خود نویسیم و خود خوانیم

پیوندها
آخرین مطالب

خوشا دلی که مدام از پی نظر نرود

پنجشنبه, ۱۲ تیر ۱۳۹۳، ۰۳:۳۳ ب.ظ
مجی اخیرا با تاخیر بسیار در آجر حضور می‌یابد و نظرات موجز می‌دهد. خواستم قدحی برای او بگویم اما قدح او بسیار مشکل‌تر از مدح اوست و دلیلش را خود دانید. این بود که بجای آنها این مدح را سرودم. 

 

چه دولت است ندانم که رو به من آورد 

که میل سرو چمان را سوی چمن آورد*

کسی که پیش من آوردش، او ز نسل کسی است

که بهر حضرت یعقوب پیرهن آورد**

مرید مفخر یزدم ز من مرنج، آخر

بجای مشکِ تو، آهویی از خُتَن آورد

ببین که محتسب شهر ساقیم شد و خود

شراب عالیِ مرد افکنِ خفن آورد

نه پست من، نظراتش حیات آجر ماست

چو متنِ صامت من را به هر سخن آورد

شده است قبله من خوابگاه سروستان

که فیض محضر مج، مرتض و فشن آورد ***

استدبار مجی

مدایح تو مجی را بود قبای گشاد
ولیک جان چو مسیحا سوی بدن آورد!

 

* البته روشن است ولی محض احتیاط می گویم که منظور از سرو چمان، مج است و منظور از چمن، بنده حقیر. 

** در واقع نمی دانم چه کسی مجی را به من معرفی کرد یا زمینه دیدار نخست را فراهم آورد در هر حال این بیت را به او تقدیم می کنم. اگر مجی دیدار اول را در یاد دارد و حوصله هم دارد داستان آن دیدار و نام آن کسی که از نسل آورنده پیراهن بود را بگوید. 

*** با توجه به موقعیت جغرافیایی شهر من نسبت به تهران و خوابگاه سروستان، قبله واقع شدن آن، ضرری به نماز من ندارد چون هر دو با مکه در یک راستا هستند. 

 

  • ۹۳/۰۴/۱۲

نظرات (۵)

مچی جان! اینکه خواننده آن ترانه در کامنت پست قبل کیست را باید فشن جواب بدهد، اما ربطش به مقام و منصب این است که الآن مدتی است که سرسنگین شده‌ای و دیر به دیر نظر می‌دهی. به این علت حدس زدم که به مقام و منصبی رسیده باشی
سنگین و پرطمطراق برای مجی سروده ای که البته شایسته او و خصال بارز ایشان است.
چیزی نمی شود به ان اضافه کرد که اگر هم بشود از من بر نمی آید. مجی جان بهت هشدار میدهم که تا اماج طوفان کنایه های ترش و تلخ و شیرین و ملس و ... جناب حکیم قرار نگرفته ای برگرد و مثنوی گونه برگرد نه تلگرافی....
اون ترانه هم از اون آهنگای قدیمی است که یکی از بانوان اواز ایران خوانده که اسمش را حتی کامران هم نمی دونه
ممنون فشن جان! فعلا که با این مدایح پرطمطراق هم مجی گوشه چشمی نشان نمی دهد
آنان که پست را به نظر، کیمیا کنند
آیا دگر به آجرِ ما اعتنا کنند؟
مدایح تو مجی را بود قبای گشاد
ولیک جان چو مسیحا سوی بدن آورد!
....................................
من هم درست نمی‌دونم که چه کسی بنده رو به جناب حکیم معرّفی کرد (شاید م . س یا شاید هم ر . ج یعنی ر . ت سابق!)، ولی یادم هست که اوّلین دیدار من خیلی جالب بود؛ کامپیوتر زغال‌سنگی یکی از بچه‌های اتاق ما مشکل پیدا کرده بود و دنبال کسی بودیم که درستش کنه. بیرون از سوئیت با یکی از بچه‌ها صحبت می‌کردم و اون گفت که یه دانشجوی دکترا هست که خدای کامپیوتره. من همین که اومدم داخل اتاق بدون توجّه به حاضرین اتاق اغلب شلوغمون گفتم که بچه‌ها می‌گن یه دانشجوی دکترا هست که درست کردن این سیستم پکیده کار خودشه. دو سه تا از بچه‌ها نیشخندی زدند و اشاره کردند که همین چند دقیقه پیش ازش خواستیم تا بیاید بالا و ... در اون دیدار من از شدّت خجالت خیلی روی آشنایی باز کردن با دکتر رو نداشتم و دکتر هم البتّه سخت مشغول کار درست کردن ویندوز بود.
..............................
افشین جان من که به این آماج کنایه‌های جناب حکیم بودن عادت کردم؛ مقام و منصب و غیره و ذلک!! مخلص دکی عزیز هم هستم!
مجی جان! ممنون از یادآوری دیدار اول. همچنین ممنونم از استدبار زیبایت و آن را به پست خواهم افزود. شاد باشی.
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی