تیغ دو لبه
اتفاقات اخیر در اوکراین آزمونی است عجیب برای حکومتها. از طرفی عدهای طرف دولت جدید را گرفتهاند که خود با شلوغکاری سر کار آمده است و با همهپرسی در مناطق روسنشین مخالفاند و از طرف دیگر عدهای با حکومت جدید مخالفاند وآن را غربگرا میخوانند و طرف جداییطلبان روس را میگیرند.
اما کدامیک راه درست را میپیمایند؟ آیا میتوان به معیار یکسانی دست یافت و سیاست یک بام و دو هوا را در پیش نگرفت؟
بگذارید سؤالی دیگر بپرسم. به نظر شما آیا ما تحمل خواهیم کرد که عدهای در آذربایجان یا کردستان کار این جداییطلبان را بکنند یعنی ساختمانهای دولتی را تصرف کنند و سپس همهپرسی برگزار کنند تا به کشورهای دیگر بپیوندند؟ اگر پاسخ منفی است پس چرا طرف این جداییطلبان را بگیریم؟ آیا صرفا به این علت که حکومت مرکزی طرفدار غرب است؟ اما این آیا دلیل معتبری است و آیا اسلحهای نیست که علیه خود ما هم میتواند استفاده شود؟ از طرف دیگر آیا میتوان حکومتی را که بطور دموکراتیک سر کار آمده است پیش از به سر رسیدنِ موعدش ساقط کرد؟ درست است که ممکن است دولتی به وعدههای خودش عمل کند، اما آیا میتوان پای هر اتفاق اینچنینی، سراغ آشوب و برانداختن دولت رفت؟ اگر چنین باشد که سنگ روی سنگ بند نمیشود. ملتی که یک بار فریب خورده است فرصت انتخابات بعدی را دارد تا اشتباهش را جبران کند. البته من استثنایی را هم در نظر میگیرم و آن هم جایی است که دولتی بنیانِ دموکراسی را هدف بگیرد مانند کاری که هیتلر بعد از بر سر کار آمدن در آلمان کرد؛ یعنی در صدد آن باشد که راه را برای مردم برای انتخاب دموکراتیک بعدی سد کند.
قطعا برای کسی که اطلاعاتِ محدودی در سطح من دارد و شنونده عادی اخبار است توان تحلیل دقیقی وجود ندارد ولی به باور من دولت جدید اوکراین غیر قانونی است و با شیوه درستی سر کار نیامده است. این همهپرسیها هم غیر قانونی است، اما اینکه اکنون راه حل چیست واقعا سؤال پیچیدهای است. اگر امکان بازگشت به عقب و راه حل دموکراتیک با انتخاباتی زودرس بود، این بهترین راه میبود ولی اکنون این دور از ذهن است. مشکل الآن این است که روسیه از آبی که غربیها گلآلود کردهاند در حال ماهی گرفتن است و بعید است ماهیها را پس بدهد. در واقع این غربیها بودند که فضا را مستعد منفعتطلبی روسیه کردند و حالا ناچارند امتیازی به روسیه بدهند و مانع از خرابکاری بیشتر بشوند و یا آنکه روسیه را آنقدر تحت فشار قرار دهند تا ماهیها را پس بدهد که چندان امیدی به آن نیست. حالا اینکه چه امتیازی به روسیه داده شود محل بحث است. یک راه حلِ خوب دیگر توافق دو گروه متخاصم و حفظ حداقل مناطق شرقی اوکراین با دادن اختیارات بیشتر و نوعی خودمختاری به آنهاست. راه حل دیگر که چندان خوب نیست ولی بهتر از خونریزی است، چندپاره شدن اوکراین است به شرط عدم الحاق به روسیه، که این البته نیاز به اطمینان بخشیدن به دولتهای کوچکتر است، اما برای همین هم باید روسیه را تحت فشار گذاشت.
خلاصه اینکه به نظر من اگر زمانی قاطبه اهل منطقهای قصد جدایی یا الحاق به کشوری دیگر را داشته باشند باید دنبال راه حلهای مسالمتآمیزی بود که توافق طرفین را در کنار نظارت سازمان ملل همراه داشته باشد وگرنه فکر کنم اگر به مردم محل ما بگویند آیا دوست دارید به سوییس ملحق شوید رأی بالای هشتاد و پنج درصد بیاورد. صرف رضایت مردم منطقهای دلیل بر قبول آن نیست.
- ۹۳/۰۲/۲۸
در واقع بحران اوکراین بیش از آنکه ماهیت دعواهای سیاسی داخل کشور را داشته باشد از خارج از مرزها کنترل می شود. انقلاب نارنجی چند سال قبل به رهبری کشورهای غربی و برکناری دولت ان زمان و روی کارمد مخالفان و سپس ناکارامدی یا فشار روسها باعث شد که قدرت یکبار دیگر دست به دست شود و حکومت به حاکمان قبل از انقلاب نارنجی برسد. اما دوباره آمریکا و غرب وارد عمل شدند و با تجهیز دوباره انقلابیون نارجنی باعث سرنگونی رئیس جمهور منتخب شوند.
روسیه هم برای اینکه از قافله عقب نماند روس تابرها را تحریک به شورش کرد و نتیجه آنی است که الان پیش آمده. نمی توان بحران اوکراین را صرفا مسئله ای داخلی دانست و برگزاری همه پرسی برای استقلال را صرفا خواست روس تبارها دانست. اینجا منافع قدرتها است که تعیین کننده است و این ملتهای بیچاره هستند که قربانی بازی های قدرت هستند و هر روز آلت دست این و آن می شوند.