خود نویسیم و خود خوانیم

پیوندها
آخرین مطالب

مشاعره با مجی

يكشنبه, ۱۵ دی ۱۳۹۲، ۰۷:۲۰ ب.ظ
امروز یک مشاعره اس ام اسی با مجی داشتم

می‌خواستم این مشاعره را برای دوستان بگذارم اما شعر طولانی مجی، در موبایلم دو بار آمد و حذف شد انگار گوشی نوکیای قدیمی‌ام ظرفیت آن حجم از متن را نداشت.

از مجی می‌خواهم که شعر اصلی خودش را تایپ کند و بگذارد اگر در این پست نمی‌شود در پستی دیگر تا من هم با حاشیه‌های خودم آن را تکمیل کنم. [مجی: با اجازه‌ی جناب حکیم در همین پست دست برده و جای خالی را پر کردم!]

داستان این بود که در اخبار شنیدم که در یزد برف آمده است در زمانی که مجی در سفر بود و این جرقه‌ای بود تا اس‌ام‌اسی با این مضمون برای مجی بفرستم:
من:
این شنیدستم که در برف فراق
بوده یزد و گشته طاقت سخت طاق
چونکه برگشتی چسان گشته هوا؟
آفتابی گشته و بس باصفا؟

بی‌تو زندان سکندر نام اوست
پس بخوانش آشویتس ار نیست دوست


مجی:

شهر ما بی روی تو ای خوش نگار

گه ز سرما بفسرد گاه از شرار

برف نآید لیک سوزی از فراق

می‌بسوزد استخوان پا و ساق

آفتابش بی تو ای شمس شریف

ملتهب در صیف و لرزان در خریف

یزد را بی روی تو سهل است اگر

سجن اسکندر بگویند و بتر ...

یا اوین و آشویتس و بو غریب ...

بل توان گفتن بدون شکّ و ریب:

بی‌حضور باصفایت ای صنم

جنّت‌المأوی بود زندان غم!


من:

با چنین شعر درخشان ای مجید
کرده‌ای اشعار من را ناپدید
بس خجالت می‌برم از شعر خویش
مات گشتم با همین یک‌بار کیش
چون رقابت نیست اندر حد من
پس همان بهتر که بربندم دهن
برف آمد هفته قبل آن دیار
کردم آن را دستمایه مدح یار
خود ندانستم که مدح آن شریف
حاصل آرد اینچنین شعر ظریف

مجی:
در خور تو بیش از این است ای رفیق
شعر تو پرمایه، شعر من رقیق


به جهت جواب مفصلم در کامنت، ابتدا کامنت مجی و سپس خودم را می‌آورم:

مجی:


دوستان عنایت دارند که تمام مقدّماتی که دکتر راجع به پاک شدن پیامک از گوشی و این حرف‌ها گفته، «آسمون‌ـ‌ ریسمون»ی بیش نیست! چون محتوای اشعار بنده مدح حضرت حکیم بود دکتر تصوّر کرده که اگه خودش اشعار من رو بگذاره کمی تا قسمتی خودپسندانه خواهد بود. از کلمات گهربار خودش استفاده می‌کنم که عارف باش مشتی! حالا بدتر از این، برداشته شعر من رو (بیت آخر) دستکاری و بل تحریف کرده! آخه دکتر جان از شما بعید بود چنین تعرّضی به حقوق معنوی شاعر یک‌لاقبایی که من باشم! البتّه بنده در اقدامی مصلحانه جلوی این تحریف تاریخی رو گرفتم!

در ضمن از امروز صبح آن‌چنان برف فراق در یزد باریدن گرفته که در چند سال اخیر بی‌سابقه بوده و گودزیلا رو هم می‌شه در اون تا چند روزی نگه داشت! از صبح تا الان که دیگه شب شده کم‌وبیش بارش ادامه داشته و اگه خدا بخواد تا آخر شب خواهد بارید. برای اوّلین بار برف‌پاک‌کن خیلی از ماشین‌ها در یزد کارکرد اصلی خودش رو ایفا کرد!

من:

مجی را سپاس هم به جهت تایپ شعر زیبایش و به جهت دقتش در اصلاح خطای عمدیِ من در بیت آخر که البته اصلاح خطایی و ایجاد خطایی دیگر بود که من تصحیحش کرده بودم تصحیح من این بود:

در خور تو بیش از این است ای رفیق
شعر تو بی‌مایه، شعر من عمیق

و هم بخاطر اشاره ظریفش به داستان مولوی (حکایت مارگیر و اژدها) در این فقره که «گودزیلا رو هم می‌شه در اون تا چند روزی نگه داشت!» و دوستان می‌دانند این را. به قول مولوی:

اژدها را دار در برف فراق
هین مکش او را به خورشید عراق

دکتر خروش هم سخنرانیِ درخشانی درباره این شعر دارد که آشنایی با آن سخنرانی را مدیون مرتض‌ام

همچنین اشاره به این حکایت از آشنایی فوق العاده مجی با مثنوی دارد 

آنچنان با مثنوی گردیده اخت

که به پیشش گشته مادرزاد لخت

یعنی آنکه معنیش را بی‌حجاب

داده اندر اختیار آن جناب

آنچنان با مثنوی مج شد عجین

در مثل چون کابوی و شلوار جین

من چه گویم چونکه استاد است او

تا بگویم ف فرح‌زاد است او

یک اشاره کردم او آن را گرفت

جسم را دادم نشان، جان را گرفت

من چه گویم کلّ رگ‌هایم ز هش

رفته‌اند و حال بنده گشته خوش

ز افتخار همرهیِ فاضلی

بلکه شاگردیِ مرد کاملی

 ضمنا واقعا اس ام اس مج پرید و این از سر تواضع نبود دو مدح قبلی‌‌ام درباره مج را هم به انتهای همین پست منتقل می‌کنم به یادگار

ای تمنای تو چون فرمان، بخواه
تو رها کن آن کتاب و جان بخواه
کی کند خواهش ز بنده پادشاه
تو مخوانش خواهش این باشد گناه
سر ببازم چون تو فرمان می‌دهی
می‌دهم جان، چون که تو جان می‌دهی
درد خواهم چون تو درمان می‌دهی
کن خرابم چون تو سامان می‌دهی

و

من چه گویم در حق مج چونکه او
قلب دارد در سپیدی مثل قو
آنکه باشد در زلالی همچو آب
کی توانم بر سرش گشتن خراب
نقطه ضعفی نباشد در مجی
تا بگویم قدح آن نقص و کجی
شیوه‌ام را خوب گفتی ای فشن
لیک استثناست آن مردِ خفن

این هم ادامه کامنتها برای یادگاری:


فشن جان!
بر زبان است این فضایل ای فشن
فضل تو آمیخته با جان و تن
دلخوشیِ من به حرف است و کلام
در عمل اما تواَش کردی تمام
ژاژخایی را نوشتی بر خطا
در عمل اما من استم ژاژخا
اندک علم خویش را در توی بوق
کردم و عرضه نمودم توی سوق
مج ولی چون چشمه‌ای باشد که کم
آب دارد لیک پیوسته به یم
مرتضِ ما چاه نفت است البته
باید استخراج کردش با مته
سخت می‌آید بدست اما ثمین
هست چون می‌آید او روی زمین
تو ولی اورانیوم هستی فشن
شو غنی تا بگذری از ما سه تن

ای برادر

چاه چیز دیگرم تا چاه نفت!

آن خصائل جمله ام از دست رفت

دکی جان لطفا از مته های شماره کوچیک تر استفاده کن! من نه آنم که تاب مته های مهیب آورم!

ای تو همچون برق اندر سیم جان

بی‌تو خاموش است مرتض! جمعمان
چونکه قَدرت را ندانستند جمع
رفته‌ای و مردمان محتاج شمع
داشت جریان گر چه آن الطاف تو
لامپهای سوخته اطراف تو
قابلیت باید اندر لامپ تا
برق تو بنمایدش نوری عطا
خصلت برق است باری برقرار
تو مگو در رفته از بنده زوار
آنکه خصلتهای او رفته ز دست
لامپهایی سوخته چون بنده است

این آشنای دور ما که قبلا توی کار حفاری بوده، می‌گفت گاهی مته‌ها به سنگ سخت برخورد می‌کنند که ما تکنولوژی عبور از آنها را نداریم و تنها شرکتهایی مانند شل و توتال حریف آنها می‌شوند. به نظرم آمد که ما هم تکنولوژی استخراج مرتض را نداریم و تنها ماهرویان و گیسوکمندان و نرگس‌چشمان و خال‌برگوشه‌لبان توان استخراج او را دارند
البته مرتض باید بخاطر داشته باشد که شرکت‌های خارجی فقط نهایتا می‌توانند چهل و نه درصد در شرکتهای نفتی سهیم باشند!
مرتض

اصولا به روشن کردن لامپ علاقه مندم.....
این اشناتون لامپ تو دست و بالش داشت بگو بفرسته اینجا روشنش کنیم...

  • ۹۲/۱۰/۱۵

نظرات (۱۷)

دوستان عنایت دارند که تمام مقدّماتی که دکتر راجع به پاک شدن پیامک از گوشی و این حرف‌ها گفته، «آسمون‌ـ‌ ریسمون»ی بیش نیست! چون محتوای اشعار بنده مدح حضرت حکیم بود دکتر تصوّر کرده که اگه خودش اشعار من رو بگذاره کمی تا قسمتی خودپسندانه خواهد بود. از کلمات گهربار خودش استفاده می‌کنم که عارف باش مشتی! حالا بدتر از این، برداشته شعر من رو (بیت آخر) دستکاری و بل تحریف کرده! آخه دکتر جان از شما بعید بود چنین تعرّضی به حقوق معنوی شاعر یک‌لاقبایی که من باشم! البتّه بنده در اقدامی مصلحانه جلوی این تحریف تاریخی رو گرفتم!
در ضمن از امروز صبح آن‌چنان برف فراق در یزد باریدن گرفته که در چند سال اخیر بی‌سابقه بوده و گودزیلا رو هم می‌شه در اون تا چند روزی نگه داشت! از صبح تا الان که دیگه شب شده کم‌وبیش بارش ادامه داشته و اگه خدا بخواد تا آخر شب خواهد بارید.
برای اوّلین بار برف‌پاک‌کن خیلی از ماشین‌ها در یزد کارکرد اصلی خودش رو ایفا کرد!
جالب است که همه جا برف اومده ولی منطقه ما خبری نیست
عجب «دل‌وقلوه‌نامه‌»ای شد!
از اقدامات عمنیطی! در مورد دکتر «خروش» خیلی خوشم اومد! راستی من اون سخنرانی درخشان رو نشنیده‌ام یا شاید یادم نیست. اگه یواشکی نشونیش رو برام بفرستی ممنون می‌شم.
در ضمن نیازی به توضیح زیاد نداره که حرف‌های دکتر در مورد «مثنوی‌دانی» من شدیداً اغراق‌آمیزه و در این زمینه من در سطح شاگرد کوچیک دکتر و مرتض به حساب می‌یام البته اگه قابل بدانند.
مجی جان در خصوص خودم باید بگم

کان هنرها که تو دیدی همه بر باد امد.....

این دکی ما خیلی باحال عمنیط بازی درمیاره....دیدم که میگم
  • دکتر خروش
  • ممنون مجی جان که به سخرانی من علاقمند شدی برو به این آدرس و دانلودش کن:
    http://h-nasiri.persiangig.com/audio/andar%20fazilate%20natavani.mp3
    اینقد مدح و نغز و ثنا و ستایش حکمت و پند و موعظه و مشاعره و مکاشفه و دل و جگر و قلوه و ... رد و بدل شد که هر چه بگویم ژاژخوایی است اگه درست نوشته باشم. ما به کناری می نشینیم و از این همه بدایع و سجایع و مکارم و منازل و مناقب کسب فیض می کنیم
    ممنون مرتض و مجی و فشن اعزّا
    مجی جان خود دکتر خروش لطف کرده و لینک سخنرانی‌اش را با عنوان فضیلت ناتوانی در کامنت برای دانلود گذاشته
    مرتض جان! هنرهای اینچنینی به‌سادگی بر باد نمی‌روند. ذوق و دانش ادبی تو را هیچ‌وقت از یاد نمی‌برم
    فشن جان!
    بر زبان است این فضایل ای فشن
    فضل تو آمیخته با جان و تن
    دلخوشیِ من به حرف است و کلام
    در عمل اما تواَش کردی تمام
    ژاژخایی را نوشتی بر خطا
    در عمل اما من استم ژاژخا
    اندک علم خویش را در توی بوق
    کردم و عرضه نمودم توی سوق
    مج ولی چون چشمه‌ای باشد که کم
    آب دارد لیک پیوسته به یم
    مرتضِ ما چاه نفت است البته
    باید استخراج کردش با مته
    سخت می‌آید بدست اما ثمین
    هست چون می‌آید او روی زمین
    تو ولی اورانیوم هستی فشن
    شو غنی تا بگذری از ما سه تن
    ممنون به خاطر لینک و این شعر فوق‌العاده‌ای که گفتی. بیت مربوط به مرتض خیلی جالب بود: باید استخراج کردش با مته!
    ای برادر چاه چیز دیگرم تا چاه نفت!
    آن خصائل جمله ام از دست رفت

    دکی جان لطفا از مته های شماره کوچیک تر استفاده کن! من نه آنم که تاب مته های مهیب آورم!
    ممنون مجی جان از اظهار لطفت. برای لینک از دکتر خروش تشکر کن. همچنین تشبیه تو به چشمه، مرتض به چاه نفت و فشن به اورانیوم، هدفمند بود و نه تفننی.
    مرتض جان از یک نفر که قبلا تو کار حفاری بوده پرسیدم گفت مته‌ها بین چهار تا هشت تن هستند ولی ارزش استخراجت اونقدر بالاست که باید با اون کنار اومد تو هم اگه نفتاتو یه کمی بالاتر بیاری، راحت‌تر میشه استخراجت کرد
    ای تو همچون برق اندر سیم جان
    بی‌تو خاموش است مرتض! جمعمان
    چونکه قَدرت را ندانستند جمع
    رفته‌ای و مردمان محتاج شمع
    داشت جریان گر چه آن الطاف تو
    لامپهای سوخته اطراف تو
    قابلیت باید اندر لامپ تا
    برق تو بنمایدش نوری عطا
    خصلت برق است باری برقرار
    تو مگو در رفته از بنده زوار
    آنکه خصلتهای او رفته ز دست
    لامپهایی سوخته چون بنده است
    این آشنای دور ما که قبلا توی کار حفاری بوده، می‌گفت گاهی مته‌ها به سنگ سخت برخورد می‌کنند که ما تکنولوژی عبور از آنها را نداریم و تنها شرکتهایی مانند شل و توتال حریف آنها می‌شوند. به نظرم آمد که ما هم تکنولوژی استخراج مرتض را نداریم و تنها ماهرویان و گیسوکمندان و نرگس‌چشمان و خال‌برگوشه‌لبان توان استخراج او را دارند
    البته مرتض باید بخاطر داشته باشد که شرکت‌های خارجی فقط نهایتا می‌توانند چهل و نه درصد در شرکتهای نفتی سهیم باشند!
    اصولا به روشن کردن لامپ علاقه مندم.....
    این اشناتون لامپ تو دست و بالش داشت بگو بفرسته اینجا روشنش کنیم...
    مرتض جان من این کنایه آخری رو نفهمیدم روشنمان کن
    دکی جان از تو بعید بود این کنایه آخری رو نگیری! لامپ کنایه از گیسوکمند و نرگس چشم است دیگه! اگه دم دست داری بفرست و مرتض ان کسی است که می تواند به این لامپها را به قوه روشنایی بخشش منور نماید
    بابت ژاژخایی ممنون
    شعرات عالی بود. من به سختی می تونم زغال سنگ باشم. اورانیوم دیگه ورای پتانسیل من است. اظهار لطف نمودی که تو هم چاه نفتی و همه چشمه جوشان و هم اورانیوم که به مقنی و مته و سانتریفیوژ برای استخراجت نیاز است
    ممنون فشن جان از تو و دیگر دوستان بخاطر این همراهی که مدتها بود حاصل نشده بود
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی