خود نویسیم و خود خوانیم

پیوندها
آخرین مطالب

زلفعلی- چرا ما حق نداریم جان خود را بگیریم؟ جان هر کسی مال خود اوست و حقوق دیگران را نیز با خودکشی زیر پا نمی‌گذارد.

غضنفر- چرا چنین حرفی می‌زنی؟ مگر ماها رابینسون کروزوئه هستیم؟ هر کسی از ما با مجموعه‌ای از افراد در ارتباط هستیم که مرگِ ما می‌تواند به آنها ضربه بزند.

زلفعلی- چرا ما باید دغدغه آن افراد را داشته باشیم؟ اگر فردی از زندگیِ خود راضی نباشد چرا باید بخاطر دیگران، زجر بکشد؟

غضنفر- این به مقوله وظیفه مربوط می‌شود نه حق. مثلا یک مرد، وظیفه‌ای در قبال همسر و فرزندان و یا حتی پدر و مادر دارد. فکر می‌کنم در این‌باره مخالفتی نداشته باشی که انجام ندادنِ وظیفه کاری غیر اخلاقی است. اینکه می‌گویم وظیفه، فقط بحث مالی نیست بلکه نفس حضور افراد و حتی روحیه‌بخش بودن آنها برای اطرافیان را می‌توان در زمره وظیفه قرار داد. در واقع اگر فرد خودکشی کند به احتمال زیاد برخی از اطرافیان او ضربه عاطفی و احساسی خواهند دید.

زلفعلی- اما اگر کسی، دوست و یا آشنایی که چنین توقعی از او داشته باشد نداشته باشد چه؟ اگر اطرافیان خواستار مرگ او باشند و یا از خیر وظایفی که او در قبالشان دارد بگذرند چه؟

غضنفر- مگر چنین چیزی ممکن است؟

زلفعلی- چرا ممکن نیست؟  این فرض‌ها را در نظر بگیر: کسی اسلحه به دست گرفته و کودکان یک شهر را یک‌به‌یک بعد از تجاوز می‌کشد. آیا خانواده او از خودکشی او خواهند رنجید؟

یا مثلا کسی سال‌هاست که در کماست. آیا ممکن نیست خانواده نومید و رنج‌کشیده او از خدا خلاصی او را بخواهند؟ البته این مورد، خودکشی نیست، اما موقعیتی را نشان می‌دهد که معیار وظیفه فرد در برابر اطرافیان جوابگو نیست. در مورد ضربه عاطفی هم بگویم که طلاق هم به بچه‌های طلاق، ضربه عاطفی وارد می‌کند، اما ما بخاطر مصلحت مهمتری آن را مجاز می‌دانیم، اما از کجا معلوم که مصلحتی که فردِ خودکشی‌کننده در نظر دارد بیشتر از آن ضربه عاطفی اهمیت نداشته باشد؟ البته این را به صرف احتمال می‌گویم ولی همین برای کنار زدن آن استدلال کافی است.

گل‌مراد- به نظر من پاسخ غضنفر چندان خوب نیست. معیار مخالفت با خودکشی، وظیفه فرد در قبال دیگران و یا آسیب احساسی و عاطفی‌ای که بر آنها وارد می‌آورد نیست.بلکه این است که جانِ آدمی مقدس است چون هدیه‌ای از جانب خداست و مانند امانتی در اختیار ما قرار دارد. بنابراین ما حق نداریم آن را از خودمان سلب کنیم.

زلفعلی- ولی این استدلال فقط به کار یک دیندار می‌آید

غضنفر- فکر می‌کنم حق با گل‌مراد باشد استدلال من بیشتر نتایج خودکشی را هدف گرفته بود ولی تقدس جان انسان به نظر بهتر می‌آید. البته من با تقریرِ صرفا دینی از آن موافق نیستم؛ یعنی به نظرم این تقدس را باید ذاتی در نظر گرفت و نه بخاطر آنکه خدا این جان را به انسان بخشیده است و این امانتی از جانب اوست.

زلفعلی- مگر تقدس، در غیر از خدا می‌تواند ذاتی باشد؟

غضنفر- نمی‌خواهم درباره الفاظ بحث کنم منظور من ارزش ذاتی انسان است.

زلفعلی- من هم نمی‌‌خواهم وارد بحث معنای واژه ذاتی شوم، فقط می‌خواهم بگویم این اصطلاحِ «ذاتی» کمکی به حل مساله ما نمی‌کند زیرا با وجود همین ارزش ذاتیِ جانِ انسان، ما حاضر می‌شویم به علت مصالحی مهمتر، جان انسان‌ها را بگیریم مانند آنچه در قصاص یا اعدام اتفاق می‌افتد. در اینجا هم فرد مصلحتی مهمتر از ارزش ذاتی جانِ خود را تشخیص می‌دهد.

غضنفر- به نظر من داوری درباره اینکه آیا چنین مصلحتی وجود دارد یا نه، باید به جامعه واگذار شود و نه خودِ فرد، چون تجربه نشان داده است که افراد در اقدام به خودکشی غالبا بصورت احساسی تصمیم می‌گیرند و در اغلب موارد پشیمان می‌شوند. غالب خودکشی‌ها تصمیم‌های سریع و بدون فکرند.

زلفعلی- حق با توست در اینجا با تو موافقم، اما اندک کسانی که با تفکر و حساب‌شده تصمیم می‌گیرند چه؟ مثلا کامو می‌گوید خودکشی مهمترین مساله فلسفی است و کسانی مانند هدایت خودکشی کرده‌اند و بعید می‌دانم این کار آنها بر اساس یک تصمیم ناگهانیِ احساسی باشد.

غضنفر- درست است کار آنها احتمالا فکر شده است و نه احساسی، ولی باز هم با این حرف که فرد، خود مالک جان خود است مخالفم. نفس وجود داشتن ارزش دارد. وحشت از عدم در آثار کسانی مانند اونامونو هم محصول همین است. به قول مولوی:

ما نبودیم و تقاضامان نبود

لطف تو ناگفته ما می‌شنود

یعنی نفس وجود داشتن، یک لطف است.

زلفعلی- ولی ممکن است آن افراد از وجودشان راضی نباشند و آن را لطف ندانند. نمی‌توان گفت که حرف اکثریت مردم در اینکه بودن از نبودن مصلحت بیشتری دارد بر حرفِ آن متفکرین، برتری دارد.

غضنفر- متفکرین هم ممکن است اشتباه کنند اینکه آنها مصلحتی برای بودن خود نیافته‌اند دلیلی نمی‌شود که چنین مصلحتی وجود نداشته باشد. خودکشی تنها چیزی است که راه اصلاح خطای فکری را بر انسان می‌بندد و راه بی بازگشت است. آن متفکرین اگر واقعا بخواهند عاقلانه عمل کنند باید احتمال اشتباه در مصلحت‌سنجیِ خود را بدهند و قدم در راه بی‌بازگشت نگذارند.

ادامه دارد...

  • ۹۳/۰۳/۲۵

نظرات (۱۱)

ممنون مجی جان بخاطر کامنت پست قبل و اینکه آجر را در سفر از یاد نبردی
درست است که می‌گویند:
بسیار سفر باید تا پخته شود خامی
ولی مواظب باش بخاطر کثرت سفر، ته نگیری و نسوزی!
مناظرات غضنفر و زلفعلی نمی‌خواهد و نمی‌تواند همه ابعاد این مسائل جدی مورد بحث را پوشش بدهد بنا بر آن است که این اپسات، کم حجم باشند.
عذر مرا در قصور متن و قصور خودم پذیرا باشید
در مورد اینکه من زجر بکشم تا دیگران از مرگ من ناراحت نشوند مخالفم. من خودم قبل از همه خودم را دوست دارم و اول از همه به خودم اهمیت می دهم. این منم که دارم با درد و رنج زندگی می کنم و هزار بار بیش از دیگران و اطرافیان دارم اذیت می شوم پس اولویت با من است و این وظیفه اول در قبال خودم است.
و چون من این را از نوع وظیف نمی دانم به همین دلیل با ان مخالفم. اما در مورد مصادیق و مثال ها موضوع چیز دیگری شد. اگر کسی برای بیماری و رنج و عذاب روحی و اینها باشد وضعیتش با یک جنایتکار متفاوت است. ضمن اینکه در ان صورت هم هر کس اول خودش در مقابل خودش وظیفه دارد.
البته نوع خودکش هم فرق دارد. کسی که بر اثر خشم خودکشی می کند یا بر اثر بیماری با کسی که برای رهایی از رنج خودکشی می کند فرق دارد
بهتر است برای این موضوع یه دسته بندی انجام بدی دکتر جون و انواع خودکشی را متمایز کنی. خودکشی خودخواهانه، خودکشی دیگر خواهانه و آنومیک این دسته بندی دورکیم است و هر کدام تعریف خودش را دارد.
اینم لینک مقاله در مورد خودکشی
http://www.falahisocialworker.blogfa.com/post-203.aspx
فشن جان! بسیار سپاسگزارم از لینکی که معرفی کردی. خواندمش هر چند احساس می‌کنم به قدر کافی برای فهم دیدگاه دورکیم، بسط داده نشده بود. امیدوارم مجی بتواند لینک بهتری معرفی کند و یا اگر ما را قابل بداند و لطفش را شامل ما بگرداند لااقل درباره قسم سوم؛ یعنی آنومیک توضیح بهتری بدهد.
این البته قسمت اول بود شاید قسمت بعدی دقیقا آن چیزی نشود که انتظار داری، چون بحث غضنفر و زلفعلی بیشتر بر سر جواز یا عدم جواز خودکشی است و نه علت آن. با این حال علل می‌توانند در جواز یا عدم جواز تاثیر بگذارند، البته اگر وجه مجازی برای خودکشی در نظر بگیریم؛ چیزی که البته دین‌داری سنتی به آن قایل نیست.
چه کنم افشنا بدون مجی؟
آجرم شد فنا بدون مجی
نامده چند روزی و مانده
دستمان در حنا بدون مجی
نیست ممکن بقای آجرِ ما
گر چه گشته بنا بدون مجی
لا أری فی البِلاغِ رأیٌ منه
کیف اَپسُت هنا بدون مجی
خداوندا مجی را به آغوش دکی برگردان که آجرمان بی حضورشان آجر می شود
بی‌همگان بسر شود بی تو بسر نمی‌شود
باز گو ای مجی چرا از تو خبر نمی‌شود
عذر تقصیر دارم. چند روزی خیلی سرم شلوغ بود. هنوز متن مناظره رو کامل نخونده‌ام. ممنون که در شعرت مجی رو ردیف کردی!! بیت و مصرع آخر فوق‌العاده است.
خیلی جالب بود. نمی‌تونم بگم نظرم به کدام نزدیک‌تر است، شاید باز هم غضنفر، ولی پرسش‌های بی‌امان زلفعلی‌وار در این زمینه به سادگی قابل پاسخ یا رفع و رجوع نیست.
یک جا از نظر غضنفر خنده‌ام گرفت، اون جایی که گفته وجود مصلحت برای خودکشی رو باید به جامعه واگذار کرد! نمی‌دونم یعنی منظورش اینه که مثلاً همه‌پرسی برگزار بشه برای جواز خودکشی فلانی و بهمانی!
تا ببینیم که ادامه‌ی مباحث چه شود؟!
مجی جان! همین که آمدی و حضورت را اعلام کردی، غنیمت است. به مناسبت بازگشتت این رباعی را به تو تقدیم می‌کنم

چون نفْس حضورِ تو غنیمت باشد
گر فحش دهی مثال رحمت باشد
امّید که بعد از این سرِ پر مغزت
دیگر نبُوَد شلوغ و خلوت باشد
محی جان منظور غضنفر، واگذاری به عرف است یعنی آنکه عرف، آن مصلحت را بسیار مهم تشخیص دهد ولو آنکه خودکشی را مجاز نداند.
البته قصد دفاع از غضنفر را ندارم فقط از باب توضیح بود
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی