معرفی کتاب 7
البته من کاری به عناصر تربیتی از هر نوعی که باشد ندارم؛ چه محیط خانواده باشد یا مدرسه یا اجتماع. توجه من معطوف به عناصری است که با ورود به ذهن تاثیر نمیگذارند چه خودآگاه و چه ناخودآگاه؛ یعنی هر چه از دریچه ادراکات وارد ذهن میشود مدّ نظر من نخواهد بود.
من به چند عنصر فکر میکردم:عناصر پیش از تولد مانند ژنتیک و مسائلی که در سنت مذهبی ما هم مطرح بودهاند مانند رفتار والدین هنگام انعقاد نطفه و سلوک مادر، مخصوصا لقمه حلال خوردن او در هنگام بارداری.
عناصر جغرافیایی و محیطی مانند آب و هوا و مکانِ تولد و زندگی
عنصر جنسیت یعنی مرد یا زن بودن
عنصر وضعیت و سلامت فیزیکی
حقیقت مطلب این است که این حوزۀ کار من نیست و میدانم که احتمالا تفکر من در اینباره بسیار خام خواهد بود. در واقع من پا در کفش شماها کردهام اما نمیتوان جلوی فضولیِ ذهن را گرفت مخصوصا در جایی که تحلیلهای بسیاری متوقف بر آن است.
من شخصا به تاثیر برخی از آن عناصر باور دارم و برخی دیگر را جدا محتمل میدانم. این باورِ من شاید چندان مدلّل نباشد انکار نمیکنم که به سمت و سوی باور به تاثیر ان عناصر گرایش دارم و میتوانم برخی از ویژگیهای شخصیتی افراد را با نظریههایی
مبتنی بر تاثیر آن عناصر تطبیق دهم اما میدانم که تطبیقِ پسینیْ جای دفاعِ منطقیِ فراوانی ندارد و غالبا اعتبار خود را در مقایسه با نظریههای رقیب بهدست میآورد به تعبیری هنگاهی موفق است که در نسبت با نظریههای رقیبْ تبیینی بهتر از رخدادها بهدست بدهد.
مثلا آیا خشکسالیِ مناطق کویریِ ایران و پر آبیِ مناطق شمالی بر شخصیت و خلقِ اهالی آنجا تاثیر دارد؟ آیا اینکه عرفان از هند آمده ربطی به جغرافیای آن منطقه هم دارد؟ آیا اینکه کنفوسیوس همواره بر اطاعت از امپراطور و والدین و شوهر و امثال آن تاکید میکند ربطی به سنت پذیرندگیِ چینی دارد و آیا خودِ این سنت پذیرندگی در ارتباط با اموری خارج از اختیارِ اهالی آنجا نیست؟ آیا وضع فیزیکی شباهت ظاهریِ فراوانِ افرادِ زردپوستِ چینی در این مساله دخالت دارد و امثال این سؤالها.
سؤالهای مذهبی هم که جایِ خود را دارد. البته باور من به تاثیر برخی از این عواملِ مطرح شده در دین، امری ایمانی است و ادعای علمی برای آن ندارم.
اخیرا کتابی از ویل دورانت دانلود کردم که در آن دیدگاههایی تا حدّی مؤید نظر خودم را در آن یافتم. البته تنها بخشی از این کتاب به این موضوع میپردازد. اما این نکته که او مؤلف یک مجموعه عظیم در تاریخ تمدن است خود بر اهمیت این اثر میافزاید. میدانم که وقتتان گرانبهاتر از آن است که صرف خواندن اینگونه کتابها شود اما پیشنهاد میکنم که در مواقع فراغت، سراغ کتاب «درآمدی بر تاریخ تمدن» نوشته ویل دورانت با حجمی حدود صد صفحه بروید. تکاندهنده است. شاید مجی و مرتض و فشنِ بعد از خواندنِ این کتاب کمی با مجی و مرتض و فشنِ بعد از خواندنِ آن تفاوت پیدا کند.
ظاهرا تکنیک من جواب داد. بخاطر کامنتهای خوب شما ممنونم و آنها را که حقیقتا برای من راهگشا بودند در اینجا میآورم. امیدوارم این اتفاق باز هم تکرار شود
با کامنتهای شما من هم متن توپوگرافی را خواندم و هم از نوشتههای خوب فشن و مجی بهره گرفتم این یعنی برکت علمی. ممنونم. ضمنا یک مطلب از روث بندیکت را قبلا خلاصه کرده بودم که در بلاگ خواهم گذاشت
اما این از کامنتها
به طور کلی سه عامل اصلی شکل گیزی شخصیت: وراثت، محیط و اراده فرد است. عامل اولی ارثی است و ما در شکل گیری آن نقشی نداریم. در عامل دوم هم نقش تربیتی و محیط اعم از محیط زیست از لحاظ جغرافیایی و هم محیط زندگی از نظر خانواده، ارتباطات و ... نقش دارند و عامل سوم یعنی اراده و انتخاب فرد مولفه ای فرایندی است که به مرور زمان شکل می گیرد و عومل ارثی و محیطی بر آنه تاثیر دارند. عوامل محیطی مثل خانواده، مدرسه، محل سکونت، دوستان و اطافیان، اقوام و خویشاوندان، شهر یا روستا و ... در شکل گیری شخصیت نقش مهمی دارند و البته انسان در بعضی از موارد اراده ای در شکل گیری شخصیت ندارد و این فقط مختص عوامل ارثی نیست. محل سکونت و تولد، محیط زیست پیرامون، سبک زندگی در خانواده، نوع خانواده و .... نیز عوامل غیرارادی هستند که در شکل گیری شخصیت نقش اساسی دارند. اما در مورد لقمه حلال و حرام ، رفتار والدین و .. چیزی است که به نظر می رسد بیش از آنکه منشا علمی داشته باشد باور فردی و گروهی و خانوادگی و قومی و دینی باشد. والبته نمی توان تاثیر تجربه را در این مورد نادیده گرفت. و صد البته چه بسیار مواردی که علی الظاهر خانواده لقمه حلال به فرزندانش داده و فرزند ناخلف درآمده از جمله آن داستان مشهور پسر نوح و ...
-----
همانطور که گفتم من در این باره تخصصی ندارم فقط هدفم این بود که از حالتِ کلی خارج شوم و به سمت برخی پیشبینیها رو بیاورم.
یکی از خواص نظریات علمی آن است که به ما قدرت پیشبینی بدهد. مثلا من میتوانم پیشبینی کنم که اگر منیزیم را آتش بزنم با شعله درخشانی خواهد سوخت این قدرت پیشبینی را فیزیک به من داده است
حالا آیا جامعهشناسی میتواند یک قدرت پیشبینی نسبی به من در زمینه تکوین شخصیت بدهد؟ میدانم کار مشکلی است مارکس ظاهرا خواسته رویدادهای تاریخی را پیشبینی کند اما کاملا موفق نبوده است
مساله من بر سر تطبیق و نهایتا پیشبینی است
آیا بسیاری از خصوصیات که ما به ایرانیها نسبت میدهیم مانند
دروغگویی
استبدادپذیری
بتسازی
و امثال آن مانند امری ژنتیکی در طول تاریخ در شخصیت ایرانی تکوین پیدا کردهاند و یا صرفا به تربیت محیطی و خانوادگی بر میگردند
میدانم که بیان من خام است این تنها طرح سؤال است و به نظر من اگر به درک درستی از موقعیتمان بینجامد بسیار خوب است
------
قدرت تبیین و پیش بینی در علوم اجتماعی از طریق انجام تحقیق و تعمیم یافته های معتبر امکانپذیر است. اما با توجه به سرعت تغییرات صنعتی و تاثیر آن بر انسان شاهد بودیم که بارها در نظریات مطرح شده از سوی روان شناسان و جامعه شناسان تغییراتی ایجاد شد. گرچه رویکردها و نظریات ارائه شده در هر دوره در تبیین وضعیت آن دوره تا حدود زیادی موفق بوده اند اما به جهت ماهیت متغییر انسان و تاثیر و تاثر رفتار انسان از محیط، پایداری نظریه های علوم انسانی نسبت به سایر علوم کمتر است و در هر دوره ای نظریات دوره های قبل به نقد کشیده شده و گاهی هم ناکارامدی انها در تبیین وضع موجود و پیش بینی آینده به اثبات رسیده است. همانگونه که اکنون دموکراسی با تمام ضعفها و نقص هایش کم عیب ترین روش اداره جامعه است، تحقیق و مطاعات پیمایشی، موردی و مشارکتی علی رغم همه ضعفها و کاستی ها می توانند تا حدودی وضع موجود را تبیین و آینده را پیش بینی کنند گرچه ممکن است در یک دوره زمانی کوتاه مدت در اثر ورود متغییرهای مداخله گر تبیین های صورت گرفته نتوانند گویای وضع موجود باشند. با این حال انسان به خاطر محدود بودن در زمان تنها می تواند از عنصر تحقیق و تبیین و مشاهده و تحلیل برای پیش بینی استفاده کند ....
---------
در زمینه سوالات دکی هم فکر می کنم مبحث ابن خلدون در باره عصبیت و زندگی بدوی و شهرنشینی و ... مفید باشد و در این زمینه مجی و دکتر مرتض بهتر می توانند بحث کنند
---------
اتفاقا این کی از مباحث بسیار مورد علاقه من است و به احتمال بسیار موضوع رساله من نیز خواهد بود....
دکی جان مقاله توپوگرافی عرفان مال سعید حجاریان رو بخون تا بعدا در این باره سر فرصت گفتگو کنیم
---------
ممنون مرتض جان از مقالهای که معرفی کردی رفتم و خواندمش
هر چند با ایدهاش تماما موافق نیستم اما نگاهش معطوف به همین موضوع است
درباره آن گفتگو خواهیم کرد انشاءالله
---------
مقاله توپوگرافی را خواندم. نیازمند این هستم که بیشتر برایم تبیین شود. با این حال به نظرم خیلی جالب است.
---------
سؤال بنده اینه که: «آقای دکتر آیا فرهنگ ما بر فرهنگ غرب تأثیر گذاشته یا فرهنگ غرب بر فرهنگ ما؟ آیا قدرت ما افزون بوده یا قدرت غرب؟»! (بیغرض!)
دکتر جان بحثی پیش کشیدی که اندر آن آینه صاحبنظران حیراناند!
دکتر افشین به مباحث بنیادی این موضوع اشاره کرد. به نظر من در دانش جامعهشناسی نسبت به موضوع پیشبینی باید با احتیاط زیاد (در حدّ احتیاط واجب!) برخورد کرد و این یکی از تفاوتهایی است که علوم انسانی و بویژه اجتماعی با علوم دقیقه دارند. آزمایش در جامعهشناسی بسیار دشوار و در حدّ ایدهآل آن نزدیک به محال است. متغیّرهای دخیل در مسائل اجتماعی و فرهنگی بسیار متنوّع، متکثّر و بعضاً ناآشکارند. به همین دلایل هم موضوع «پیشبینی» در علوم اجتماعی شدیداً نامطمئن است. البته همانطور که دکتر اشاره کرده میتوانیم از پیشبینی «نسبی» صحبت کنیم.
در مورد بحثی که راجع به عناصر غیر ارادی تأثیرگذار در خلقیات و شخصیت و رفتار مطرح کردی چند اثر کلاسیک به نظرم قابل توجّه هستند که دو مورد الان در خاطرم هست: 1. کتاب «الگوهای فرهنگ» اثر «راث بندیکت» انسانشناس که به فارسی ترجمه نشده و نظریهی اصلی آن، یعنی «فرهنگ و شخصیت» در کتب مبانی و نظریات علوم اجتماعی (و البته در سایتهای انسانشناسی) قابل دسترسی است. 2. کتاب «روح ملّتها» اثر «آندره زیگفرید» با ترجمهی احمد آرام و مؤخّرهای از شادروان مهندس مهدی بازرگان در مورد «روحیّهی ایرانی». نوشتهی مهندس بازرگان بحث شیرینی است، مخصوصاً که برای شرح روحیّهی ایرانی از مفهومی رسا و گویا، یعنی «سازگاری ایرانی» (و خودمانیترش «پفیوزی ایرانی»!) استفاده میکند. حتماً خواندهاید. مطمئن هستم که مرتض خوانده است.
- ۹۲/۰۳/۱۸