خود نویسیم و خود خوانیم

پیوندها
آخرین مطالب

در پاسخ به کامنت فشن بر دو پست قبل

دوشنبه, ۲ تیر ۱۳۹۳، ۰۷:۴۰ ب.ظ
کامنت تاخیرآلودِ فشنِ عزیز بر دو پست قبل را دیدم ولی چون جوابم طولانی شد آن را به پستی جدید بدل کردم. از لحن مجی در کامنت پست معرفی موسیقی، مشخص شد که ایشان آن موسیقی را از قبل داشته‌اند. گمان هم نمی‌کنم که فشن از آن موسیقی خوشش بیاید بنابراین تعویض سریع پست موردی نخواهد داشت.
زمانی یک فیلم می‌دیدم که در آن جنایتکاری به یک زن پلیس شلیک کرد و او را کشت. رفیق آن جانی به او اعتراض کرد که چرا یک زن را کشتی؟ جواب داد: مگر زن‌ها همیشه خواستار برابری با مرد نیستند. خب این هم برابری زن و مرد.
حالا حکایت این هنرمندها و ورزشکارهاست آنها همواره از استدلال‌هایی به نفع خودشان استفاده می‌کنند که علیه خودشان  هم می‌تواند بکار رود.
مثلا وقتی می‌گویی چرا فوتبالیستها اینقدر پول می‌گیرند؟ جواب می‌دهند که ای بابا فوتبالیستها فقط همین ده پانزده سال را کار می‌کنند، انگار ملت ضامن سال‌های بعدی زندگی آنها هستند. فرض کنید کسی را آورده‌اید کولر شما را سرویس کند و او در نهایت از شما پانصد هزار تومان طلب کند و در جواب اعتراض شما بگوید: مگر ما چند ماه در سال سرویس کولر داریم فقط همین تابستان است دیگر!
هنرمندان هم حکایت مشابهی دارند، وقتی آبها از آسیاب می‌افتد و دیگر کارشان رونق سابق را ندارد، انواع توقعات برای آنها ایجاد می‌شود. یا از یک طرف توجه طلب می‌کنند ولی از طرف دیگر حاضر نیستند لوازم آن توجه را بپذیرند.
همانطور که گفتم این آن نوع زندگی‌ای است که خودشان انتخاب کرده‌اند و باید به لوازم‌اش تن در دهند. لوازم آن را هم در هر جامعه‌ای مخصوص به خود آن جامعه است. در همان آمریکا هم ممکن است بازیگری یک جوک نژادپرستانه بگوید و از هستی ساقط شود، اما هیچ‌وقت چنین بازخواستی از یک آدم عادی صورت نمی‌گیرد. در آنجا خیلی به برهنگی اهمیت نمی‌دهند اما چیزهای دیگری برای آنها مهم است.
در اینجا هم بیشتر به پوشش اهمیت می‌دهند و در عوض یک چشم‌پوشی‌هایی هم در حوزه‌های دیگر دارند، مثلا بر سر پارتی‌بازی‌ها و مسائل مالی، که هر چند برخی مواقع گندش در می‌آید اما خیلی پی‌گیرش نمی‌شوند.
در کل، پی‌گیری مسائل خصوصی هنرمندان چیزی است که در همه جا رواج دارد و به اصطلاح، نشریات زرد و در این دوره سایتهای زرد، به دنبال آن هستند و از آن گریز و گزیری نیست.
نمی‌توان شهرت داشت و از پخش مسائل خصوصی اجتناب کرد. اما  پخش این مسائل خصوصی فقط برای آنها مایه دردسر نمی‌شود. اگر از این بنده حقیر، کمتر از این عکس‌هایی به دست برخی برسد مثلا با شلوارک یا سبیل مشابه با آقای قاسم‌خانی، احتمالا هزینه‌ای بسی بیشتر از آن چیزی خواهم پرداخت که ایشان می‌پردازند (البته اگر هزینه‌ای بیشتر از این چند تیتر بر آنها بار شود). شاید بگویید کسی که سراغ تو نمی‌آید ولی کسی که اهل بخیه باشد می‌داند که اتفاقا سراغ ما هم می‌آیند، با این تفاوت که آنچه برای آنها خبر است برای ما خطر است.
درباره خانم اشرقای هم بگویم که اگر ایشان از امتیازات نسَبی استفاده نکرده باشند، قاعدتا نباید اینقدر به ایشان گیر می‌دادند، ولی اساسا توجه به صفحه ایشان در فیسبوق محصول همین ارتباط نسبی بود، بنابراین طبق معمول باید پای لرز این شهرت هم بنشینند. این را از منظر تماشاچی می‌گویم نه بازیگر. البته همانطور که گفتی محتوای بحث در اینجا متفاوت است ولی هر دوی آنها تحت مقوله لوازم طبیعی شهرت قرار می‌گیرند.
به نظر من لقمه‌های چرب و چیلی و شبهه‌ناکی که فشنِ عزیز در محل کار خود صرف می‌کنند کم‌کم تاثیر خود را بر روح و روان ایشان گذاشته است تا حدی که دیگر بحث بر سر چند میلیارد هزینه را مته به خشخاش گذاشتن می‌دانند.
بگذارید حالا که صحبت به اینجا رسید، این پست را با داستانی تمام کنم:
می‌گویند یکی از خلفایِ عباسی به دنبال راضی کردنِ یکی از زهاد و عالمان مشهور برای منصبِ قضاوت و معلمی فرزندان خود بود. ولی او همیشه جواب رد می‌داد و نمی‌خواست آلوده این مناصب شود، تا اینکه روزی او را احضار کرد و به او گفت یکى از این سه کار را بپذیر: یا منصب قضاوت را قبول کن، یا معلم فرزندان من شو و یا مهمان من شو. آن عالم با خود گفت که در دستگاه ظلم و جور، قاضی نخواهم شد و تعلیم فرزندان او و گرفتن حقوق از ظلمه هم پذیرفتنی نیست، ولى یک بار با خلیفه نشستن و غذا خوردن ایرادی ندارد. بنابراین سومی را پذیرفت. خلیفه به آشپز دستور داد لذیذترین غذاها را بپزد. وقتى آن عالم شروع به خوردن از آن غذاهای چرب و چیلیِ مشابه آنچه در آشپزخانه محلِ کار فشن تولید می‌شود کرد، آشپز آهسته به خلیفه گفت: این شیخ بعد از خوردن این غذا، هرگز رستگار نخواهد شد. القصه آن لقمه‌ها بر آن عالم اثر کرد و کمی مغزش به کار افتاد. با خود گفت چه ایرادی دارد که قاضی شوم و به عدالت حکم کنم و باز با خود گفت خوب است که معلم فرزندان خلیفه شوم تا بعدها جانشینان صالحی برای او شوند. در نهایت با این توجیهات، هم قضاوت را پذیرفت و هم معلمى فرزاندان خلیفه را.
روزی بر سر حقوق خودش با خرانه‌دار درگیر نزاع شد. خزانه‌دار گفت مگر به ما گندم فروخته‌ای که اینقدر بر سر رقم بحث می‌کنی؟ جواب داد نه! من دینم را فروخته‌ام.
  • ۹۳/۰۴/۰۲

نظرات (۶)

اگه یادت باشه من هم منتقد کار خانم اشراقی بودم نه به دلیل اینکه از نفس کارش ناراضی بودم بلکه به دلیل جایگاه و موقعیتی که داشت و اینکه تعلق ایشان به یک شخصیت دینی و انقلابی که برای مردم مقدس بوده و هست وظیفه او را سنگین تر می کنه و ممکنه احساسات دینی و مذهبی عده ای از متدینان را برانگیزاند. اما به نظر من نباید فضای جامعه به سمتی برده شود که آنچه را دین مجاز کرده و عرف هم چندان مخالفتی با ان ندارد لااقل توسط دین شناسان و روشنفکران جامعه به سمت محدودیت برده شود.
اینکه با بودجه بیت المال رفته یا نرفته باشند را نمی دانم اما ما کلا انگار اعتقادی به تفریح کردن نداریم و اگه مثلا الان علی دایی را کسی در یه رستوران شیک و با تفریحات انچنانی ببینه خیلی زود میره سراغ اون تماشاگران بدبختی که در سرما و گرما با چندرغاز پول به زور میان بلیط تهیه می کنن و علی دایی به خاطر اونا مثلا نباید سوار جت اسکی بشه یا فرضا چند وقتی است که مجوز خرید هواپیمای سبک داده شده و عده ای که پول دارن از این هواپیماها خریدن و صدا و سیما یه مدته کرده تو بوق و کرنا که چرا اینا اینقد پول میدن هواپیما می خرن و تفریح می کنن کانه زنامی محسنه کردن.
دیروز روحانی گفت: متاسفانه برخی از مردم هنوز سرمایه‌دار را به عنوان یک ضد ارزش می‌پندارند، تا این افکار هست و برخی سرمایه‌دار را نجس و فقر را افتخار کشور می‌دانند ، به مقصد نمی‌رسیم.
ممنون فشن جان از کامنت بسیار خوبت
با تو درباره فرهنگ غلط ایرانیان درباره ثروت‌مندی موافقم همه دوست دارند ثروتمند باشند اما در عین حال از ثروتمندان بدشان می‌آید و چشم دیدن تفریح آنان را ندارند.
البته چون در جامعه ما ثروت غالبا از راه درست بدست نمی‌آید حقد و کینه مردم نسبت به ثروتمندان تا حدی قابل توجیه است. الآن من در اطراف خودم به ندرت کسانی را می‌یابم که با زحمت و شایستگی ثروتمند شده باشند بیشترِ درآمدهای گسترده محصول رانت، دلال‌بازی و خون مردم را در شیشه کردن است.
اما اینجا یک سؤال جای طرح دارد:
آیا آنچه مجاز است، اخلاقا رواست؟ بگذار مثالی بزنم. پادشاهِ اخیرا قبلی شده اسپانیا، سال قبل برای شکار فیل به آفریقا رفت، آن هم در وضعیتی که مردم اسپانیا در بیکاری و فشار ناشی از رکود اقتصادی بودند. در نهایت او مجبور به عذرخواهی شد، با آنکه او از بودجه متعارف سلطنتی استفاده کرده بود. در واقع او مجاز بود که به یک سفر تفریحی شکار فیل در آفریقا برود، اما آیا کار او اخلاقا روا بود؟ عذرخواهی او به جهت آن نبود که سفر او مجاز نبود و مثلا محل بودجه آن غیرقانونی بود بلکه به خاطر این بود که مردم باور داشتند این کار او اخلاقا روا نیست.
پادشاه سابق اسپانیا البته فقط یک نماد است و مسؤولیت حکومتی خاصی ندارد، اما دقیقا بخاطر همین نماد بودن زیر ذره‌بین است.
حالا کسانی مثل دایی را در نظر بگیر. او از بسیاری جهات یک نماد است. اینکه کمک او به زلزله‌زدگان اهر و هریس سر و صدایی به پا کرد، بخاطر همین است وگرنه شاید ثروتمندانی دیگر بیشتر هم کمک کنند ولی شناخته نمی‌شوند.
علی دایی می‌تواند بستنی با روکش طلای یک‌میلیون تومانی بخورد یعنی او مجاز است که این کار را بکند، اما به نظر من این کار اخلاقا نه برای او و نه برای کس دیگر روا نیست، به دلیل آنکه ما یک مسؤولیت اجتماعی هم در این مواقع داریم و نباید سراغ رفتارهایی برویم که فاصله طبقاتی را در بوق می‌کنند. جت‌اسکی سوار شدن، برای ثروتمندان کاری طبیعی است، اما برخی رفتارها اساسا سلامت روانی جامعه را به خطر می‌اندازند و سبب می‌شوند تا فقیر و نادار رنج روانی زیادی را متحمل شود
با این وجود حق افراد ثروتمند و مشهور برای تفریح و استفاده از ثروتشان باید در عرف به رسمیت شناخته شود، ولی نباید اجازه داده شود این حق به سمت زیاده‌روی برود نگاه مردم تفریطی است و عمل برخی از ثروتمندان، افراطی، ولی خیر الامور اوسطها.
شاد باشی فشن جان!
راستی «زنای محصنه» درست است
آی گفتی دکتر جان آی گفتی؛ آن‌چه برای آن‌ها خبر است برای ما خطر است! واقعاً جمله‌ای تاریخی و ماندگار گفتی. احسنت!
در ضمن من آن موسیقی رو نداشته و نشنیده بودم! شرمنده که فرصت کامنت مفصل نداشتم!
ممنونم مجی جان از کامنت مختصرت. مخفی نیست که دوست داشتم مفصل‌تر می‌بود ولی با شلوغی سر، نظر خلوت می‌شود چاره‌ای به جز این نیست
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی