فلسفه برای کودکان؛ یک مقدمه خیلی کوتاه
آنچه اینجا مینویسم، فوق العاده مختصر و فقط در حد یک پست بلاگی است وگرنه جای بسط فراوان دارد و میتوان نمونهها و جزئیات بیشتری به آن افزود.
مقدمه اول:
آیا اساسا برای کودکان فلسفهای وجود دارد؟ و آیا اگر وجود دارد مطلوب است و اگر مطلوب است ضروری هم هست؟ پاسخ به این سؤالها چندان هم ساده نیست. برای پاسخ به این سؤالها با مشکلی متعارف در کشور خودمان مواجهیم: اینکه جوّ رو آوردن به فلسفه برای کودکان، که چند سالی است که در کشور ما هم به راه افتاده است سبب میشود تا انتقاد از آن مشکل شود. در واقع هر چیزی که در زمینه اندیشه در کشور ما رواج پیدا کند، کمکم رنگی از تقدس به خود میگیرد و انتقاد از آن مشکل میشود.
در پاسخ به سؤال اول باید اول به این معضل توجه کرد که فلسفه تعریف متفق علیهی ندارد و در واقع چندان روشن نیست که قرار است چه چیزی به کودکان آموخته شود.
آن چیزی که بطور رسمی با عنوان فلسفه شناخته میشود، اساسا مشکل است و باید دید که آیا «برای کودکان کردنِ آن» به معنای شیر بی یال و دم و اشکم است یا نه! مثلا در نظر بگیرید که توضیح معنای لذت جسنی برای کودک، به معنای تهی کردن آن از معنا خواهد بود و نه سادهتر کردنِ آن. این یک خطاست که فکر کنیم که هر چیزی را میتوان ساده کرد و به خوردِ کودکان داد. شاید برای یک کودک لازم نباشد که با نظریاتی چون نسبیت آشنا شود. شاید (تاکید میکنم شاید) بتوان او را با قوانین فیزیک نیوتنی آشنا کرد ولی باید در همین حد اکتفا کرد تا موقعی که به سنی از رشد عقلانی برسد تا قدرت فهم نظریه نسبیت برای او ایجاد شود.
حالا آیا واقعا میتوان مفاهیم عمیق و دشوار فلسفی را به کودک منتقل کرد؟ به نظر من بسیاری از مفاهیم و نظریات فلسفی قابل انتقال به کودک نیستند و با ساده کردن عملا از دست میروند. با این حال باز هم میتوان از فلسفه برای کودکان سخن گفت، اما طبعا در انتخاب موضوع باید دقت کافی صورت گیرد تا موضوعاتی انتخاب شوند که در عین سادهتر شدن، باز هم هویتشان باقی بماند. این مساله را در ادامۀ بحث، بطور مفصلتر مورد بررسی قرار خواهم داد.
پاسخ به سؤال دوم: ابتدا باید روشن شود که قرار است مهارت فلسفیدن به کودک آموخته شود یا معرفتِ آن. به نظر من آموختن معرفت فلسفی به کودکان آنگونه که در رشتۀ فلسفه در دانشگاهها رایج است، مطلوب نیست، هر چند هم که ساده شود، بلکه شاید آسیبزا هم باشد. برخی سؤالات مانند سؤال درباره مسائل جسنی، خود باید به سراغ کودک بیایند نه اینکه ما آن را به ذهنشان بیاوریم. در واقع هر سوال جایی و مکانی برای خود دارد و مطرح کردنِ پیش از موعد آن، ای بسا باعث گیجی کودک شود. علاوه بر این فلسفه زمینه بسیار مساعدی برای غرورآفرینی در افراد دارد و به نظر من به احتمال بسیار زیادی آسیب رفتاری در کودک ایجاد میکند. برخی سؤالات مانند سؤال درباره مسائل جسنی، خود باید به سراغ کودک بیایند نه اینکه ما آن را به ذهنشان بیاوریم. در واقع هر سوال جایی و مکانی برای خود دارد و مطرح کردنِ پیش از موعد آن، ای بسا باعث گیجی کودک شود. علاوه بر این فلسفه زمینه بسیار مساعدی برای غرورآفرینی در افراد دارد و به نظر من به احتمال بسیار زیادی آسیب رفتاری در کودک ایجاد میکند.
اما پاسخ به سؤال سوم: در پاسخ به سؤال دوم گفتم که آنچه برای یک کودک مطلوبیت دارد مهارت فلسفهورزی است و نه پرداختن به مسائل فلسفی متداول. در واقع همان تفکیکِ میان معرفت فلسفی و مهارت فلسفهورزی در اینجا راهگشاست. رفتن به سراغ اولی نه تنها ضرورتی ندارد بلکه از نظر من در مجموعْ مثبت هم نیست ولی دومی را نه برای کودکان که برای همه انسانها ضروری میدانم.
مقدمه دوم:
معمول است که در معرفی هر علمی از موضوع، روش و غایت آن سخن بگویند. فلسفه برای کودکان، یک علم به معنای رسمیِ آن نیست ولی میخواهم چهارچوب آن هم به همین سبک ترسیم کنم.
موضوع: به نظر من طرح مسائل متافیزیکی برای کودکان ضرورت ندارد. آنچه برای کودکان مهم است شیوه درست اندیشیدن است ولو آنکه بطور رسمی تحت عنوان فلسفه قرار نگیرد. به اصطلاح باید به آنها هنر اندیشیدن (art of thinking) را آموخت. موضوعات مورد بحث هم میتوانند بسیار گسترده باشند و تمامی فلسفههای مضاف بعلاوه جامعهشناسی و روانشناسی و مانند آن را هم در بگیرند. البته این درباره نوع موضوع است، اما درباره سطح آن که قاعدتا برای هر سنی متفاوت است هم باید دقت نظر داشت. این را ذیل بحث از روش مطرح میکنم.
روش: من حقیقتا نمیدانم که دقیقا کودک به چه سنی اطلاق میشود و از این میان چه طیف سنی میتوانند منظور نظر فلسفه برای کودکان باشند. اجمالا ترجیح می دهم از سن شش سالگی تا پیش از بلوغ (حدود 14 سال) را حوزه کار فلسفه برای کودکان بدانم. بر این اساس، روش آموزش به کودکان هم تفاوت پیدا میکند. تقریبا شاید مشابه با آن چیزی که به نام گروه سنی الف، ب، ج، د و ه شناخته شده است. سادهترین کار قصهگویی است و البته دیالوگ هم مخصوصا برای سنین بالاتر قابل استفاده است. اما هر روشی که اتخاذ شود، مهم دخالت دادن مخاطب در نتیجهگیری و تحلیل است. اگر این اتفاق نیفتد کار مدرس فلسفه برای کودکان ارزش خاصی نخواهد داشت. فلسفه برای کودکان مانند مربیگری یک دونده نیست، مانند بر دوش بردن یک کودک هم نیست، بلکه مانند گرفتن دست یک کودک و راه رفتن با اوست.
غایت: اگر هدف از آموختن فلسفه به کودکان آن است که آنها دوری از تعصب، شیوه تفکر خلاقانه و تحلیل درست را یاد بگیرند من به شدت با آن موافقم و همانطور که گفتم به جد آن را ضروری میدانم، اما اگر قرار باشد که کودکان با موضوعات متافیزیکی و تفکرات فیلسوفان آشنا شوند، با آن از اساس مخالفم و معتقدم که اگر کاری مضر نباشد، زائد است.
امیدوارم بتوانم از نظرات گرانقدر شما هم بهرهمند شوم.
- ۹۳/۱۱/۱۵

البتّه دیشب مصاحبهی خانم پنجتنی با آقای سعید ناجی را در مجلّهی اطّلاعات حکمت و معرفت خیلی سریع مرور کردم و به نظر میرسد که نگاه انتقادی به این حوزه کموبیش مطرح است.
به هر حال خیلی خوب و شسته و رفته و تحلیلی راجع به این موضوع بحث مقدّماتی را شروع کردی که در عین حال هم انتقادی و هم مثبت است. بعضی از عباراتی را که در این مطلب نوشتی به قدری از لحاظ عقلانی گویا و تصدیقپذیر است که میتوان به عنوان اصول مانیفستی مطرح کرد از جمله این فقرات:
این یک خطاست که فکر کنیم که هر چیزی را میتوان ساده کرد و به خوردِ کودکان داد.
بسیاری از مفاهیم و نظریات فلسفی قابل انتقال به کودک نیستند و با ساده کردن عملا از دست میروند. با این حال باز هم میتوان از فلسفه برای کودکان سخن گفت، اما طبعا در انتخاب موضوع باید دقت کافی صورت گیرد تا موضوعاتی انتخاب شوند که در عین سادهتر شدن، باز هم هویتشان باقی بماند.
آموختن معرفت فلسفی به کودکان آنگونه که در رشتۀ فلسفه در دانشگاهها رایج است، مطلوب نیست، هر چند هم که ساده شود، بلکه شاید آسیبزا هم باشد.
طرح مسائل متافیزیکی برای کودکان ضرورت ندارد. آنچه برای کودکان مهم است شیوه درست اندیشیدن است ولو آنکه بطور رسمی تحت عنوان فلسفه قرار نگیرد. به اصطلاح باید به آنها هنر اندیشیدن (art of thinking) را آموخت.
اشاره به زمینهی غرورآفرینی فلسفه و آسیبهای رفتاری ناشی از آن و همینطور بحث از روش و غایت فلسفه برای کودکان خیلی خوب و بهجا بود.
در کل هر دو مقدّمه خیلی ذهن مرا روشن کرد و چون انگار تصوّرات ذهنیام راجع به این موضوع به تصدیق حکیمانه رسید لذّت بردم.
ضمناً در پاراگراف پاسخ به سؤال دوم، چند خط آخر دوباره تکرار شده است.