خود نویسیم و خود خوانیم

پیوندها
آخرین مطالب

دو موضوع بی‌ربط

سه شنبه, ۲۲ مرداد ۱۳۹۲، ۰۶:۵۶ ب.ظ
همیشه به این فکر کرده‌ام که فقر و ثروت، دو روی یک سکه‌اند و اساسا امکان ندارد که فقر ریشه‌کن بشود. البته شاید در این‌باره اشتباه کرده باشم، اما یکی از دلایلِ باورم به این مساله در آن است که فکر می‌کنم که فقر، امری نسبی است و همیشه در مقایسه با کسانی که وضع بهتر دارند مطرح می‌شود، بنابراین همیشه عده‌ای ندارتر از دیگران هستند و احساس فقر می‌کنند. این نکته‌ای است که به تخصص شما مربوط می‌شود و من تنها در حد یک عامی از آن سر در می‌آورم
اینکه الآن این پست را می‌فرستم، دلیل خاصی ندارد. فقط دیدم که امروز مرتض یک تبلت ایسوس خرید و از آن طرف هم فشن هم یک تبلت سامسونگ دارد و از آن طرف دیگر هم، من و مجی هیچکدام تبلت نداریم؛ ناگهان محتوای این پست به ذهنم رسید. البته می‌دانم که هیچ ربطی بین محتوای این پست و تبلت‌های فشن و مرتض وجود ندارد، ولی خب این کار ذهن است که از یک شاخه به شاخه دیگر بپرد و دستِ خودِ آدم نیست.
در هر حال به مرتض تبریک می‌گویم و تبریک خودم به فشن را تجدید می‌کنم. انشاءالله حالش را ببرند.
گر که تبلت حال داد ای مرتضی
گر ترا برد از زمین تا به فضا
یاد کن از من که گوشی‌ام شکست
گوشیِ یازده‌دهی دارم به دست (نوکیا 1110)
همچنین گاهی مجی را یاد دار
که پیاده باشد و هستی سوار
پیش من آی ای مجیّ سوته‌دل
ای بمانده مرکبت چون من به گل

ای در این غم با منِ بیدل شریک

ما دو بی تبلت، دو بی گوشیِّ شیک

  • ۹۲/۰۵/۲۲

نظرات (۴)

دکتر جان سرعت تعویض پست‌هایت خیلی داره بالا می‌ره. مشکوک می‌زنی که شما هم تبلتی اپلی چیزی داری که دائم‌البرخطّی! بالاخره شما هر سه در جرگه‌ی دکاتیر هستید و مایه ـ تیله جوره دیگه! شما کجا و بنده‌ی کارمند قشر آسیب‌پذیر کجا! آقا نوش جونتون. مبارکت باشه مرتض جان.
شعرت هم عالی بود و از این‌که برای همدردی با من خودت را بی‌تبلت و گوشی‌شکسته معرّفی کردی ممنون‌ام!!
از توضیح و تفسیر شعر کامنت قبلی هم سپاسگزارم. نمی‌دونم چرا ذهن‌ام به سوی حسام‌الدّین نرفت و به سوی معنی کلمه‌ی چلپی رفت!
ولله ما یه بار رفتیم شمال! توفیقی شد عصرانه ای رفتیم خدمت دکتر البته با جمع خانواده. از نمای بیرون که خانه استیجاری حکیم را نظاره کردیم کلی احساس فقر کردیم وقتی وارد شدیم و برای دو نفر آدم اینقدر فضا آنهم به چه شیکی دیدیم یاد محمدرضای بیچاره افتاده که اون دیگه چقدر فقیر بود و اینهمه حرف دنبالشه که مملکت را برد و خورد و .... چون امکان مقایسه خودمان با ایشان اصلا نبود و از طرفی محضر بقیه دوستان هم نرسیده بودیم و چند سال پیش رفته بودیم خونه محمدرضا این مقایسه رو کردم!!
و البته که مفهوم فقر نسبی است. یادم میاد سال اول ارشد بودم. اون موقع برای من خریدن رایانه یک رویا بود با اون وضعی که داشتیم. یکی از بچه های کلاس گفت تو خونه رایانه دارم و چند ساله هم که دارم. من با خودم که مقایسه کردم گفتم بابا بچه پولدار!! از این حرف من خنده اش گرفت و گفت مگه یه رایانه داشتن هم بچه پولداری داره بابا؟!! اون که نمی دونست که من با خودم مقایسه کرده بودم
حکیم جان تو ارباب فضل و ما مالک فقر!! سر به سر ما نذار برادر.
ضمن اینکه تا انجا که من مطلعم شما دنبال تبلت 10 اینچ و ورژن بالاتر هستی و این چیزای دم دستی قانعت نمی کنه....
به نام خدا
اکنون که در حال نبشتن این وجیزه هستم تبلتی دارم به غایت زیبا
عنود پیوسته حسادت کنند زین پس به داشتن دیوایسی این چنین
چند بار به دکی گفته ام بیایکی از همین ارزانها را بخر می گوید نه من چیز خفن تری می خواهم حالا قرار است صبر کنیم پولش تکمیل شود یک عدد ایسوس ativ-q بگیریم فعلا دو ملیون و پانصدتومان جور کرده، هفت صد تومنی جور کند خریدیمش انشالله
مجیجان! من با همین نِت‌بوک زپرتی‌ام می‌آیم و می‌نویسم برای نوشتن همت لازم است نه ابزارِ برتر.
ضمنا همانطور که خودت گفتی من با تو همدردی کردم و این با همدلی فرق می‌کند همدردی یعنی هر دو یک درد داریم و همدلی یعنی اینکه تو درد داری و من فقط دارم به تو تسلّی می‌دهم، بنابراین با استناد به سخن خودت اوضاعِمان یکی است تازه من امکاناتِ آندرتیبل ندارم.
درباره چلبی حق با تو بود من اشتباها آن را چلپی نوشته بودم و تو هم مثل امام حسن و امام حسین که وضو به آن پیرمرد یاد دادند، غیر مستقیم به این نکته اشاره کردی، ممنونم.
فشن جان! برق را در خرمن مردم تماشا کرده‌ای. ما طالبِ همان تبلتِ هفتیم. کمی وقت می‌برد تا بودجه آن فراهم شود شاید چند ماه بعد به جَرگه تو و مرتض بپیوندم
مرتض جان خوشحالیِ من بر رجوع تو بواسطه خریدن تبلت بیش از خوشحالیِ من بواسطه خریدن تو مر خودِ تبلت راست حالا که به اشراف پیوستی بیشتر تشریف بیار.
ativ-q سامسونگ را دوست دارم اما دست ما کوتاه و خرما بر سر قله اورست. همین فون‌پد از سر ما هم زیاد است.
هست فون‌پَد آرزویِ آخرم
که همان را هم به زحمت می‌خرم
از برای تهیه‌ی گوشیّ تاچ
شصت قسمت رفت و حیرانم چو هاچ
همچو کایوت در پی میگ‌میگْ من
می‌خورد هر روز میگ‌میگی فشن
همچو بالتازار هر چیزی که جست
قطره‌ای انداخت مرتض، شد درست
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی