشادی طلبیم

(قابل توجه اذهان منحرف)

(2) البته امیدوارم این اتفاق نیفتد

ضمنا کامنت آخر پست قبل را در اینجا می آورم شاید کسی آن را ندیده باشد:

متاسفانه کسی از دوستان پاسخ صحیح نداد اما به جهت صداقت فشن جایزه مدح را به زودی به او تقدیم میکنم

هر کسی از ظن خود تفسیر کرد

پس قیاس شیر را با شیر کرد

چون مولف زنده است ای معتمد

انگ حرف زشت بر او کی سزد

پاک کن آن ذهن پر از انحراف

جای خالی را مکن پر با خلاف

پس حنا و پول و دید و گل شود

پاسخ آنها نه آن الفاظ بد

  • ۹۱/۰۶/۲۸

نظرات (۶)

تبریک می گم مرتض جان
امیدوارم هیئت علمی بشی.
مرتضی هرچند دکتر می شود
نزد من همچون گمج آید همی
به نقل از یکی از علما
فشن جان من معنی گمج را نمیدانم ممنون میشوم توضیح بدهی
اگر اشتباه نکنم گمج یه جور ظرفه تقریبا معادل همون کماج یا کماج دان باید باشه....

دکی جان ممنون از لطفت ولی نمی دونم چرا از هر فرصتی برای تخریب پیشینه پاک و درخشان من استفاده میکنی...باور کن عرض خود می بری و زحمت ما می داری....هرچند با شایعه پراکنی و تحریفاتی که در گذشته من کردی تقریبا به همه قبولوندی که من در گذشته خودم با دخترکان زیبا رو حشر نشری داشتم و فشن و مجی که در گذشته فقط دورادور با من ارتباط داشتن این دروغ رو باور کردند ولی مطمئن باش روزی حقیقت اشکار میشه و معلوم میشه که تو با چه نیتی این کار رو کردی..مطمئنم یادت نرفته او شبهایی که باهم پشت سروستان قدم میزدیم و تو منو نصیحت میکردی که اینقدر گوشه گیر نباش و حداقل با یکی از دخترهای هم کلاسیت جزوه ردو بدل کن و من همیشه با حالتی از معصومیت ابراز میکزردم که اینو از من نخواه بذار همینطور عارف و درویش باقی بمونم ...معلوم میشه که اون موقع هم خیر منو نمی خواستی ومی خواستی گولم بزنی تا برای داستانی که می خواستی دراینده به من متسب کنی چند گواه و هم داشته باشی... اینها رو نوشتم تا همه بدونن من این بار هم که دارم به دانشگاه بر میگردم همچنان چشم پاک و قلب پاک باقی خواهم ماند....
مرتض جان اگه اون داستان قدم زدن پشت سروستان با حکیم رو نمی گفتی باورم می شد که حکیم داره شانتاژ می کنه. ولی من که اولین مرید حکیم بودم می توانم با قطعیت شهادت دهم که آنچه روایت کردی دور از حقیقت و واقعیت است. و اینگونه وصله ها را اگه با چسب دوقلو و 123 هم به حکیم بچسبونی، چسبوندنی نیست. و به قول خودت عرض خود می بری و زحمت ما میداری
ممنون از حمایتت افشین جان لازم شد پیازداغ مدحت رو زیاد کنم
مرتض جان میدونم که عشقات افلاطونیه اما گاهی دکارتی هم میشه
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی