مناظرات غضنفر و زلفعلی (10) با شرکت گلمراد-قسمت اول
زلفعلی- چرا ما حق نداریم جان خود را بگیریم؟ جان هر کسی مال خود اوست و حقوق دیگران را نیز با خودکشی زیر پا نمیگذارد.
غضنفر- چرا چنین حرفی میزنی؟ مگر ماها رابینسون کروزوئه هستیم؟ هر کسی از ما با مجموعهای از افراد در ارتباط هستیم که مرگِ ما میتواند به آنها ضربه بزند.
زلفعلی- چرا ما باید دغدغه آن افراد را داشته باشیم؟ اگر فردی از زندگیِ خود راضی نباشد چرا باید بخاطر دیگران، زجر بکشد؟
غضنفر- این به مقوله وظیفه مربوط میشود نه حق. مثلا یک مرد، وظیفهای در قبال همسر و فرزندان و یا حتی پدر و مادر دارد. فکر میکنم در اینباره مخالفتی نداشته باشی که انجام ندادنِ وظیفه کاری غیر اخلاقی است. اینکه میگویم وظیفه، فقط بحث مالی نیست بلکه نفس حضور افراد و حتی روحیهبخش بودن آنها برای اطرافیان را میتوان در زمره وظیفه قرار داد. در واقع اگر فرد خودکشی کند به احتمال زیاد برخی از اطرافیان او ضربه عاطفی و احساسی خواهند دید.
زلفعلی- اما اگر کسی، دوست و یا آشنایی که چنین توقعی از او داشته باشد نداشته باشد چه؟ اگر اطرافیان خواستار مرگ او باشند و یا از خیر وظایفی که او در قبالشان دارد بگذرند چه؟
غضنفر- مگر چنین چیزی ممکن است؟
زلفعلی- چرا ممکن نیست؟ این فرضها را در نظر بگیر: کسی اسلحه به دست گرفته و کودکان یک شهر را یکبهیک بعد از تجاوز میکشد. آیا خانواده او از خودکشی او خواهند رنجید؟
یا مثلا کسی سالهاست که در کماست. آیا ممکن نیست خانواده نومید و رنجکشیده او از خدا خلاصی او را بخواهند؟ البته این مورد، خودکشی نیست، اما موقعیتی را نشان میدهد که معیار وظیفه فرد در برابر اطرافیان جوابگو نیست. در مورد ضربه عاطفی هم بگویم که طلاق هم به بچههای طلاق، ضربه عاطفی وارد میکند، اما ما بخاطر مصلحت مهمتری آن را مجاز میدانیم، اما از کجا معلوم که مصلحتی که فردِ خودکشیکننده در نظر دارد بیشتر از آن ضربه عاطفی اهمیت نداشته باشد؟ البته این را به صرف احتمال میگویم ولی همین برای کنار زدن آن استدلال کافی است.
گلمراد- به نظر من پاسخ غضنفر چندان خوب نیست. معیار مخالفت با خودکشی، وظیفه فرد در قبال دیگران و یا آسیب احساسی و عاطفیای که بر آنها وارد میآورد نیست.بلکه این است که جانِ آدمی مقدس است چون هدیهای از جانب خداست و مانند امانتی در اختیار ما قرار دارد. بنابراین ما حق نداریم آن را از خودمان سلب کنیم.
زلفعلی- ولی این استدلال فقط به کار یک دیندار میآید
غضنفر- فکر میکنم حق با گلمراد باشد استدلال من بیشتر نتایج خودکشی را هدف گرفته بود ولی تقدس جان انسان به نظر بهتر میآید. البته من با تقریرِ صرفا دینی از آن موافق نیستم؛ یعنی به نظرم این تقدس را باید ذاتی در نظر گرفت و نه بخاطر آنکه خدا این جان را به انسان بخشیده است و این امانتی از جانب اوست.
زلفعلی- مگر تقدس، در غیر از خدا میتواند ذاتی باشد؟
غضنفر- نمیخواهم درباره الفاظ بحث کنم منظور من ارزش ذاتی انسان است.
زلفعلی- من هم نمیخواهم وارد بحث معنای واژه ذاتی شوم، فقط میخواهم بگویم این اصطلاحِ «ذاتی» کمکی به حل مساله ما نمیکند زیرا با وجود همین ارزش ذاتیِ جانِ انسان، ما حاضر میشویم به علت مصالحی مهمتر، جان انسانها را بگیریم مانند آنچه در قصاص یا اعدام اتفاق میافتد. در اینجا هم فرد مصلحتی مهمتر از ارزش ذاتی جانِ خود را تشخیص میدهد.
غضنفر- به نظر من داوری درباره اینکه آیا چنین مصلحتی وجود دارد یا نه، باید به جامعه واگذار شود و نه خودِ فرد، چون تجربه نشان داده است که افراد در اقدام به خودکشی غالبا بصورت احساسی تصمیم میگیرند و در اغلب موارد پشیمان میشوند. غالب خودکشیها تصمیمهای سریع و بدون فکرند.
زلفعلی- حق با توست در اینجا با تو موافقم، اما اندک کسانی که با تفکر و حسابشده تصمیم میگیرند چه؟ مثلا کامو میگوید خودکشی مهمترین مساله فلسفی است و کسانی مانند هدایت خودکشی کردهاند و بعید میدانم این کار آنها بر اساس یک تصمیم ناگهانیِ احساسی باشد.
غضنفر- درست است کار آنها احتمالا فکر شده است و نه احساسی، ولی باز هم با این حرف که فرد، خود مالک جان خود است مخالفم. نفس وجود داشتن ارزش دارد. وحشت از عدم در آثار کسانی مانند اونامونو هم محصول همین است. به قول مولوی:
ما نبودیم و تقاضامان نبود
لطف تو ناگفته ما میشنود
یعنی نفس وجود داشتن، یک لطف است.
زلفعلی- ولی ممکن است آن افراد از وجودشان راضی نباشند و آن را لطف ندانند. نمیتوان گفت که حرف اکثریت مردم در اینکه بودن از نبودن مصلحت بیشتری دارد بر حرفِ آن متفکرین، برتری دارد.
غضنفر- متفکرین هم ممکن است اشتباه کنند اینکه آنها مصلحتی برای بودن خود نیافتهاند دلیلی نمیشود که چنین مصلحتی وجود نداشته باشد. خودکشی تنها چیزی است که راه اصلاح خطای فکری را بر انسان میبندد و راه بی بازگشت است. آن متفکرین اگر واقعا بخواهند عاقلانه عمل کنند باید احتمال اشتباه در مصلحتسنجیِ خود را بدهند و قدم در راه بیبازگشت نگذارند.
ادامه دارد...
- ۹۳/۰۳/۲۵
درست است که میگویند:
بسیار سفر باید تا پخته شود خامی
ولی مواظب باش بخاطر کثرت سفر، ته نگیری و نسوزی!