مناجاتنامه مشتی
سه شنبه, ۱۴ خرداد ۱۳۹۲، ۰۶:۲۲ ق.ظ
مجیّا! وقتی مرا هم نفس باشی چه غم اگر محتسب یا عسس باشی و اگر دوستان از من رو گردانند چه غم چون تو مرا بس باشی. دنیا پر از غم است چون چون تو در آن کم است و اگر چهره مشتی درهم است یاد تواش هماره مرهم است.
مرتضا! از خودی و ناخودی بگذشتی و با فرشته و ابلیس همزمان همنشین گشتی. با چرچیل صبحانه خوردی و هیتلر را برای ناهار بردی و با گاندی ره سپردی. خود کس ندانست که تو را معیار چیست و یار کیست و با که همدلیست.
فشنا! سرشار از خلوصی؛ هر چند در قفسِ تمدن محبوسی، هنوز با طبیعت مانوسی. ای که بر همه خوبان سرآمدی، بر دامنت منشیند گردِ بدی، که چون سیاوش از آتش به در آمدی و مشت محکمی به دهان یاوهگویان زدی.
- ۹۲/۰۳/۱۴
طبق گزارش های دریافتی از شاهدان عینی در دانشکده، هر گاه جناب دکتر مرتض مشاهده شده در راس هیئتی از بانوان مجعده و ملونه در حال مشائیت یا احیانا جلوس بوده اند و از این جهت خاطر جناب ایشان از عدم حضور در آجر راحت است که خاطرخواهان بس فراوان در یمین و یسار و پیشگاه و پشت ایشان جمع گردیده و امکان هر گونه ویوو را از ایشان گرفته اند و اسکوپ جناب ایشان محدود به محیط پیرامون (immediate invironment) گشته است. اگر نگران سلامت ایشان هستید، نگرانی تان بی مورد است و اگر مشتاق دیدار هستید انتظارتان بی فایده است ....