داوری
مدت هاست که میان خروش و داوری شکرآب است مکرر در این باره خوانده ام مخصوصا رد پای این خصومت در نامه های خروش آشکار است کاری به دلایل و ریشه های این اختلاف ندارم و همینطوردرباره آن قضاوتی هم نمی کنم حد اقل نه در اینجا.
اما من از هر دوی این استادان بهره گرفته ام و نوشته هایی از آنها را خوانده ام و هیچ دلیلی هم نمی بینم که زیر علم یکی از آن دو سینه بزنم و در مقابل دیگری جبهه بگیرم. به علتی که نمی دانم فضای دانشگاهی ما هم آمیخته با جو جبهه گیری و مرید و مرشد-بازی است.
حتی مصطفی ملکیان که در تفکر خود دور از بت سازی است در نزد بسیاری به بت بدل شده است و دیده ام که چگونه مختصر انتقادِ نظری از ایشان با خشونت گفتاری بدرقه می شود
در دوران تحصیل خودم با جبهه گیری له یا علیه این اسامی مواج بوده ام: خروش، داوری، فردید، آوینی، رجبی، مددپور و امثال آنها، در حالی که هیچ ضرورتی نداشت که بیرون از فضای فکری به چنین جدالی دامن زده شود.
اخیرا مطلب خوبی از آقای داوری خواندم گفتم بد نیست شما هم بخوانید البته شخصا سبک نوشتار ایشان را روان نمی دانم و خالی از اطناب ممل اش نمی بینم ولی ظرافتهای آن خواندنی است
- ۹۳/۰۲/۰۶
از میان این اسامی که ذکر کردی رجبی را نمیشناسم.
در مورد سبک نوشتار داوری هم با نظرت موافقام.
باز هم ممنون.