خود نویسیم و خود خوانیم

پیوندها
آخرین مطالب

رباعی‌ای تقدیم به مجی بخاطر اهدای خونش

دوشنبه, ۱۰ تیر ۱۳۹۲، ۰۱:۳۰ ب.ظ
گر پیرزنی خمیده و آبله‌روست

یا لوچ و شل و بدون دندان، بی‌موست

بایست که معشوقه بگیرم او را

چون خون مجیِّ ما درونِ رگِ اوست


این رباعی را به مجی تقدیم می‌کنم به جهت عملِ انسان‌دوستانه‌اش در اهدای خون، البته من در این شعر فرض گرفته‌ام که خونش را به یک پیرزن با آن مشخصات تزریق کرده‌اند

غافل‌گیر شدم از حضور ک و شگفت‌زده از شعر زیبایش
ابتدا خواستم تا بصروت شعر جوابش را بدهم اما دیدم توان گفتن شعری حتی با نصف قدرت شعر ک را  هم ندارم و دیدم سنگینترم که این کار را نکنم
lمخصوصا بیت آخر خیلی جالب بود خوشحالم که آمد و ممنونم که ما را قابل دانست که وقت برای سرودن چنین شعری بگذارد

این هم شعر زیبای ک:

شاهکاری آفرید آن دوست با طبع روان
طعنه دارد یک شرارش بر دو صد آتشفشان
آهوان خفته در طبعش ، ژیان و پر غرور
پنجه می ساید چو شیری بر گلوی واژگان
از شراب روحبش طبع او نوشیده است
رنگ اگر دارد به رخ امروز باغ ارغوان!
گفتمش از من چه می خواهد نگاه نافذت
بر مجی رو کرد و با نرمی به افشن گفت: جان!

  • ۹۲/۰۴/۱۰

نظرات (۹)

من هم باید برم خون بدم
چی بگم! خنده حضار
مرتض اگه خون بدی یک رباعی در مدح تو خواهم سرود قول می‌دم فقط تو دیگه صبحانه بخور
دکتر جان قصد جان ما داری که این‌جور ما رو به خنده می‌اندازی‌ ها!
الحق که دکتر ما کوهی از قریحه و استعداد و ذوق ادبیه.
شرمنده که فی‌الحال ذوقی چنان ندارم که پاسخ شایسته‌ای به شعر بگم.
مرتض جان اگه قصد جدّی داری حتماً صبحانه‌ی مفصّل بخور و بعد اقدام کن.
این کامنت هم برای پست قبل نوشته بودم که ارسال نمی‌شد و حالا این‌جا می‌‌گذارم:

دکتر جان اون‌جا که یک آب‌میوه‌ی الکی و یک کلوچه بیش ندادند! به خاطر این‌که بد حال شده بودم به من گفتند تا می‌تونی مایعات بخور و من هم دیدم دلستر ما رو طلبیده دیگه!
من هر روز صبحانه‌ی درست‌وحسابی می‌خورم، ولی دیروز از قضا چنین پیش اومد که غذا نخورده رفتم خون بدم! فکر نمی‌کردم این‌قدر بنیه‌ی جسمی قوی‌ای داشته باشم!
خواهش می‌کنم و من ممنون‌ام فشن جان که توجّه کردی. امیدوارم که مورد پسندت واقع بشه.
شاهکاری آفرید آن دوست با طبع روان
طعنه دارد یک شرارش بر دو صد آتشفشان
آهوان خفته در طبعش ، ژیان و پر غرور
پنجه می ساید چو شیری بر گلوی واژگان
از شراب روحبش طبع او نوشیده است
رنگ اگر دارد به رخ امروز باغ ارغوان!
گفتمش از من چه می خواهد نگاه نافذت
بر مجی رو کرد و با نرمی به افشن گفت: جان!
...............
بازگشت 18 چراخانه کامی را به آجر خوش آمد می گویم. مثل همیشه شعرش باشکوه و زیباست. فقط یه نکته جالب تو این شعر هست اونم اینه که کامی هم از این راه دور دکی رو شناخت که تعریف و مدحش از من ظاهری است و در باطن قصد جان مرا کرده است.... دکی جون گفتم که باید تغییر تاکتیک بدی. کامی هم که مدت زیادی نیست تو رو میشناسه، فهمید که رونالدینیویی عمل می کنی.....
سلام دوستان بزرگوارم
جناب دکتر عزیز تر از جانم در باره بنده مبالغه و در باره خود شکسته نفسی
می فرمایند. کاش 30 درصد توانایی این استاد را داشتم. یک پوزش بابت شراب روحبخش که خ آن به دلیل خامی بنده جا افتاد.
با توجه به عوض شدن پست تشکر مکرر خود از ک را به جهت کامنت لطف‌آمیز آخرش را در اینجا ابراز می کنم
من تعارف نکرده بودم ولی انگار ک اهل تعارف است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی