همواره جلوتر
دیدم او باشد دوان و تیز و تند
چون دوان رفتم، بدیدم او سوار
گشت بر پشت الاغی راهوار
چون سوار خر شدم دیدم که بر
روی اسبی شد سوار آن نامور
تا نشستم پشت اسبی تیزرو
با دوچرخه زد چو باد از من جلو
چون نهادم پای خود روی رکاب
با موتور رفت از کنارم با شتاب
چون گرفتم یک موتور از بهر خود
با پرایدی از کنارم دور شد
چون پرایدی تهیه شد با فس و فس
دیدم او باشد سوار مرسدس
چون خریدم عاقبت بنزی گران
او سوار جت شد و رفت آسمان
با جتی رفتم به سوی آسمان
دیدم آپولو سوار است آن جوان
الغرض که هر قدم برداشتم
دیدم از من پیش باشد صد قدم
این حکایت گفتم از باب مثل
گر چه باشد شان مج زین هم اجل
آنچه دارد او ز انواع کمال
حاصل آید کی مرا؟ اندر خیال
پا نهادم هر کجا در راه علم
پیش از آن طی کرده بود آن شاه علم
هر فضیلت را که کردم جستجو
عاقبت دیدم که باشد اندر او
پس اگر می خوانمش استاد خود
تو نگو که اندر آن اغراق شد
- ۹۲/۰۴/۲۵
ارسال آن لینکها از باب تردیدم بود چون احساس کردم نگارشم درست بوده اما ابتدا با اعتماد به استادی تو در ادب، که البته جز این یک مورد همه جا برقرار است فکر کردم که اشتباه از من بوده بر اساس این قاعده که:
«حق با مجی است مگر آنکه خلافش ثابت شود»
البته نگارش تو هم اشتباه نبود