خوشا دلی که مدام از پی نظر نرود
چه دولت است ندانم که رو به من آورد
که میل سرو چمان را سوی چمن آورد*
کسی که پیش من آوردش، او ز نسل کسی است
که بهر حضرت یعقوب پیرهن آورد**
مرید مفخر یزدم ز من مرنج، آخر
بجای مشکِ تو، آهویی از خُتَن آورد
ببین که محتسب شهر ساقیم شد و خود
شراب عالیِ مرد افکنِ خفن آورد
نه پست من، نظراتش حیات آجر ماست
چو متنِ صامت من را به هر سخن آورد
شده است قبله من خوابگاه سروستان
که فیض محضر مج، مرتض و فشن آورد ***
استدبار مجی
مدایح تو مجی را بود قبای گشاد
ولیک جان چو مسیحا سوی بدن آورد!
* البته روشن است ولی محض احتیاط می گویم که منظور از سرو چمان، مج است و منظور از چمن، بنده حقیر.
** در واقع نمی دانم چه کسی مجی را به من معرفی کرد یا زمینه دیدار نخست را فراهم آورد در هر حال این بیت را به او تقدیم می کنم. اگر مجی دیدار اول را در یاد دارد و حوصله هم دارد داستان آن دیدار و نام آن کسی که از نسل آورنده پیراهن بود را بگوید.
*** با توجه به موقعیت جغرافیایی شهر من نسبت به تهران و خوابگاه سروستان، قبله واقع شدن آن، ضرری به نماز من ندارد چون هر دو با مکه در یک راستا هستند.
- ۹۳/۰۴/۱۲