خود نویسیم و خود خوانیم

پیوندها
آخرین مطالب

الهیات یونگی 1

شنبه, ۲۵ بهمن ۱۳۹۳، ۰۱:۰۱ ق.ظ

اشاره:


از ماه رمضان که کتاب پاسخ به ایّوب اثر یونگ را شروع کرده بودم در نظر داشتم معرّفی مختصری برای آجر بنویسم و وعده‌اش را به حکیم داده بودم، امّا چنان درگیر کتاب شدم که خواستم برای ماندگارتر شدن تأثیر این کتاب، چیزکی درباره‌ی آن بنویسم و قطعات درخشان آن را حدّاقل برای خودم یادداشت کنم. شاید جذّاب‌ترین کتابی که در این سال‌ها خوانده‌ام همین بوده و مثل علما که حاشیه بر عروه می‌نویسند موقع خواندن آن نتوانستم از وسوسه‌ی حاشیه‌نویسی خلاص شوم!

چون مطلب طولانی شد در نظر گرفتم که در 6 پست آن را تقدیم کنم. امیدوارم این سلسله اپسات که چند ماهی قولش را داده بودم و فرصت تکمیلش دست نداده بود تا حال، حکیم عزیز را بیش از سورپرایز! خوش‌حال کند و البتّه خدا کند جناب حکیم بر ریش ناقوار من نخندد بابت این نوشته‌ی ضعیف و کم‌مایه.


به خاطر تقطیع مطلب در چند پست شاید مناسب‌تر باشد که مشخّصات سه منبع مورد اشاره در نوشته را در همین پست اوّل بگذارم:

 

منابع

راسل، برتراند (1351). چرا مسیحی نیستم، ترجمه‌ی عبدالعلی دستغیب، بی‌جا: فرهنگ، چاپ اوّل.

یونگ، کارل گوستاو (1377). پاسخ به ایوب، ترجمه‌ی فؤاد روحانی، تهران: جامی، چاپ اوّل.

یونگ، کارل گوستاو (1378). خاطرات، رؤیاها، اندیشه‌ها، ترجمه‌ی پروین فرامرزی، مشهد: شرکت به‌نشر (آستان قدس رضوی)، چاپ سوم.


............................................................................................................................

الهیات یونگی 1

 

 

هرچند در تمام روزگاران گذشته نیز متاع کفر و دین بی‌مشتری نبوده، امّا در روزگار ما شاید بیش از هر زمان دیگر این تصوّر در ذهن بسیاری از افراد شکل گرفته و می‌گیرد که به طور کلّی دین شامل یک رشته اعتقادات داستان‌پردازانه است که نیاکان قدیم ما و کسانی مدّعی پیام‌آوری از عالم بالا، درباره‌ی خدا و خلقت و بهشت و دوزخ ساخته و پرداخته یا سر هم کرده‌اند. تا جایی که می‌دانم مشهورترین مواجهه‌ی انتقادی جدّی با متن کتاب مقدّس از آن برتراند راسل است که در آن بر پایه‌ی دیدگاه فلسفی خود توضیح داده که «چرا مسیحی نیستم» و در اثر خود بر تناقض‌های محتوای کتاب مقدّس با عقلانیت و اخلاق انسانی تأکید کرده است. شاید یکی از اصلی‌ترین دلایلی که راسل برای مسیحی نبودن و در واقع متدیّن نبودن خود بر شمرده مربوط به تصویری از خدا باشد که در کتاب مقدّس قابل بازنمایی است؛ تصویری نامتعادل که گویی از رنج و عذاب دادن مخلوقان خود لذّت می‌برد! (راسل، 1351) این اندیشمند در زمان خویش با دلیری فکری رأیی برگزید که بیش از هر چیز بر پایه‌ی خرد فلسفی و اخلاقی انسان مدرن بود.

امّا رویارویی انتقادی اندیشمندان دوران جدید با کتاب مقدّس تنها به چنین رویکردی ختم نمی‌شود. در این‌جا مجال و قصد پرداختن به دیدگاه‌های راسل یا امثال او را ندارم و همچنین نمی‌خواهم رهیافتی جایگزین یا بدیل برای آن معرّفی کنم، بلکه در پی آن‌ام که با رویکردی قابل تأمّل آشنا شویم؛ رویکرد فردی بزرگ در جهان معرفت بشری که عمر طولانی و پربار خود را در راه شناخت ژرفای جان آدمی نهاد و بینشی خارق‌العاده و جالب توجّه حاصل کرد؛ کارل گوستاو یونگ، دانشمندی که بنیان‌گذار روان‌شناسی تحلیلی بود و اندیشه‌های او تنها در قالب‌های علمی قابل بحث یا محک زدن نیست. یونگ که در دهه‌ی آخر زندگی سرشارش بیش از پیش به این موضوع معتقد شد که دانش روان‌شناسی بایستی توجّه خاصّی به مباحث دینی نموده و در گفتارها، باورها و رموز مذهبی کاوش نماید، خود در کتاب «پاسخ به ایّوب» که اواخر عمرش به نگارش درآورد، روایتی سرشار از بداعت به دست داد که خواه ناخواه به مفاهیم الهیات و مسائل مهمّ آن از جمله مسأله‌ی شرّ پرداخته است (یونگ، 1377).

اندیشه‌ی اصلی یونگ در کتاب «پاسخ به ایّوب» این است که صورت‌های مثالی یا کهن‌الگوها[1] را نبایستی تنها به مثابه «موضوع» قلمداد کرد، بلکه این‌ها حقایقی روانی‌اند که واجد صفت فاعلیت بوده و بنابراین از خودمختاری خاصّی برخوردارند، به طوری که آن‌چه صورت مجسّم به خود می‌گیرد از آن‌ها نشأت گرفته و این تجسّمات بی دخالت اراده‌ی خودآگاه انسان در قالب مضامین اساطیری و مذهبی جلوه‌گر شده است. این صورت‌های مثالی پویایی و تطوّر خاصّ خود را دارند و صورت مثالی «خدا» نیز به همین ترتیب واجد تاریخ تحوّلی ویژه است؛ «برای ما تصوّر خدا به صورت یک جریان دائم نیروی حیاتی که همواره تغییر شکل می‌دهد به همان اندازه آسان است که تصوّر خدا به صورت ذات ابدی نامتحرّک و تغییرناپذیر» (همان: 15)

یونگ که کهن‌الگوها یا صور مثالی مورد بحث خود را برآمده از ضمیر ناآگاه می‌داند، روایات کتاب مقدّس را نیز بازنمودها یا تعبیراتی از روان آدمی در نظر می‌گیرد و با جسارت تمام به اندیشه‌هایی میدان می‌دهد که از نگاه دینی نهی شده و مردود است. او روایتی تأمّل‌برانگیز از تاریخ درام الهی به دست می‌دهد؛ از دید وی و چنان‌که از کتاب مقدّس خصوصاً از عهد عتیق بر می‌آید، «یهوه به صورت یک موجود پر از تناقض مجسّم می‌شد یعنی به صورت خدایی که در حالات خود قائل به میانه‌روی نبوده و درست از همین بی‌اعتدالی خود رنج می‌برد. او خود اقرار داشت که خشم و حسد او را می‌خورد و دانستن این مطلب او را آزار می‌دهد. در وجود او تیزبینی و دانش با بی‌فکری و نادانی همراه بود، مهربانی با سنگ‌دلی، و نیروی آفریدن با انگیزه‌ی ویران کردن. همه‌چیز در وجود او موجود بود» (همان: 23).

از نگاه یونگ، چنان خدایی جامع اضداد بود و این جامعیت منشأ و شرط ضروری نیروی عظیم او یعنی معرفت کامله و قدرت کامله‌ی اوست. امّا معرفت کامله‌ی یهوه حالتی ناخودآگاه داشته و همواره مورد رجوع قرار نمی‌گیرد بلکه تدریجاً به تحقّق نزدیک می‌شود. از این لحاظ خدا موجودیتی ناخودآگاه داشته و در وصف چنان کیفیتی می‌توان گفت که از محیط قضاوت اخلاقی خارج است؛ یهوه اعجوبه‌ای است و نه یک موجود بشری و به گفته‌ی یونگ، بر خلاف انسان، برای خدا تفکّر در نفس وجه ضرورتی نداشته است؛ «انسان به علّت کوچکی و ناچیزی و بی‌دفاعی خود در برابر قادر متعال یک خودآگاهی روشن‌تری دارد که متّکی بر تفکّر در نفس خود می‌باشد و برای تأمین بقای خود ناچار است همواره ناتوانی خود را به یاد آورد. البته خدا محتاج چنان احتیاطی نیست زیرا هیچ‌جا به مانع مقاومت‌ناپذیری بر نمی‌خورد که مجبور به توقّف و تردید و تفکّر در نفس خود شود» (همان: 42). بدین‌ترتیب از دید یونگ، یهوه در آغاز به اندازه‌ای ناخودآگاه بود که نمی‌توان انتظار تقیّد به اخلاق را از او داشت. ویژگی‌های این خدا به نحوی حاکی از شخصیتی است که تنها با تکیه بر یک موجود خارجی می‌تواند خود را به وجود خود متقاعد کند[2] و از این لحاظ علقه‌ای خاص با مخلوق برگزیده‌ی خود، انسان، دارد و پیوسته از بشر یا قوم برگزیده‌ی خود می‌خواهد که او را ستایش کنند و در هر حال از او دل‌جویی نمایند؛ او را همواره عادل بخوانند و عدالتش را بستایند تا از کج‌خلقی و توفان سهمگین خشم او در امان بمانند.



[1]. archetypes

[2]. این مضمون قابل قیاس است با حدیث قدسی مشهور «کنت کنزاً مخفیاً فأحببت أن أعرف فخلقت الخلق لکی أعرف» در سنّت اسلامی.

 

  • ۹۳/۱۱/۲۵

نظرات (۴)

بیصبرانه منتظر هستیم
سعی می کنم چند بار بخوانمش تا بتوانم متن را هضم کنم. خیلی نمی تونم اظهار نظر خاصی داشته باشم. چون به نظر زیاد ثقیل است. حداقل برای من. 
مراجعه حقیر به آجر بر خلاف مراجعات جنابعالیان گاه صبغه طنز بر خود می‌گیرد زیرا غالبا هم دعا از من هست و هم اجابت؛ یعنی خواسته‌ام که بنویسید و نهایتا تنها خود می‌نویسم. از این رو اینکه گاه گاه بی آنکه خود چیزی نوشته باشم به آجر سر می‌زنم مایه تعجب خود من است. دیروز که می‌خواستم به آجر سر بزنم با خود می‌گفتم، چرا سر می زنی و ترافیک اینترنت هدر می‌دهی تو که می‌دانی خبری نیست! لیکن بر خلاف عهد ماضی این مطلب عالی را از مجی دیدم. یک بار دیروز خواندمش و یک بار امروز، و امروز که دقیق‌تر خواندمش بر قدر آن در چشم من بسی افزون گردید. فرابر بردن بحث از باور به خداوند از سطح معرفتیِ آن برای من بسیار جالب بود. همینطور تحلیل جالبی که از متنِ کتاب مقدس ارائه می کند. اطلاع اجمالی از محتویات دو سفر اول تورات در فهم این متن کمک خوبی به بنده کرد. تردید ندارم که اگر فشن عزیز هم فرصتی مختصر برای خواندن سفر پیدایش و خروج اختصاص دهند ارتباط بهتری با قسمت اول بحث تو پیدا خواهند کرد.
بی‌شک این مقاله می‌تواند یک کار علمی و پژوهشی شود البته نه با همین قالب فعلی، که اضافه منابع متعدد برای چنین مقصودی لازم می‌آید. من هم مثل فشن، مطالعه‌ای در باب  یونگ نداشته‌ام و شاگردی می‌کنم، اما اگر خدا بخواهد می‌توانم در منبع‌مالیِ این نوشتار به تو یاری رسانم.
تنها نکته‌ای که فعلا به ذهنم می‌رسد، آن است که شاید بتوان موردی بهتر از راسل برای ابتدای متن انتخاب کرد. البته همانطور که گفتی بحث راسل با کاپلستون شهرتی تمام در بین اهل فن دارد، اما البته فضل تقدم ندارد و در این‌باره شاید بد نباشد به خداناباوران قرن هجدهم، مانند فویرباخ رو کنی. دلیل دیگری که سبب می‌شود چنین پیشنهادی ارائه دهم،  نوعی غرابتِ موضوعی بین بحث یونگ و بحث راسل است. البته من هنوز ادامه متن را نخوانده‌ام، لیکن حدس می‌زنم که بهتر باشد تا از دیدگاه کسانی که استدلالشان علیه دین و خداوند مبتنی بر جامعه‌شناسی یا روانشناسیِ خاص آنهاست، بهره گرفته شود تا کسانی که مخالفتشان صبغه فلسفی دارد.
البته پیشننهاد من (اگر موجه باشد و اکر پذیرفته شود) ناظر به اکنون نیست چون متن نوشته شده است لیکن شاید برای تتمیم کار و چاپ آن به کار بیاید.
حقیقتا نوشته‌ات عالی بود. این را بدون تعارف می‌گویم مخصوصا حالا که آفتاب آن برای من (با مطالعه برای دومین بار) کمی از پشت ابر در آمده است. البته از تو کم از این انتظار نمی‌رفت.
پست تو بسی دیر شد ولی ارزشش را داشت و سبب شد تا کمی مطالب علمیِ جدی در این بلاگ منتشر گردد. خوشحالم که این صبر میوه تلخ نداشت.
مشتاقانه منتظر ادامه بحث هستم.
قربان هر دو عزیز بزرگوار.
فشن جان ممنون که توجّه کردی. گفته‌ات مرا یاد بعضی پیامک‌های طنز انداخت که در آخر جمله‌ای قلمبه ـ سلمبه می‌نویسند: جمله خیلی سنگین بود صلواتی عنایت کنید!!
از تذکارهای حکیم عزیز هم سپاس‌گزارم و همین‌طور از نظر لطف و کلام تفقّدآمیزش. در مورد انتخاب‌های مناسب‌تر به جای راسل حق با شماست و شاید کسانی مثل فوئر باخ که نظر رادیکال‌تری در خداناباوری دارند در این قیاس بیش‌تر به کار آیند، امّا من ضمن این‌که قصد یا تأکیدی در انتخاب راسل نداشته‌ام، ولی الآن که فکر می‌کنم به نظرم می‌آید که شاید انتخاب راسل از دو جهت گویاتر باشد، یکی این‌که یونگ و راسل هر دو قرن بیستمی هستند (که البتّه این خیلی هم مهم نیست!) و دیگر این‌که راسل کتاب شسته ـ رفته و مشهوری در این زمینه نوشته و خصوصاً در مواجهه با کتاب مقدّس این کار را انجام داده است، هرچند کسانی مثل فوئر باخ هم قاعدتاً در طرح نظر خود و نفی خداباوری ناگزیر به کتاب مقدّس ارجاع می‌دهند. البتّه اعتراف می‌کنم که کتاب «چرا مسیحی نیستم» راسل را سال‌ها پیش خوانده‌ام و آن هم نه کامل!
در هر صورت نظر حکیمانه‌ی شما صائب‌تر است و خوش‌حال می‌شوم که با اشارات و تنبیهات و هم‌راهی شما در نهایت کاری درخور و «حقّ مطلب ادا کن» انجام دهیم. بعد از آخرین بخش در خدمت هستم برای حکّ و اصلاح و اضافه و تکمیل و تتمیم.
شاد و سرخوش باشید.
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی