خود نویسیم و خود خوانیم

پیوندها
آخرین مطالب

قرعه خوب

سه شنبه, ۱۴ آبان ۱۳۹۲، ۰۷:۰۵ ق.ظ
رادیوی ماشین روشن بود. مجری درباره افتخارآفرینی بانوان در مسابقات اخیر جهانیِ ووشو صحبت می کرد. بانویی مدال طلا گرفته بود اما مراحل رسیدن به فینال برای او جالب بود:

در مرحله اول به قرعه استراحت خورد.

در مرحله دوم به یک بازیکن آفریقایی خورد و او را شکست داد.

در مرحله یک چهارم نهایی باز به قرعه استراحت خورد.

در مرحله نیمه نهایی حریفش انصراف داد.

و در فینال حریف خود را شکست داد و طلا گرفت.

البته من منکر زحمات این فرد نیستم و بالاخره دو حریف را شکست داده و طلا گرفته است، اما نکته جالب که سبب شد این پست را بفرستم قرعه جالب او بود به طوری که اگر همان حریف آفریقایی هم نیامده بود مادربزرگ ما هم می توانست یک مدال نقره جهانی بگیرد.

با آرزوی چنین قرعه هایی در زندگی برای فشن و مجی و مرتض و من!


چرا می‌خواهند بترسند؟

شنبه, ۱۱ آبان ۱۳۹۲، ۰۷:۲۳ ب.ظ
چند روز پیش هالوین بود برای من این نوع نگاه به ترس جالب است ترس تجربه‌ای ناخوشایند برای انسان است اما در عین حال انسان‌ها دوست دارند به بازآفرینی آن بپردازند گاه فیلم‌های ترسناک می‌بینند گاه خود را در موقعیت‌های ترسنکی مانند سرعت و سقوط از ارتفاع و تونل وحشت در شهربازی‌ها قرار می‌دهند و گاهی هم خود را به شکل‌های ترسناک در می‌آورند تا دیگران را بترسانند و خود نیز در موقعیتهای مشابه بترسند.
اما چرا چنین اتفاقی می‌افتد؟
در همه این موارد انسان‌ها نوعی اعتماد پیشین دارند که این ترس‌ها پایان حقیقی ندارند و آن را به عنوان یک منبع هیجان می‌بینند البته خود این ترس‌ها واقعی هستند
قطعا تجربه ترسی که از ابعاد مختلف، واقع‌نماست امری دهشتناک است و غالب انسان‌ها دوستش ندارند اما هیجانِ ترس کاذب چیزی است که انگار دست از سر انسان‌ها بر نمی‌دارد
این اشتیاق به ترس شاید عامل فیزیولوژیک داشته باشد مثلا احساس لذت‌بخش ناشی از آدرنالین، ولی البته در این‌باره اطلاع دقیقی ندارم
اما دوست دارم اگر شما نظری در این‌باره دارید و یا اگر احیانا مطالعه‌ای در این‌باره داشته باشید سر چنین گرایشی را در انسان‌ها به من بگویید

غیبت مرتض

چهارشنبه, ۸ آبان ۱۳۹۲، ۱۲:۲۸ ب.ظ
با خبر شدم که پدربزرگ مرتض فوت شده است از این طریق تسلیت می گویم البته خبر تازه نیست و من بی خبر بودم

کیستآن

سه شنبه, ۷ آبان ۱۳۹۲، ۰۶:۱۸ ب.ظ
بگو آن کیست که در روز یک دم

به زخم دوستانش نیست مرهم

جلسه دارد او از صبح تا عصر

پس از آن است مهماندار اعظم


جواب این کیستآن را در کامنت بنویسید

روزمره

دوشنبه, ۶ آبان ۱۳۹۲، ۰۸:۱۰ ب.ظ
کابل نتبوکم پاره شده و تایپ با تبلت هم برایم مشکل است فعلا آجر کمی تق و لق است

یک بدفهمی

شنبه, ۴ آبان ۱۳۹۲، ۰۴:۰۴ ب.ظ
شبکه‌های اجتماعی و اینترنت مفهوم دوست و دوستی را دچار تغییر کرده اند این البته از برخی جهات مثبت است و می‌تواند روابط با دوستان نزدیک را نزدیک‌تر کند اما مشکلاتی هم ایجاد می‌کند کلا افراد در فضای اینترنت یا از سنخ من هستند یعنی شبکه‌ای از دوستانِ معدودی دارند که معمولا از دوستان جدی هستند یا آنکه حلقه دوستان اینترنتی آنها نامحدود است و تقریبا هر کسی را که درخواست دوستی بدهد می‌پذیرند و به سادگی هم تقاضای دوستی به دیگری می دهند.
وقتی این دو گروه با افرادی از سنخ خود برخورد می‌کنند مشکلی وجود ندارد ولی وقتی کسی از سنخ حلقه‌بازها درخواست دوستی به حلقه‌بسته‌ها می‌دهد می‌توان انتظار داشت که جواب مثبت نگیرد و این مایه بدفهمی برای او شود. این احتمال وجود دارد که این ردّ را بجای اینکه به معنای دوستِ‌خاص‌نبودن بگیرد دشمنی قلمداد کند و یا در شکل معتدل‌تر آن، ناراحت شود و نگاه منفی به آن فرد پیدا کند.
گاهی افرادی به من تقاضای دوستی داده‌اند و من تقاضای آنها را بی‌پاسخ گذاشته‌ام چون اساسا با رویه حلقه‌بازی موافق نیستم ذهنِ من گنجایشِ دوستان محدودی را دارد و آنها در زمره دوستانِ خاص من قرار نمی‌گیرند اگر چه ممکن است تعاملات دیگری با آنها داشته باشم اما صمیمیت دوستانه چیز دیگری است.
مساله دوستی حتی ضرورتا به خوبیِ افراد باز نمی‌گردد شما سه نفر از جهاتِ مختلفی با یکدیگر تفاوت دارید ولی همه شما چیزهایی دارید که برای من جذاب است ولو اینکه ممکن است آدم‌هایی بهتر از شما حتی از میان کسانی که می‌شناسم وجود داشته باشند حتی ممکن است این دوستی دوجانبه هم نباشد و طرف مقابل چنین صمیمیتی را احساس نکند.
در هر حال هر از چندگاهی تقاضاهایی به من می‌رسد و من مثل همیشه آنها را بی‌پاسخ می‌گذارم. امیدوارم دیگران تلقی منفی از آن نداشته باشند

معرفی موسیقی 10 (کنی جی 1)

سه شنبه, ۳۰ مهر ۱۳۹۲، ۰۸:۱۴ ب.ظ
گاهی اوقات مممکن است ذائقه ما به سازی نسازد ساکسیفون یکی از آن سازهاست که در مجموع با آن کنار نمی‌آمدم تا آنکه آثار کنی جی را شنیدم. او مرا با این ساز آشتی داد. گر چه کمند کسانی که مانند او ساز بزنند و در واقع با ساکسیفون او آشتی کرده‌ام
زمانی درباره ژانرهای موسیقیایی خودم خواهم نوشت اجمالا بدانید که من بین موسیقی محزون و غمگین فرق می‌گذارم و این یکی از موسیقی‌های غمگین من است
جوان مردن (dying young)‌ را بصورت یک فایل مستقل در اینترنت نیافتم و حجم آلبوم هم زیاد بود بنابراین برای شما ایمیلش کردم
گوش کنید و لذت ببرید

معرفی موسیقی 9 (باغ مخفی)

يكشنبه, ۲۸ مهر ۱۳۹۲، ۱۲:۲۹ ب.ظ
زمانی یکی از دوستانم، پاورپویینتی برای من آورد پر از کاریکاتورهای بسیار زیبا و تفکرانگیز. متاسفانه اکنون آن فایل را ندارم اما پس‌زمینه آن فایل موسیقیِ محزونِ بسیار زیبایی بود که بسیار جذبم کرد مدتی به دنبال مشخصاتش بودم تا آنکه فهمیدم از آنِ گروه باغ مخفی (secret garden) است

خود قطعه (nocturne) نام دارد که در نقاشی به معنای «منظره شب» و در موسیقی به معنای «قطعه رویایی» است تلفظش هم ناکتِرن است
این موسیقی، به معنیِ واقعی هم سزاوارِ نامِ قطعه رویایی است. احتمالا شما این قطعه را قبلا شنیده‌اید و شاید با من هم‌سلیقه نباشید که البته طبیعی است اما می‌دانم که از آن خوشتان خواهد آمد.
این موسیقی در عینِ محزون بودن از طیف صدایی نسبتا بالایی برخوردار است صدای فوق العاده خواننده گروه هم به زیبایی کار افزوده است

خیر مقدم

جمعه, ۲۶ مهر ۱۳۹۲، ۰۷:۳۹ ب.ظ
نوبت وصل ای رفیقان بعد هجران می‌رسد

غیبت تلخ مجی امشب به پایان می‌رسد

ای سکندر صبر کن تا آخرِ شب یا سحر

خضر فرخ‌پی رسید و آب حیوان می‌رسد

شد مددکارم فشین و شد طبیب من مجی

او مدد کرد این سه روز و حال درمان می‌رسد

دوش گفتم شیخ را که با چراغی گرد شهر

از چه می‌گردی؟ بیا آجر که انسان می‌رسد

چاقو از افشین بگیرم پرتقال از مرتضی

منتظر تا کی مجی‌ام از صفاهان می‌رسد


بعد از پست کردن این شعر، با خود گفتم که شاید کمی توضیح لازم باشد
اول اینکه مجی در کامنت خود بر پست ماقبل آخر گفت که چند روزی به اصفهان می‌رود و نمی‌تواند به آجر مراجعه کند. داستان مربوط به برگشت او از اصفهان و خشنودیِ من از حضور دوباره او در آجر است.
دوم اینکه فشن بر پست قبلی کامنت گذاشت و در قالب چت هم این چند روز تنهایم نگذاشت منظورم از «او مدد کرد این سه روز» همین بود. از او مچکرم.
دلیل گرفتنِ چاقو از فشن و پرتقال از مرتض، آن است که آنها هم به نحوی در فرایند بریدن دست من مشارکت داشته باشند مخصوصا مرتض که کلا مشارکتش کم است.
ضمنا اینکه پیش از آمدنِ مجی چاقو و پرتقال را آماده می‌کنم از این بابت است که از سرنوشت محتوم دستِ خودم آگاهم و ترجیح می‌دهم ابزار را از قبل آماده کنم.

معرفی موسیقی 8 (ناواره)

سه شنبه, ۲۳ مهر ۱۳۹۲، ۰۹:۵۶ ق.ظ
زمان حکومت فاشیست‌ها بر اسپانیاست اوفلیا با مادر باردارش به پدرخوانده‌اش که یک افسر فاشیست و بی‌رحم است می‌پیوندد در کنار این زندگی تلخ در جهانی خشن و پر از پلیدی‌ها، او به راهنمایی یک پریِ کوچک، هزارتویی را می‌یابد و در آنجا با یک پَن که موجودی اسطوره‌ای (نیمی انسان نیمی بز) آشنا می شود که به او می‌گوید که او شاهزاده زیر زمین است و اگر سه کار را انجام دهد می‌تواند به پدر و مادر واقعیش بپیوندد...
فیلمی درخشان با ترکیبی از واقعیت تلخ و خیال تلخ. بر خلاف انتظار، این خیال مانند خیال‌های کودکانه دیگر مملو از شادی و زیبایی نیست و این هنر دل تورو کارگردان این فیلم است که بیننده را به هوای دیدنِ یک فیلم تخیلیِ کودکانه، وارد فیلمی عمیق و احساسی می‌کند. فیلمی که معنای خود را به سادگی در اختیار شما نمی‌گذارد
این معرفی یک فیلم نیست معرفی یک موسیقی است موسیقی لالایی این فیلم اثر خاویر ناواره.
لالایی را همیشه به عنوان یک موسیقیِ آرامش بخش می‌شناسیم این اما یک لالایی سوزناک است در کمتر از دو دقیقه برای کودکی که کودکی نمی‌کند
شاید نپسندیدش. می‌بخشید که معرفیِ موسیقی قبلی و فعلی، کمی متفاوت شد. تقصیر ترکیب موسیقی و تصویر است که امکان تجربه مشابه را کاهش می‌دهد.
 

تصاویری از فیلم برایتان می‌گذارم اگر خواستید ببینید

1  2  3