خود نویسیم و خود خوانیم

پیوندها
آخرین مطالب

فضیلت سکون

پنجشنبه, ۱۴ اسفند ۱۳۹۳، ۱۲:۳۸ ق.ظ

مرا در زمان کودکی و آغاز نوجوانیم به پرحرفی می‌شناختند. البته همیشه پرحرف نبودم. در واقع ایرادِ اصلیِ من این بود که در یک موقعیتْ زیاد حرف می‌زدم. شاید اگر آمار جملاتی که افراد دیگر بیان می‌کردند در نظر گرفته می‌شد، روشن می‌شد که من چندان هم حرف نمی‌زدم.
سال‌های آخر دبیرستانِ من، توأم با نوعی گوشه‌نشینی بود. این گوشه‌نشینیْ بیشتر محصول گرایش‌های مذهبیِ من بود تا احوال روانی دیگر. ساعتها قرآن می‌خواندم و به قرآن گوش می‌دادم و زمانهای دیگر را به مطالعه کتابهای مذهبی اختصاص می‌دادم. من ساکت بودم ولی باور داشتم که آنگونه که کتابهای اخلاقی‌ای که می خواندم بیان می‌داشتند، ساکت نیستم. از آن سال‌ها همیشه فضیلتِ سکوت مرا به خود فرا خوانده است، هر چند آن زمان‌ها در به آغوش‌کشیدنِ آن چندان توفیق نداشته‌ام و امروز هم.
اکنون ساکت‌ترم، شاید به این دلیل که اولا روز به روز بیشتر به تنهاییِ خودم پی بردم و دیگر اینکه کمتر کسی را در پیرامونِ خود می‌یابم که با او به گفتگو بنشینم و این جدای از آن است که آیا کسی حاضر به شنیدنِ سخنان من خواهد شد و اگر هم بشنود آن را خواهد پذیرفت یا نه! اکنون هیجان و انگیزه سابق را برای تغییر دادنِ دیگران ندارم. باور کرده‌ام که هدایت امری الهی است چون «انک لا تهدی من احببت و لکن الله یهدی من یشاء و هو اعلم بالمهتدین». با این حال هنوز هم اگر احساس کنم کسی هنوز گوش شنوا دارد و امیدی به او می‌رود، دم فرو نمی‌بندم.
چیز دیگری که در این سال‌ها دریافته‌ام، تفاوت سکوت و سکون است. همانطور که گفتم من دوره‌های سکوتی را از سر گذرانده‌ام، اما آن دوره‌ها ضرورتا همراه با سکینه و آرامش نبوده‌اند. در واقع من خیلی دیر به این تفاوت پی برده‌ام و اینکه سکوتِ بدونِ سکون، هر چند خوب است، اما فضیلت اساسی در سکون نهفته است. سکوت البته کار آسانی نیست و سکون به غایت از آن دشوارتر.
همه ما سکوت را به این می‌شناسیم که لب از گفتار فرو بندیم، اما سطح بالاتر سکوت آن است که در برابر سکوت تاب بیاوریم. بتوانیم لختی بنشینیم، بدون آنکه با رادیو، تلویزیون، تلفن، موبایل، اینترنت و امثال آن مشغول باشیم. بدون آنکه به دنبال کسی بگردیم تا با او صحبت کنیم و از وحشتِ سکوت بگریزیم؛ سکوتی که می‌تواند ما را به سمت اندیشه‌هایی بکشاند که از آن وحشت داریم یا آنکه برای ما خوشایند نیستند. اینجاست که سکون خود را نشان می‌دهد. سکوتْ دم فرو بستن از گفتار و سکون، سکوتِ پندار است. همانطور که نباید خیلی از حرفها را زد، نباید خیلی فکرها را هم به ذهن وارد کرد. این کلید آرامش است.


کامنت خوب مجی را هم به پست می‌افزایم و ممنونم از او به جهت همراهی


مجی:


خیلی لذّت بردم از این نوشته. شاید به خاطر تجارب مشابهی که داشته‌ایم. من اگر چه هیچ موقع به پر حرفی شناخته نشده‌ام، ولی درست در دو سال آخر دبیرستان مشابه همان احوالی را داشتم که تو داشتی و این حال کم و بیش تا سال آخر دوره‌ی کارشناسی در دانشگاه ادامه داشت. همین‌طور این‌که من هم به تجربه دریافته‌ام که حرف زدن به قصد تغییر مثبت در نگاه و باور افراد معمولاً با موفّقیت زیادی همراه نیست، بویژه در زمینه‌ی مباحث اعتقادی و دینی که آیه‌ی مورد اشاره هم، علاوه بر آیات دیگر مشعر بر دخالت اراده‌ی الوهی در هدایت انسان‌ها، مؤیّد همین است (در این‌جا یاد یکی از تعبیرهای یونگ در کتاب پاسخ به ایّوب افتادم که می‌گوید مشکل خداناباوران و مؤمنان به خدای ادیان در زمانه‌ی ما این است که هر دو در تصرّف عقل مادّه‌گرا هستند و خداناباوران بر این نکته تأکید می‌کنند که انسان هیچ شناخت یا معرفت یا ایمانی را درباره‌ی خدا یا هر چیز فوق طبیعی نمی‌تواند «تصرّف» کند، غافل از این‌که انسان هیچ‌گاه یک ایمان فوق طبیعی را «تصرّف» نمی‌تواند کرد بلکه آن ایمان است که او را متصرّف می‌شود. به نظرم تجربه‌های دینی، معنوی و عرفانی هم مؤیّد همین مطلب هستند.)
درباره‌ی تفاوت سکوت و تاب آوردن آن یعنی سکون هم به نکته‌ی ظریفی اشاره کردی. در واقع فضیلت سکوت علاوه بر فواید اخلاقی دیگر (دقّت در گفتار و پرهیز از گفتار ناصواب) به این است که به ما مجال تأمّل و مراقبه و اندیشه درباره‌ی خویش بدهد تا بتوانیم آرامش را بجوییم و بیابیم، امّا این به خودی خود ترسناک است چون طبیعتاً، یا حدّاقل در مراحلی از آن، ما را به تنهایی‌مان واقف می‌کند (شاید بی‌جهت نباشد که در لغت عربی معادل تنهایی کلمه‌ی «وحشت» است)

من:

خوشحالم که این پست نظرت را جلب کرد. متن تو خود در حد یک پست بود و آن را به پست اصلی اضافه خواهم کرد.
نمی دانستم وحشت به معنای تنهایی است تنها را در زبان عربی به واژه (فرد) می‌شناختم البته وحشت زندان سکندر را شنیده بودم اما نمی‌دانستم به معنای تنهایی است. بسیار ممنونم از تذکارت.

مجی:

حق با توست. لغت فرد معادل بهتری برای تنهایی است و شاید "فرید" و "وحید" معادل های مناسب تری برای "تنها" باشند تا"وحشی" و "مستوحش". حرف من مسامحه آمیز بود و درست این بود که لغت "وحشت" در عربی شامل معانی ترس و تنهایی هر دو است. وحشت زندان سکندر هم متضمّن هر دو معنی است!!
  • ۹۳/۱۲/۱۴

نظرات (۵)

خیلی لذّت بردم از این نوشته. شاید به خاطر تجارب مشابهی که داشته‌ایم. من اگر چه هیچ موقع به پر حرفی شناخته نشده‌ام، ولی درست در دو سال آخر دبیرستان مشابه همان احوالی را داشتم که تو داشتی و این حال کم و بیش تا سال آخر دوره‌ی کارشناسی در دانشگاه ادامه داشت. همین‌طور این‌که من هم به تجربه دریافته‌ام که حرف زدن به قصد تغییر مثبت در نگاه و باور افراد معمولاً با موفّقیت زیادی همراه نیست، بویژه در زمینه‌ی مباحث اعتقادی و دینی که آیه‌ی مورد اشاره هم، علاوه بر آیات دیگر مشعر بر دخالت اراده‌ی الوهی در هدایت انسان‌ها، مؤیّد همین است (در این‌جا یاد یکی از تعبیرهای یونگ در کتاب پاسخ به ایّوب افتادم که می‌گوید مشکل خداناباوران و مؤمنان به خدای ادیان در زمانه‌ی ما این است که هر دو در تصرّف عقل مادّه‌گرا هستند و خداناباوران بر این نکته تأکید می‌کنند که انسان هیچ شناخت یا معرفت یا ایمانی را درباره‌ی خدا یا هر چیز فوق طبیعی نمی‌تواند «تصرّف» کند، غافل از این‌که انسان هیچ‌گاه یک ایمان فوق طبیعی را «تصرّف» نمی‌تواند کرد بلکه آن ایمان است که او را متصرّف می‌شود. به نظرم تجربه‌های دینی، معنوی و عرفانی هم مؤیّد همین مطلب هستند.)
درباره‌ی تفاوت سکوت و تاب آوردن آن یعنی سکون هم به نکته‌ی ظریفی اشاره کردی. در واقع فضیلت سکوت علاوه بر فواید اخلاقی دیگر (دقّت در گفتار و پرهیز از گفتار ناصواب) به این است که به ما مجال تأمّل و مراقبه و اندیشه درباره‌ی خویش بدهد تا بتوانیم آرامش را بجوییم و بیابیم، امّا این به خودی خود ترسناک است چون طبیعتاً، یا حدّاقل در مراحلی از آن، ما را به تنهایی‌مان واقف می‌کند (شاید بی‌جهت نباشد که در لغت عربی معادل تنهایی کلمه‌ی «وحشت» است).
ممنون از این پست خوبت.
خوشحالم که این پست نظرت را جلب کرد. متن تو خود در حد یک پست بود و آن را به پست اصلی اضافه خواهم کرد.
نمی دانستم وحشت به معنای تنهایی است تنها را در زبان عربی به واژه (فرد) می‌شناختم البته وحشت زندان سکندر را شنیده بودم اما نمی‌دانستم به معنای تنهایی است. بسیار ممنونم از تذکارت.
دوباره اما این بار بدون عمد دچار فسخ العزائم شدم. امیدوارم فردا از خچالتت بدر آیم
حق با توست. لغت فرد معادل بهتری برای تنهایی است و شاید "فرید" و "وحید" معادل های مناسب تری برای "تنها" باشند تا"وحشی" و "مستوحش". حرف من مسامحه آمیز بود و درست این بود که لغت "وحشت" در عربی شامل معانی ترس و تنهایی هر دو است. وحشت زندان سکندر هم متضمّن هر دو معنی است!!
ممنون.
کامنت مجی اینقدر قوی بود که با حال بی حسی نمی توانم چیزی بنویسم که ارزش کامنت او را زایل کنم. 
اپسات دکتر هم که همیشه الهام بخش است. فقط خواستم اعلام حضور کنم. 
قربانت فشن جان! بهانه خوبی برای ننوشتن بود!!!
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی