خود نویسیم و خود خوانیم

پیوندها
آخرین مطالب

مورفیِ من

سه شنبه, ۲۹ مهر ۱۳۹۳، ۰۹:۳۶ ق.ظ

حتما درباره قوانین مورفی شنیده‌اید. هر کدام از ما هم در زندگی خود با مواردی از این دست یا مصادیق آن روبرو بوده‌ایم و گاه در این موقعیت‌های خنده‌دار یا اعصاب‌خردکن قرار گرفته‌ایم. من این چند روز دو بار مجبور شده‌ام به دنبال چیزی بگردم و در هر دو مورد بعد از ساعت‌ها جستجو دقیقا در آخرین جایی که احتمال می‌دادم پیدایشان کرده‌ام. مورد داشتم که در میان کوهی از برگه‌ها دنبال برگه خاصی بودم. از بالا شروع کردم و به نصف رسیده‌ام بعد گفته‌ام حالا از پایین شروع به چک کردن می‌کنم بعد کاشف به عمل آمده که برگه مورد نظر دقیقا همان برگة بعد از نصف اولی بوده که اگر آن نصف اولی را رها نمی‌کردم به همان برگه می‌رسیدم، یعنی نهایتا آخرین برگه همان چیزی بوده که به دنبالش می‌گشتم.

در اینجا برخی از مواردی که برای من پیش می‌آیند یا آمده‌اند را مطرح می‌کنم.


مورفی من:


وقتی سراغ خودپرداز می‌روم معمولا دو سه تا خانم جلوی من هستند که برای زدن هر کلیدی چند ثانیه به پنل روبروی خود خیره می‌شوند این تنها مشکل نیست برای هر عملیاتی معطلی‌ای چند برابر معمول را باید تحمل بکنم انگار که دارند رمز یک گاوصندوق را کشف می‌کنند. بدبختی این است که با اینکه آنها هفت گزینه برای دریافت وجه دارند ولی همیشه مبلغی که می‌خواهند در بین آن موارد نیست. نمی‌دانم این چه علاقه‌ای است که آنها دارند تا مبلغ رُندی را دریافت نکنند. خدا را شکر که دستگاه‌ها پایین‌تر از پنج هزار تومان را پرداخت نمی‌کنند وگرنه باید منتظر می‌ماندیم تا طرف مثلا بنویسد صد و سیزده هزار و دویست و پنجاه و شش تومان. حالا حتما می‌پرسید چرا جایی نمی‌روی که آقایان در صف باشند؟ خب آنجا هم می‌روم ولی می‌بینم که نفر جلویی یک دسته قبض آورده و یکی یکی دارد شناسه قبض و شناسه پرداخت را وارد می‌کند یا اینکه قرار است برای هر کدام از بچه‌های فامیل، عیدی‌شان را کارت به کارت کند.


مهم نیست کجا پارک کرده باشم در هر حال یک ماشین در چنان موقعیتی پارک خواهد کرد که خروج برای من مشکل بشود. پیش آمده که ده‌ها متر جلو و پشت من جای پارک خالی بوده، ولی طرف دقیقا آمده و چسبیده به سپر جلوی من پارک کرده تا ناچار شوم با دنده عقب از پارک خارج بشوم.


معمولا سر وقت بر سر کلاس‌هایم حاضر می‌شوم در واقع من مثل کبوتر حرم دانشگاهم و به نسبت اکثر استادانِ دانشگاه بیشترین حضور را دارم. رئیس دانشگاه هم معمولا دیده نمی‌شود ولی گاهی وقت‌ها (شاید نهایتا ترمی دو بار) اتفاقی به کلاس‌ها سر می‌زند تا ببیند که کدام استاد با تاخیر سر کلاس حاضر می‌شود. بله درست حدس زده‌اید کافی است که من روزی با تاخیر به دانشگاه برسم می‌دانم که او هم دقیقا همان روز به کلاس‌ها سر خواهد زد. چند باری این اتفاق افتاده است. دقیقا مثل اتوبوس جهانگردی مورچه و مورچه‌خوار است. وقتی در آن موارد نادر، دیر می‌رسم از مسؤول کلاس‌ها می‌پرسم رئیس به کلاسها سر زد؟ می‌گوید آری. می‌گویم حدس می‌زدم!


معمولا وقتی در مهمانی‌ها سر سفره می‌نشینم، غذای مورد علاقه من در طرف دیگر سفره قرار دارد. مثلا من از قرمه سبزی چندان خوشم نمی‌آید دقیقا دیس قرمه‌سبزی جلوی من گذاشته می‌شود و مرغ می‌رود در فاصله ده‌متری. در این مواقع منتظر می‌مانم تا کسی تعارف کند وگرنه با این مأخوذ به حیا بودنمان باید از راه دور با مرغ وداع کنم. البته گاهی وقت‌ها نمی‌شود مأخوذ به حیا بود مانند وقتی که جلویت مرغ ماشینی گذاشته‌اند و دیس غاز رفته به آن طرف سفره!


هر وقت از در خانه بیرون می‌آیم تا سوار آسانسور شوم، آسانسور در طبقه همکف است و باید منتظر بمانم که بیاید بالا. هر وقت هم دارم بر می‌گردم خانه، می‌بینم که آسانسور طبقه سوم و یا چهارم است و باید دوباره صبر کنم تا بیاید پایین! خلاصه هیچوقت آسانسور در موقعیتی که من می‌رسم نیست.


بادام تلخ واقعا مزه زهرمار می‌دهد اما به نظر من بدترین موقع خوردن آن وقتی است که کل بادام‌ها را خورده‌ای و آخریهایش تلخ از آب در می‌آیند در اینجا هر چه خورده‌ای از دماغت بیرون می‌آید و مزه همه آنها را فراموش می‌کنی.


کامنت فشن عزیز:


یکی از مواردی که در این مورد صدق می کند همین تایپ کردن است. هر وقت می خوام فارسی تایپ کنم کیبورد روی انگلیسیه و بالعکس. مثل همین الان که میخواستم کامنت بذارم. 
برای من از این اتفاقات بسیار است. هر وقت دنبال بنگاه مسکن می گردم اصلا انگار نه انگار اما وقتی کار ندارم یه راسته میشه بنگاه مسکن. 
هر وقت که کاری ندارم گوشیم زنگ نمی خوره به محضی که می رم جلسه یا خانم زنگ می زنه یا فامیل یا دکتر که بعدش میگه خواب بودی؟ داشتی جوجه کباب می خوردی؟
هر وقت میام خونه هوس یه غذای توپ کردم می بینم خانم غذای حاضری داره
و البته یه قاعده طی سالهای اخیر اصلا عوض نشده: پرسپولیس و علی دایی عین اختاپوس روی اعصابم راه می رن و هیچ جوره ول کن نیستن
تا یادم نزفته بگم هر وقت یه جمله کامنت می ذارم سریع میشینه ولی یه کامنت مفصل که می ذارم یه نت قطع شده یا عدد رو اشتباه نوشتم یا نمی دونم چی میشه که مطلب ارسال نمیشه!!!!


  • ۹۳/۰۷/۲۹

نظرات (۳)

من هم صحت این قوانین رو مخصوصاً در مورد خودپرداز و آسانسور تصدیق می کنم. 
ممنون. جالب بود. پست منقول هم بامزه بود و معقول! 
یکی از مواردی که در این مورد صدق می کند همین تایپ کردن است. هر وقت می خوام فارسی تایپ کنم کیبورد روی انگلیسیه و بالعکس. مثل همین الان که میخواستم کامنت بذارم.
برای من از این اتفاقات بسیار است. هر وقت دنبال بنگاه مسکن می گردم اصلا انگار نه انگار اما ووقتی کار ندارم یه راسته میشه بنگاه مسکن.
هر وقت که کاری ندارم گوشیم زنگ نمی خوره به محضی که می رم جلسه یا خانم زنگ می زنه یا فامیل یا دکتر که بعدش میگه خواب بودی؟ داشتی جوجه کباب می خوردی؟
هر وقت میام خونه هوس یه غذای توپ کردم می بینم خانم غذای حاضری داره
و البته یه قاعده طی سالهای اخیر اصلا عوض نشده: پرسپولیس و علی دایی عین اختاپوس روی اعصابم راه می رن و هیچ جوره ول کن نیستن
تا یادم نزفته بگم هر وقت یه جمله کامنت می ذارم سریع میشینه ولی یه کامنت مفصل که می ذارم یه نت قطع شده یا عدد رو اشتباه نوشتم یا نمی دونم چی میشه که مطلب ارسال نمیشه!!!!
هر چقدر قوانین مورفی در زندگی ما تجلی کرده باشد لااقل در این مورد که شما دو نفر همان روزی که من پست داده‌ام نظر داده‌اید، خود یک خوش‌شانسی و نقض قوانین مورفی است!
فشن جان ممنونم از همراهی‌ات و نقل این قوانین مورفیانه فشنی! خیلی جالب بودند مخصوصا از این بابت که انتظار نداشتم تو هم در این مورد بنویسی. به متن پست منتقلش می‌کنم.
مجی جان! ممنون از همراهی. تو هم شاید قوانین دیگری داشته باشی. در هر حال، گذر سریع این روزهایت طبیعی است و جای گلایه ندارد. کامنتهای مفصلت مخصوصا بر پست حیوانات را از یاد نبرده‌ام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی