مشاعرات پیامکی با حکیم 1
يكشنبه, ۱۸ اسفند ۱۳۹۲، ۰۱:۴۱ ب.ظ
الإشارات و التّنبیهات
قبل الأپسات:
در یکی دو سال گذشته جناب حکیم با بندهی کمترین که مجی باشم مشاعراتی پیامکی داشتهایم که در صندوق پیامکات! گوشی من مانده بود و بیم آن میرفت که زبانم لال در صورت رخ دادن واقعهای ناگوار برای آن گوشی(!) بشریت از این میراث ادبی و فرهنگی گرانبها محروم شود. از این جهت و فقط برای ثبت در تاریخ شعر و ادب پارسی، این مشاعرات پیامکی را اینجا به یادگار مینگارم. البتّه شایان ذکر است و بدینوسیله خاطرنشان میسازد که: در همین یکی دو سال مواردی مناسبتی از مشاعرات پیامکی حکیم با بنده، بنا بر دلایلی (داغ بودن تنور آن مناسبت و نیز وجود فرصت نگارش و پستاندن!) از سوی آنجناب یا اینجانب در همین بلاگ وزین آجر مضبوط افتاده و بنابراین دلیلی برای ثبت و ضبط مجدّد آنها وجود نداشت و از پست دوبارهی آنها صرف نظر کردم. بدین ترتیب مشاعراتِ قبلاً نامضبوط! در قالب 13 پست تقدیم حضور میشود و زمینه و زمانهی پارهای مشاعرات را که میدانستم در هر پست به عنوان «شأن صدور» به آن اشارتی کردهام.
حکیم:
ای مجی ای دور افتاده ز جمع
در بیابان دارد آیا سود شمع؟
کس رود به خواستگار دختری
بر رخش روبنده، بر سر روسری؟
اهل آجر را تو هستی آفتاب
این جرقه نیست کافی چون شهاب
............................
کی دهد اساماس من را جواب؟
کی کند ما را رفیق خود حساب؟
آنکه باشد همنشین قاضیان
صحبت من باشد او را بس زیان
هست تکزنگی از اویم آرزو
اساماس خود معجزه باشد از او
مجی:
مخلص یاران نیکام ای عزیز
چوبکاریها نمودی بس تمیز
قوهی شعرم گریزان شد ز من
خود چه تحفه آورم در انجمن؟
حال تو چون است باری زان زکام؟
درد دندان تو آیا شد تمام؟
چون تو من هم درد دندان میکشم
سختتر زان زهر هجران میچشم
همنشین من تویی ای مرد نیک
از پس بعد مسافتها ولیک
حکیم:
بهترم امّا نگشتم خوب خوب
کرده اندر آستینم دهر چوب
درد دندان شد تمام امّا دگر
کار آن بگذشت از حدّ خطر
با دل من در شکستن همدل است
میکرب و پوسیدگی را محفل است
درد دندان سخت باشد ای حلیم
قیمت دندانپزشکی هم عظیم
با زبان خویش پول آرم به کف
میکند دندان تمامش را تلف
لیک چاره چیست؟ باید خرج کرد
ورنه داغان میشوی از زور درد
.....
راستی اشعار تو کوبنده است
شعر تو ارباب و شعرم بنده است
چشمهی ذوقت چو جوشان میشود
شعر من چون کف به رویش میرود
.....
بود ویتامین صدایت ای مجید
زنده شد هر آنکه آوازت شنید
کلّهات را بردم امّا صبر کن
گر نه لذّت میبری از آن سخن
- ۹۲/۱۲/۱۸
ابتدا میخواستم جواب این کارت را به شعر بدهم ولی دیدم شاید نتواند منعکسکننده سپاسم از تو بخاطر این حفظ خاطرات باشد
اول فکر میکردم اپسات تو درباره همان هرزهنگاری مولوی است ولی البته این هم مزه خاص خود را برای من دارد
گفتم که آبی میرسد، شامپاین آورده مجی
تخم دوزرده خواستم، آورد دهزرده مجی
ممنونم و مشتاقانه منتظر بقیه پستهایت، شاد باشی