خود نویسیم و خود خوانیم

پیوندها
آخرین مطالب

نیش طنز از کامران خودمان

چهارشنبه, ۱۴ اسفند ۱۳۹۲، ۰۵:۳۶ ق.ظ

روز سایپا نه روز ما باشد    روز مردانی از فضا باشد

روز نسلی که تازه آمده است   روز فامیل و آشنا باشد

ما در اینجا غریبه ای هستیم   بر غریبان ستم روا باشد

حکم و ابلاغ پُست در پی هم  مال این نسل پُر اَدا  باشد!

صرفه جویی که آفتش بر ماست   نزد این قوم، ادّعا باشد

این جماعت ز نخبگان هستند!!!!     منکرش لات لا قَبا باشد!

پنجشنبه، برای ما تحریم          مال رندان دلرُبا باشد

پُر کُند بی حضور، تا 120       آنکه شیاد و ناقلا باشد

ِگله کردم به مُحتسب روزی    که چنین حالتی چرا باشد؟

زَرِ ما نزدتان کم از مس بود!    مِسِتان برتر از طلا باشد؟!!

 سکه ی بختمان پِهِن آلود   بر شما نورِ کیمیا باشد

حال برخیز و مهربان بنشین    درکنارت مگر که جا باشد!!

گفت: باید که خاک سایپا خورد   که به چشمان، چو توتیا باشد

منِ نادان که ساده دل بودم    فکر کردم که این دوا باشد

خاک را خوردم و شدم مسموم   عقل من بین، کم از گیا باشد!

گفتمش: عاقلا  افاقه نکرد   گفت: عیب تو از ریا باشد

خاک سایپا به صدق باید خورد!    صدق در سینه ات کجا باشد؟

گفتمش: دخل و خرج میزان نیست   گفت: در خرج تو خطا باشد

گفتم: او را لباس کودک من...!؟   گفت: کودک، به جُل رضا باشد

گفتمش قسط ها مرا کشتند   گفت: بی قسط کو؟ کجا باشد؟

گفتمش: خانه ی تو میلیاردی است..!!   گفت: این قصه افترا باشد

 گفتمش: خانه ام بود چِل متر   گفت: پس عیشتان ِبرا باشد!!

گفتمش: یک گروه یا پستی....!   گفت: هر پست را فنا باشد!!!

پست بهر تو درد سر دارد          صاحب پست در بلا باشد

گفتم: او را بلا به جان بخرم!     گفت : باید که مبتلا باشد

گفت: دیر آمدی همه  بردند     آنکه جا مانده مش رضا باشد!

میگزی لب که نیست اینطوری؟  نه عزیز دلم، چرا، باشد!

شکم گُشنه را که ایمان نیست   این اذان نیست این صلا باشد

به یقین می رسم از آنکه مرا   با اَجِنّه  بُرو  بیا  باشد

من زبانم از این جهت تلخ است    که درونم پر از جلا باشد!!!!

چشم خود را تو بسته ای اما    شاهد ماجرا خدا باشد

کودکم با رفیق خود دی گفت:    من که بابام   نَرگِدا  باشد!

 هر چه درخواست می کنیم  ازو   پاسخش با اشاره، لا  باشد

طفل من گفت :پارک... گفتم :چیست؟   گفت: چون آش شوربا باشد!!

وسط ماه، جیب من خالی است       صورتم سرخ از جفا باشد

قصه ی جیبهای خالی من   به خدا تلخ و جانگزا باشد

من فقط سیر می خورم آری!    سیر خوردن مگر غذا باشد؟

آخر ماه جیب تو پر پول    بِشْکَنَتْْْْ هجمه در هوا باشد!

پول اگر کاه  باشد ای دلبر    جیبت از جنس کَهرُبا باشد

آنکه از درب 9 رود بیرون   پاک و معصوم و با صفا باشد

وقت رفتن مگر زند بوقی   ورنه خاموش و بی صدا باشد

گفتم: او کوله اش که خالی نیست   گفت: شک می کنی؟! گنا باشد!!

گفتمش: او  چو ماست... نا معصوم!!   گفت: او پاک و پارسا باشد

 وای اگر من ز درب 9 گذرم   روزگارم شب سیا باشد

ملک الموت در پی ام گردد    مالک آن روز در عزا باشد!

گزمگان راه را به من بندند   حد شرعی به من روا باشد!

آنکه از درب 2 رود بیرون   بنده ای خاطی  و دغا باشد

خفت او را بگیر محکمتر   حال او را بگیر تا باشد

دو نگهبان فرست در تفتیش   هر نفر چار دست و پا باشد

جیب او را بگرد با تردید    نکند در سرش هوا باشد!

آنکه از درب 3 رود بیرون   دزد و کلاش و بی حیا باشد!

دست در خشتکش بباید کرد   قطعه شاید در آن فضا باشد!!

2 و 3، هم قبیله ای هستند   که گذرگاهشان سوا باشد

عده ای بی هنر که در سرشان   عقرب و مار و اژدها باشد

 ما دو تا بوی بد مگر داریم    که قفس های ما جدا باشد؟!

آب وقتی که رفت سر بالا     حاصلش این ابوعطا باشد

تو بجایی نمی رسی آوخ    که تو را ره به ناکجا باشد

آنچه گفتی بجز چرند نبود    به نظر فحش و ناسزا باشد

آرزویم برایت ای شاعر       رحم و آمرزش و شفا باشد!

کس در این عرصه بی تفاوت نیست   که اگر هست چارپا باشد

مگر آنرا که مشکلاتی هست     حاجت شیون و درا باشد؟

تو به سهم خودت تلاشی کن     که بِرَندَت پر از غنا باشد

تو به کودک به حد فهمش گو     غُصه ی مَرد در خفا باشد!!

دست تنگی، ولی همیشه بدان    مدنی معدن سخا باشد

  • ۹۲/۱۲/۱۴

نظرات (۳)

قدرت شاعری، داستان پردازی و پیوند موضوعات به همدیگر در همه کارهای کامران فوق العاده است. انگار کلمات اسیر و رام او هستند و هر چه خواهد از ذهنش می تراود. گاهی تلخ و تند می گوید گاه شیرین و پر از شیطنت. این شعر را کسانی که بی عدالتی در محیط های کار تجربه کرده و می کنند، به خوبی درک می کنند. کامران هم از اون دست افرادی است که وقتی بی عدالتی ها را لمس می کند گهگاه بی محابا در قالب طنز و جدی و هجو و .... می تازد. و وقتی تیز شود زبانش به زیر و زبر رحم نمی کند و البته در طنز تلخش حلاوت و خوشمزگی را هم فراموش نمی کند. در این شعر گرچه از دردها می گوید اما به زبانی می گوید که افسوس و لبخند، تلخند و قهقهه در هم امیخته می شود. کامران به واقع شاعر است. در غزل و رباعی و قصیده و مثنوی و ....
بابا دمت گرم و سرت خوش باشد کامران جان! فوق فوق فوق‌العاده بود. مدّتیه دلمون برای اشعار خوبت تنگ شده بود. یعنی کف‌بر شدم ها! البتّه بعضی از اشارات شعرت برای ما غیرسایپایی‌ها دقیقاً مفهوم نیست و یقیناً افشین عزیز که در جریان امورات سایپاست حظّ بیش‌تری از این شعر می‌بره، ولی در عین حال ما هم مشعوف و محظوظ شدیم. واقعاً دمت گرم.

دکتر جان من به احترام این شعر بلند و زیبا و استادانه‌ی کامران عزیز چند روزی اپسات رو به تأخیر می‌اندازم.
خوشحالم که پس از مدتها شعری از کامران عزیز می‌خوانم بسیار زیبا بود هر چند همانطور که مجی گفت برخی از بخوش آن مفهوم ما غیر سایپایی‌ها نبود. به جهت استدبار چند بیتی برای مزاح اضافه می‌کنم:
دو سه سالی است سایپا داغان
وین ز بخت فشین ما باشد
هر کسی پیش از آن شد استخدام
از «خر از پل گذشته‌‌ها» باشد
بار خود بسته در زمان وفور
از غم قحطی او رها باشد
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی