در پی نظر مفصل فشن بر پست قبلی
فشن جان! تلخ و گزنده نوشتی. کاری که من نخواستم انجام بدهم. حق با توست. او از امکانی استفاده میکند که در اختیار کسانی که او به آنان حمله میکند نیست و این نوعی بیانصافی است. الآن تریبون در اختیار اوست و صحبتهای او در بخشهای پربیننده خبری بارها منعکس میشود آن هم با طول و تفصیل. باز هم برای فیلم چ تبلیغ میشود با تصویری از او که از قصد و نیت خالصانهاش سخن میگوید. او پاداش حملهاش به مغضوبین سینمایی را میگیرد. دوستانِ رسانهای هم از این آب ماهی میگیرند.
اما دوست دارم فکر بکنم که او اینها را نمیفهمد. این با تصویر محبوب من از حاتمیکیا سازگارتر است. میدانم که او الآن فکر میکند که این حق من است که تریبون در اختیار من باشد و در اختیار آنها نه. اما اینکه چه کسی این حق را به او میدهد و چرا این حق را باید داشته باشد بحث دیگری است.
عامل این خطا در سادهاندیشی است اینکه فکر کنی
1- رسیدن به حقیقت آسان است
2- تنها کسی که به حقیقت رسیده باشد، حق دارد آن را بیان کند.
3- من به حقیقت رسیدهام
ظاهرا حاتمیکیا به هر سۀ اینها معتقد است و این چندان خوب نیست. عجیب این است که او اتفاقا از نادر کارگردانانِ جنگ بود که آرای مختلف را مطرح میکرد و سعی میکرد قضاوت کمتری داشته باشد. تو به درستی به این ویژگی در آژانس شیشهای اشاره کردی. اینکه چه چیزی سبب شده تا آنچه در فیلمهای خود القا میکرد را نتواند در اندیشه و گفتار شخصیاش منعکس سازد، کمی عجیب است.
یک نکته جالب این است که بعد از اذیتهای مختلفی که در دوران دولت قبلی برای او پدید آمد او اکنون که شاید اتفاقا فضا برای او بهتر شده باشد، پشت سر هم دارد به سیاستهای فرهنگی انتقاد میکنند اینکه چه کسانی از او در جهت تضعیف دولت فعلی سوء استفاده میکنند و از اعتبار او خرج میکنند من نمیدانم، ولی او میتواند از خود بپرسد که دلیل این اقبال ناگهانی به او چیست.
حاتمیکیا اکنون دارد اعتبارش را میدهد تا تریبون به دست آورد و این معامله خوبی نیست.
فشن جان! بهتر است این حرفها پیش خودمان بماند. امیدوارم او روزی مانند حاج کاظم آژانس شیشهای شود که بعد از آن همه رشادت در جنگ مسافرکشی میکند و متوقع نیست، یا مثل عباس که قبل از جنگ کشاورزی میکند با تراکتور و بعد از جنگ کشاورزی میکند بیتراکتور. او نباید بخاطر تلاشی که برای زنده نگه داشتن یاد دفاع مقدس انجام داده، سهمخواهی بکند. این سهمخواهی در شأن او نیست. او سهم خودش را از دلهای امثال ما ستانده است و این چیز کمی نیست.
و در نهایت آرزو میکنم او و امثال او، از کسانی که هنوز دردمندند و برای دل خودشان کار میکنند، ارزش تضارب آراء و افکار را دریابند. دوست دارم بداند که وقتی من و امثال من فیلمهای او را برای دیدن انتخاب کردیم و نه فیلمهای دیگر را، از این انتخابمان لذت بردیم؛ چون میشد چیزهای دیگری را انتخاب کرد چون فیلمهای ضعیف هم بودند، فیلمهای قوی هم بودند، فیلمهای تجاری هم بودند، فیلمهای جشنوارهای هم بودند، فیلمهای آبکی هم بودند، فیلمهای عشقی سطحی هم بودند، فیلمهای جنگی بی محتوا هم بودند ولی ما فیلمهای او را انتخاب کردیم. حالا اگر فیلمهایی که او نمیپسندند ساخته نشوند یا جشنواره نروند تنوری برای او گرم نمیشود. تنور او فقط با آتش خود او گرم میشود.
اگر در این سالها مخاطب او کمتر شده است بهتر است که او آینهای در دست بگیرد و خود را در آن ببیند. فیلمهای دیگر مشتریهای او را ندزدیدهاند. او به دست خود آنها را تارانده است. (البته نمیدانم چ چقدر فروش کرده است ولی این تبلیغات گسترده و بر پرده بودن طولانی نعمتی است که قسمت هر فیلمی نمیشود!)
شاید من به عنوان یک بیننده در این جایگاه نباشم ولی حداقل نظر خودم را میتوانم بیان کنم. دو سریالی که او برای تلویزیون ساخت از نظر من آثار ضعیفی بودند مخصوصا از لحاظ داستان. او واقعا یک اندیشمند و یک سناریست قوی در کنار خود نیاز دارد. او باید بعد فنی کار را در اختیار بگیرد و محتوا را به آنان بسپارد و بگذارد سر دلبران در حدیث دیگران بیان شود.
حق با تو بود فشن جان! من آن موقع احساس میکردم با تحول آثار حاتمیکیا متحول شدم، اما این فقط تا زمانی بود و بعد از آن حاتمیکیا در جا زد و هنوز هم دارد مقصر در جا زدنِ خود را در جاهای دیگر جستجو میکند.
شاید میرکریمی، ادامهای باشد بر راه حاتمیکیا، ولی البته نه به قوت او. میرکریمی هم اندیشمند نیست و انسجام فکری کافی برای حفظ یک سیر فیلمسازی قدرتمند را ندارد ولی به نظر من در کل راه درستی را در پیش گرفته است.
- ۹۳/۰۷/۰۴
به خودت بیا آقای کارگردان....