خود نویسیم و خود خوانیم

پیوندها
آخرین مطالب

تذکرة الاُجرا 3

جمعه, ۵ مهر ۱۳۹۲، ۰۷:۱۵ ب.ظ
آن صاحب کمال و جمال، آن خویشتن را فرزند خصال، آن آماده برای رفتن به سوق رایانه در هر حال، آن در علم الاجتماع استاد، آن دوستان را برده از یاد، آن در زبان و رایانه سرآمد، آن به سختی کرده کسب درآمد، آن نوشته برای دیگران تز، مولانا ذوالجمالِ مرتض، آنچنانکه شایسته بود قدر نیافتی و به مقصد نرسیدی هر چقدر که شتافتی.

مشهور است که زمانی عزم شمال کردی پس به جایی برسید؛ طرفی دریا که ترنم امواجش گوش را نوازش کردی  و دیگر سو جنگل که آوای پرندگانش دل از همه بردی. نه صدایی که آرامش به هم ریزد و نه بی‌اعصابی که با آدمی گلاویزد. ناگاه از خود بیخود بشد و از هوش برفت پس هر چه کردندش با هوش نیامد. حکیمی آنجا بود او را یار و ندیم و سابقه الفتشان قدیم. پس گفت تا ماشینی پیش آوردند و لوله اگزوز کنار بینی‌اش نهادند چون کمی دود استنشاق کرد چشمان از هم گشود پس حکیم گفت به بازار شهر بریدش که شلوغ بود و حال او از شلوغی به شود لیکن به یمن انفاس حقه ذوالجمال،‌ تصادمی در مسیر رخ داده بود و ترافیکی پدید آمدی که چهار ساعت پشت آن معطل ماندندی پس از آن ترافیک بهبود کامل یافتی. حکیم را پرسیدند این چه علت بود؟ گفت او را حب الوطن به این حال اندازد که چون او را آرامش و اکسیژن نسازد.

گویند هزاران بالابلند، گیسوکمند، پیشانی فراخ،  ابروکمان، سیه چشم، مژه بلند، مه سیما، دهان غنچه‌ای، لب سرخ، خالِ لب دار، گردن کشیده، سینه..... و زیر ناف تا به زانو..... پیرامونش گردیدی و او مراد دل همه برآوردی.  گفتندش چه شدی گر یکی برگزیدی و دیگران وانهادی؟ شنیدم لختی بگریستی و با صدایی که سوز آن، دل شمر بگداختی گفتی چه کنم، این مرا نه در توان است که برگزیدن یکی، شکستن دل دیگران است.

نقل است که با هزار ناز به آجر نیامدی و یاران را به نظری ننواختی. گفتندش تو که ساعت‌ها بلاگ بانوان را نظرباران کنی چه شود که دقیقه‌ای به هر روز به یاران قدیم پردازی؟ سرشک در چشم گردانید و گفت دیدنِ خطِّ یار، هوای دیدار آورد پس ندیدن آن اولی‌تر.

گویند با گاندی و هیتلر هم اتاق بودی. گفتندش چون با دو ضد توانی زیستن؟ گفت اینان اگر چه جدایند لیکن هر دو بندگان خدایند و همچنانکه سایه رحمت حق بر سر آنهاست عنایت ما شامل هر دوی آنهاست. گویند عنایت او تا بدانجا بودی که در آن دنیا نیز شش ماه در کنار بهشتیان فالوده خوردی و شش ماه دگر در دوزخ با آتیلا و چنگیز و استالین به سر بردی.
فرشته را رفیق و یار خناس
شد از بس مهربان است و پر احساس
کند هم‌جنس با هم‌جنس پرواز
بپرّد مرتضی با جمله اجناس

  • ۹۲/۰۷/۰۵

نظرات (۱۳)

چقدر خوب و شیرین و طنازانه نواختی مرتض را. وصف شخصیتش کردی و توصیف عادتش. مرتض از این تضادها نبود که یارای تحمل این همه نیش نوشین را نداشت ای شیخ!!!
گرچه دیر به جمع دوستان سر می زند اما مصداق حضور غایب حاضر است. کرچه کم هست بین ما اما همیشه هست....
و الحق که در بیان احوالات مرتض شیخ ما مراد است و ما همه مرید.... تیغ کلامش تیز است چون الماس و نرم است چون ابریشم... مرتض ما هم که جمیع اضداد است بر اساس کلام شیخ تنها کسی است که تواند این تضاد وصف را تاب آورد..
تصحیح:
مرتض ار این تضادها نبود....
اینجانب مرتض در کمال صحت عقل و سلاست نقل اعلام می دارم که خشتکم از بالای زانو تا زیر گلو دریده شده است......

ای خشتک ما پاره وای ار نکنی چاره
یکسوی تویی یارا سویی من بیچاره
این خشتک سودایی تاب تو ندارد جان
تذکر ننویس ای جان ما را نکن اواره
ممنونم از فشن و مرتض بخاطر نظراتشان. فشن جان تصحیحت که مثل اصل بود! ممنون از زبان سنتی‌ات در کامنت. همینطور ممنون مرتض جان که در دو نظر اخیرت دو شعر تقدیم بلاگ کردی
خشتک تو مرتضی تا به کجاست؟
ابتدایش زانو و حلق انتهاست
خشتک ماها نهایت یک وجب
خشتک تو ده برابر ای عجب!
راز بگشا این تفاوت از چه بود
شد بلند از کله‌ام ای دوست دود
تصحیحش مثل اصل نیست دکی دقت کن
خشتک من خشتک باشد عجیب
کو فرو برده بسی سرها به جیب
راز ان را من نگویم اشکار
گر تو دانی سر ان را فاش دار
من نمی دانم چه باشد آن رموز
لیک حالا پارگی ها را بدوز
خشتکت را بازسازی کن که باز
بهر دیگر پستها داری نیاز
خنده شدید حضار
در این وانفسای خشتک درانی، بیخیال راز شوید. خشتکهاتان را دریابید که شرع مقدس به خطر نیفتد!!!
ای بابا عجب خشتک‌‌درانی به پا شده! خیلی با حال بود خداییش.
اشعار هم که فوق‌العاده و در حدّ المپیک شعر و ادب بود. مخصوصاً تشکّر مخصوص از مرتض دارم که بعد از مدّت‌ها غیبت با این اشعار جالب افتخار حضور داد.
دکتر جان تذکره هم که محشر بود بدون تعارف. به نظرم اون دو جای خالی (نقطه‌چین) در متن تذکره به جهت رعایت سجع کلام (و در نسخ خطّی اصیل!) به ترتیب این دو کلمه بوده: بلور و عور!
ایده قشنگی بود مجی جان البته به اینکه چه جای نقطه ین باشد فکر نکرده بودم
شاد باشی
انصافاً خیلی قشنگ بود. من فقط متحیر ماندم و دریای احساسم کف در دهان عقلم ریخت!
یک تشکر از دکتر بابت پست قبلی . کاظمی را تا حدودی می شناسم . این اشعار خیلی قوی و تاثیر گذار بودند. از انتخاب عالی حکیم ممنونم.
ویتو کنی کو؟!!!!!!!!
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی