خود نویسیم و خود خوانیم

پیوندها
آخرین مطالب

برای چشمان با کیفیت او

يكشنبه, ۶ مهر ۱۳۹۳، ۰۹:۰۹ ب.ظ

توانستم بعد از مدتها دیداری با فشن داشته باشم. وضع پیچیده‌ای است. وقتی دیگر دوستان را می‌بینم از حضور در کنار آنها لذت می‌برم ولی در کنار او اینگونه نیست. از اولین لحظه دیدن، غمی بر دلم سنگینی می‌کند. فکرِ اینکه این دیدار کوتاه است، نمی‌گذارد آنقدرها خوش باشم. شاید فکر کنید اگر کمی زمان دیدار طولانی‌تر باشد وضع اینگونه نخواهد بود، ولی اینطور نیست. فشن مرا به یاد تنهایی‌ام می‌اندازد؛ چیزی که در جریانِ زندگی سعی در فراموش کردنِ آن دارم. ندیدن فشن سخت است و دیدن او هم. 

ادامه این پست را قبل از دیدار فشن آماده کرده بودم.

 

دوباره تهران آمدم و به فشن زنگ زدم باز در خواب بود و گفت بر سر کار نرفته است. جالب این است که گوشی خود را در وضعیت بی‌صدا هم قرار نمی‌دهد تا راحت بخوابد! و من هر بار خواب شیرین او را در هم می‌شکنم.

بدان که گوشی خود هر که بی‌صدا بکند

خود از مزاحمت دوستان رها بکند

بخواب از سر شب تا به لنگ ظهر فشن

بوَد که مشکل بی‌خوابیت دوا بکند


بگذریم. بنا بر سنت مألوف مدح فشن را در ادامه می‌آورم:


 آن یار که هرگز به پی پول نباشد

کس مثل وی آسوده و شنگول نباشد

هرگز نپذیرد ز کسی توصیه زین رو

جایی نرسید آخر و مسؤول نباشد

آنقدر قوی نیست ولی عیب ندارد

ستّاره اگر رستم و هرکول نباشد (۱)

سر خانه عقل است، که دارد چو ارسطو

بر ریزش مو غصه که معقول نباشد

صادق‌تر از او نیست در آن حد که رقیبش

فرنود در آن شستن شوشول نباشد (۲)

در محضر او رفته فضا جان من و مج

کس کو که ز تریاق فشن لول نباشد


(۱) منظور ستّاره فرمانفرمائیان، مادر مددکاری ایران است


(۲) داستان فرنود و شستن شوشول و ماشین لباسشویی را که شنیده‌اید. در آن موقع فرنود بخاطر صداقتش به فرنود راستگو مشهور شد. من در این شعر، صداقت فشن را بالاتر از او دانسته‌ام.



و این هم تعلیقه زیبای مجی

خرّم دلت از دیدن افشین دکی جان

دیدار فشن عرض بود طول نباشد!! (اشاره به عرض و طول زندگی!)

هرچند که ستّاره بود مادر این علم

آن را چو فشن هیچ کسی غول نباشد (منظور غول رشته‌ی مددکاری ا

ست):




  • ۹۳/۰۷/۰۶

نظرات (۳)

خرّم دلت از دیدن افشین دکی جان
دیدار فشن عرض بود طول نباشد!! (اشاره به عرض و طول زندگی!)
هرچند که ستّاره بود مادر این علم
آن را چو فشن هیچ کسی غول نباشد (منظور غول رشته‌ی مددکاری است)
....................
خوش به سعادتت حکیم جان که توفیق دیدار یار قدیمی نصیبت شده.
خیلی دلم برای دوستان علّامه و مخصوصاً دکتر عزیز تنگ شده. از اوّل سال به دلم افتاده بود که امسال با دکتر دیداری خواهم داشت. چندی پیش توفیق زیارت روی ماه حکیم در فضای مجازی و گفتگوی زنده با حضرتش برایم حاصل شد. امیدوارم که در باقی‌مانده‌ی امسال امکان دیدار حضوری در محضرش برایم فراهم شود.
حسّ غریبی از بیان احساست راجع به ملاقات با فشن به من دست داد. خیلی تأثیرگذار نوشتی و مدیحه هم که عالی بود. مخصوصاً اشاره به صداقت فرنود راستگو!
سپاس سپاس سپاس
برای آنچه می نویسم چیزی جز همان صداقتی که حکیم در مورد گفت، تصور نکنید:
شاید خوب نیست و نباشد که در زمانی این کامنت را می گذارم که حکیم مرا در یک وضع پیچیده و بغرنج قرار داد. اما همون شب که جناب ایشان را دیدم، تمام ارادتم را در این جمله خلاصه کردم که: اگر فرازی در زندگدگی من وجود دارد، آن همان آشنایی با توست. و من خود را به مصداق من علمنی حرفا فقد صیرنی عبدا، مدیون و وامدار دکتر می دانم.
برای من هیچ وقت آن روزهای شیرین تکار نمی شود. این را در قالب شعری که ایشان فرستاد و من جوابش را دادم همان شب گفتم: ایام خوشآن بود که با دوست به سر شد
باقی همه بی حاصلی و بی ثمری بود
با آنکه دوران حضورم در دانشگاه قبلی‌ام هشت سال بود یعنی دو برابر علامه، اما بهترین دوستانم را در مجموعه دوم پیدا کرده‌ام. این خیلی خوب است ولی در عین حال دوری آن دوستان خوب هم رنج آور است و آن خاطرات خوب تکرارنشدنی.
ممنونم مجی جان از اظهار لطفت. من هم مشتاق دیدار توام 
از دو بیت زیبایت هم سپاسگزارم به پست منتقلش خواهم کرد
فشن جان از تو هم ممنونم نه به جهت تعریفت از من بلکه بخاطر فشن بودنت
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی