مدحی دیگر
شعر این بود:
من غلام دکی ام غیر دکی هیچ مگو
پیش من جز سخن شمس و پری هیچ مگو
من پر از مشغله ام کار مرا آخر نیست
تو از این خانه مرنج و ز مُری هیچ مگو
از او ممنونم
البته از اینکه چندین روز است سری به وبلاگ نمیزند از او ناممنونم و یک قدح حسابی طلب اوست که در زمان مقتضی پرداخت خواهم کرد. معمولا تغییر پستها را منوط به رویت پست قبلی میکنم ولی به ناچار با دیدن تاخیر طولانی او و عدم تاثیر ناز کشیدنها پست را عوض کردم. از او میخواهم لااقل وقتی سری میزند لااقل پستهای قبلی را هم ببیند و اگر نظری دارد پای پست جدید بگذارد.
اما چند روز قبل به جهت کاری کامپیوتری به تهران آمدم و خواستم او را ببینم و مزاحمش شوم که البته میسر نشد و در جایی دیگر بود و تنها به تماسی تلفنی اکتفا کردیم این شعر را که ترکیبی از مدح و وصف آمدن من به تهران و ندیدن اوست به مرتض تقدیم می کنم.
همچون اویس آمده بودم به کوی او
دیدم تمام شهر گرفته است بوی او
اما در ازدحام عزیزان سینه چاک
کی می رسید نوبت دیدار روی او؟
آخر نشد نصیب من از آن سفر بجز
پشت موبایل مختصری گفتگوی او
دور است گر چه ساوه و نزدیک، پایتخت
نزدیک، منزلی است که باشد هلوی او
نبوَد عجب که جانب دیگر گرفت او
ترجیح دلبران به رفیق است خوی او
از ریشِ یار، کندن مویی غنیمت است
من را بس است افشن و مج! آرزوی او
ضمنا در ارتباط با فشن هم مدحی هم در نظر دارم که خواهد آمد.
- ۶ نظر
- ۰۷ خرداد ۹۲ ، ۱۴:۴۶