خود نویسیم و خود خوانیم

پیوندها
آخرین مطالب

نیمه‌پست

دوشنبه, ۱۲ اسفند ۱۳۹۲، ۰۶:۵۱ ب.ظ
مشغول در کردن شعری در وصف وعده‌های مجی بودم که در کامنتش نوشت که متن اپساتش آماده است!!! این سبب شد تا دیگر نتوانم شعر را ادامه بدهم، ولی گفتم بد نیست همان سه بیت مسرود را بپستم.

تقدیم به مجی:

اگر چه وعدۀ تو سخت سست‌بنیاد است

دلم به وعدۀ توخالیِ تو هم شاد است

امید بسته‌ام ای مج به پست آینده
ولی به تجربه دانم که باز بر باد است

به وصل وعدۀ شیرینِ تو کسی نرسد
به غیر خسرو و نام حقیر فرهاد است

  • ۳ نظر
  • ۱۲ اسفند ۹۲ ، ۱۸:۵۱

در باب نمک

يكشنبه, ۱۱ اسفند ۱۳۹۲، ۰۷:۲۲ ب.ظ
می‌دانم که  شاید این پست برای دو دوست غیر فوتبالی من جذاب نباشد اما بد ندیدم برای استراحت میان پسوت، این مطلب را بفرستم

این چند روز صحبت از حکم کمیته انضباطی برای یکی از بازیکنان استقلال بود عجیب اینکه برای یک عمل فوق العاده زشت، که علی القاعده مدت‌ها محرومیت برای آن بازیکن می‌بایست در بر داشته باشد، حتی او را برای یک جلسه هم محروم نکرده‌اند. نهایتا یک جریمه مالی تعیین کرده‌اند که برای امثال آن بازیکن پول خرد است. جالب این است که سخنگوی باشگاه، می گوید او داشته فتق‌بند خودش را درست می‌کرده است!!! اینکه خود ایشان هم چنین توجیهی آورده‌اند نشان‌دهنده حناق نبودن دروغی آن هم به این واضحی است.
وقتی کسی جلوی چشم چندین هزار نفر و جلوی دوربین‌ها چنین کاری انجام دهد و فقط بخاطر آنکه استقلال در کورس قهرمانی است از محروم کردنش صرف نظر می‌شود می‌توان به عمق فساد ریشه دوانده در فوتبال این کشور پی برد. وقتی کمیته انضباطی اینگونه است، یعنی نمک گندیده است

  • ۴ نظر
  • ۱۱ اسفند ۹۲ ، ۱۹:۲۲

در پاسخ به پست فشن 2

چهارشنبه, ۷ اسفند ۱۳۹۲، ۱۰:۳۹ ق.ظ
بعد از پست اول در جواب فشن، کمی دچار رخوت شدم الآن نمی‌توانم پست مفصلی بنویسم بنابراین ترجیح می‌دهم ادامه کار را با پست‌های کوتاه در پیش بگیرم فکر کنم قدم‌های کوتاه‌تر و ادامه‌دار چاره این رخوت است. ضمنا باز هم تاکید می‌کنم این جواب‌ها بدون هر گونه مطالعه‌ای و صرفا نوعی تامل همزمان با نوشتن است این را می‌گویم تا گمان نکنید این کاری است حساب‌شده، قوی و دقیق. من می‌خواهم نشان دهم که هر کسی با فکر خودش می‌تواند به این نتایج برسد فقط به کمک نیاز دارد کاری که سقراط در گفتگوهایش می‌کرد یعنی بر عهده گرفتن نقش قابلگی. همچنین آماده خواندن نظرات و انتقادات شما هستم

  • ۶ نظر
  • ۰۷ اسفند ۹۲ ، ۱۰:۳۹

من و فرین و یانا. بر خلاف معمول

چهارشنبه, ۷ اسفند ۱۳۹۲، ۰۹:۲۶ ق.ظ
  • ۵ نظر
  • ۰۷ اسفند ۹۲ ، ۰۹:۲۶

القدح بعد التاخیر

يكشنبه, ۴ اسفند ۱۳۹۲، ۰۱:۱۶ ب.ظ
پیش از پست قسمت دوم جواب به فشن، بد ندیدم که قدحی را که بخاطر تاخیرِ مجی در کامنت نهادن بر پست قبل از آن، سروده بودم بگذارم.

هر چند پیر و خسته‌دل و خنگم و خرفت

هرگز نکرده‌ام چو تو در روی دوست چفت

زنجیر دوستی که به پایم فکنده‌اند

با دست خویش کردمش ای یار سخت و سفت

دارد هنوز زندگی‌ام رنگ تازگی

وین رنگ را از اهل دلی چون شما گرفت

در حیرتم ز صاحبِ ذوقی که خسته است

وز اهل فکرِ بی‌رمقی چون تو در شگفت

گفتند مج همیشه نظر داده، کی رواست

یک بار دیر کرده و بگرفته‌ایش خفت

گفتم که چون نظرش چون نفس مراست

جانم بگیرد او چو دهد در جواب لفت


کامنت دوستان را به یادگار به پست منتقل می‌کنم:

مجی:
قافیّه قحط بود مگر بهر قدح مج؟!
کاین قافیه همی بکند پوست را غلفت!
جان را ز دوشواری‌اش! آرَد کنار لب
شاعر بیفکند به صعوبت ز کول و کفت! (کفت=کتف)
«اینش سزا نبود دل حق‌گزار من»
کاندر جواب قدح تو گردد بسی کنفت!
کو شاعری قدر که فزاید بر این نمط؟!
سعدی اگر بود شود او قفل یا که چفت!
.............................................
ممنون از این قدح که مرا همچون قدحی باده‌ی ناب بود!
عاشق‌ام بر مدح و بر قدحت به جد
خود غنیمت قدح تو باشد، فزد (فزد=ف+زد=پس زیاد کن!)

فشن

مجی جان نزد حکیم چنان جایگاهی داری که ایشان زحمت استفاده از وزنی ثقیل را بر خود نهادند و تاخیر حضورتان را با دلتنگی به نظم درآوردند. در دیداری از حکیم شنیدم که در جمع آجران نزدیک ترین به من مجی است و او خود من است. نقل به مضمون. مدح ما از باب تمرین شاعری است و نقد تو سخن دل و اظهار دلتنگی.

من

یعنی احسنت. احسنت به این ذوق. فکر نمی‌کردم کسی بخواهد حتی یک بیت بر آن شعر اضافه کند به جهت قافیه سختش. تازه بسیار بهتر و روانتر از شعر من هم شده است. تو توانسته‌ای هماهنگی معنایی و اتصال آن را با وجود این قافیه سخت حفظ کنی و این مرا به وجد آورد بیت آخر هم که واقعا احسن الختام بود
قحط باشد مثل تو اندر جهان
قافیه هم رنگ تو بگرفت از آن
قدح تو از مدح تو دشوارتر
چون نباشد از بدی در تو اثر
من چه گویم چونکه با این شعر ناب
شعر من را کرده‌ای نقش بر آب
خیلی ممنونم و خیلی انرژی گرفتم چون می‌دانم که تو هم خیلی انرژی صرف کرده‌ای
ای انرژی تو چون بمب اتم
منفجر شو تا شویم از بیخ گم
ممنونم از تضمین زیبایت از شعر فوق العاده حافظ. می‌دانم که نیمه‌تضمین مرا دریافته‌ای:
«هر چند پیر و خسته‌دل و» ناتوان شدم
هر دم که یاد روی تو کردم جوان شدم
ولی انتخاب تضمینی تو واقعا کولاک بود مدتها بود آن شعر را نخوانده بودم زمانی از اشعار محبوب من بود و اجرای موسیقیایی آن در آلبوم شور عشق افتخاری را خیلی دوست داشتم اما سالها از آن دور مانده بودم تا تو یکی از زیباترین ابیات آن را تضمین کردی. علاوه بر این بسیار به قدح من هم مرتبط بود. سپاسگزارم:
بوی خوش تو هر که ز باد صبا شنید
از یار آشنا سخن آشنا شنید...
سر خدا که عارف سالک به کس نگفت
در حیرتم که باده فروش از کجا شنید
یا رب کجاست محرم رازی که یک زمان
دل شرح آن دهد که چه گفت و چه‌ها شنید
«اینش سزا نبود دل حق گزار من»
کز غمگسار خود سخن ناسزا شنید
محروم اگر شدم ز سر کوی او چه شد
از گلشن زمانه که بوی وفا شنید؟...
حافظ وظیفه تو دعا گفتن است و بس
دربند آن مباش که نشنید یا شنید

از این آدرس دانلود کنید تصنیف محرم راز را

فشن جان. هر کدام از شما برای من رنگ و بوی خاص خود را دارید وگرنه من شاعر نیستم.
اینکه از خوبی تو گفتم سخن
یا شکستم جام مج را ای فشن
تو مپندار این سخن گفتم به خود
فیض امثال تواَم انگیزه شد

مجی

چاکّریم دکتر جان! ببین چه قدح باحال و باذوقی گفتی که من دل‌مرده رو این‌جور به وجد آوردی که چند بیتی تونستم در استقبال بنویسم! خیلی خوشحالم که مورد پسندت واقع شده و این‌جور به وجد اومدی. بابت اشعار و تصنیف افتخاری ممنون‌ام.

افشین جان به نظرم این‌چیزی که در مورد من و دکتر گفتی بیان مقامات خودت باشه، چون در نسخه‌ی خطّی معتبر دیوان اشعار حکیم این بیت مضبوط! است:
من کی‌ام؟ افشین و افشین کیست؟ من
ما یکی روح‌ایم اندر دو بدن!

من

افشن و من مثل دو آهن‌ربا
قطب‌های منفی و مثبت جدا
لیک بنگر آن دو قطب مستقل
چون شوند ای دوست با هم متصل
اتصال ما نه از یک‌رنگی است
وضعیت بین من و او جنگی است
اختلافاتی است مر ابدال را
که نباشد مانعی ایصال را

فشن

دایره المعارف گویای منی یا حکیم

من

ممنون فشن جان!
من نشوم دائره المعارف
بس بود این که به تو گشتم عارف
محضر تو هر که بدست آورد
در پی گل‏های دگر نپّرد

فشن

در معارف مرکزیت آن توست
گوشهایم برده افکار توست
بر سبیل فکر تو پا می نهم
در یم و ژرفای تو گم می شوم
در کلام و فقه تو شاهنشهی
منبع الهام اهل آجری
پر تواضع و فروتن چون درخت
نشر یابد فکر تو بالا و پست
نرم و آرامی به هنگام بیان
خشم چون گیری، دهی از کف عنان
چون زبان طنز را گیری بکار
سر بری با پنبه و انگه فرار
مدح تو بن مایه اش هجویه است
حمله گاز انبری، بی کینه است
دل به دیدار تو مشتاق است لیک
می گریزی از من اما مثل پیک

من

ای فشن احسنت! از تو این بعید
بود و باید گفت که «هل من مزید»
حفظ وزن آن هم در این شعر طویل
لغزشی در قافیه آن هم قلیل
اندک اندک شعر آوردی به کف
وان فضیلت‌های دیگر یک طرف
چشمه ذوق تو جوشید ای عزیز
بعد از این در رود و در دریا بریز

در پاسخ به پست قبلی 1

پنجشنبه, ۱ اسفند ۱۳۹۲، ۰۸:۳۹ ب.ظ

چند نکته ابتدایی:

1- پاسخ سؤال فشن بسیار مفصل است و من در حد آگاهی محدود خودم پاسخی مختصر در دو قسمت فراهم خواهم نمود.

2- بنده به دلایلی که فعلاً جای بیان آن نیست به خداوند باور دارم. لیکن کار من در این پاسخ‌نامه، بررسی دلایل له یا علیه وجود خداوند نیست بلکه بررسیِ خود متن پست فشن است.

3- متن بدون هر گونه مطالعه‌ای نوشته شده است شاید برخی جاها اصطلاحاتی به کار رفته باشد اما از آنجا که معتقدم هوش و مطالعه، اموری مستقل از تفکر هستند تلاش کرده‌ام کاری را انجام بدهم که هر کسی که با مفاهیم اولیه این بحث آشنا باشد خود می‌توانسته با تأمل دریابد. بنابراین اگر حوصله کنید و متن را بزخوان نکنید آن را آسان خواهید یافت.

مشتاق خواندن نظراتِ شما هستم (منظور تعارفات نیست)

 

 

  • ۴ نظر
  • ۰۱ اسفند ۹۲ ، ۲۰:۳۹

آیا استدلال آقای سبحانی قوی و مدلل است؟

سه شنبه, ۲۹ بهمن ۱۳۹۲، ۰۸:۵۵ ق.ظ

پاسخ آیت‌الله‌سبحانی به شبهه استفان هاوکینگ، فیزیکدان انگلیسی

فرهنگ > دین و اندیشه - حضرت آیت‌الله سبحانی در نوشتاری، به نظرات اخیر برخی فیزیکدان‌ها به ویژه «استفان هاوکینگ» فیزیکدان انگلیسی، مبنی بر اینکه آیا علم فیزیک می‌تواند ماورای طبیعت را نفی کند، پاسخ داده‌اند.

متن این نوشتار به شرح ذیل است. آیا علم فیزیک می‌تواند ماورای طبیعت را نفی کند؟علومی که انسان با آن سر و کار دارد، بر دو نوع تقسیم می‌شوند:1. علم مادی و تجربی، علمی است که می‌توان موضوعات آن را در آزمایشگاه تجربه کرد و آثار آن را به دست آورد و با نظم و نظام آن آشنا شد. این نوع از علوم فقط می‌تواند در مسائل مادی، قضاوت و داوری کند و بگوید فلان مولکول از چند عنصر تشکیل شده و یا مثلاً عنصر فلانی در آن موجود نیست. این نوع داوری از او پذیرفته می‌شود. چرا؟ چون آزمایش و آزمایش کننده، و مورد آزمایش همگی از سنخ واحدی هستند یعنی ماده و مادی می‌باشند. 2. دانشمند زیست‌شناس با ابزاری که در اختیار دارد، نمی‌تواند درباره وجود روح و یا عدم آن داوری کند، مثلاً بگوید من در تشریح بدن انسان به روح برنخوردم، و چاقوی تشریح من، در فعالیت مستمر خود، به چنین واقعیتی نرسید، زیرا ابزاری که در اختیار دارد نمی‌تواند در موضوعات خارج از ماده نفیاً و اثباتاً داوری کند. یک فیزیکدان اگر بخواهد با دریافت‌های خود، وجود ماوراء طبیعت را نفی کند، به سان جنینی است که در رحم مادر، خارج رحم را انکار کند و بگوید: آسمان و زمین و دریا و اقیانوسی وجود ندارد. جهان و شرق و غرب آن، همین رحم است که من در آن پرورش می‌یابم. ولی این قضاوت از او پذیرفته نیست و به همین روی، وقتی پرده‌ها از میان رفت و دیده به جهان گشود، از قضاوت خود، نادم و پشیمان می‌شود و عالم دیگری را می‌بیند، که در آن زمان در عقل او نمی‌گنجید، چه نیکو می‌گوید شاعره نغز سخن: مرغک اندر بیضه چون گردد پدید گوید اینجا بس فراخ است و سپید عاقبت کان حصن سخت از هم شکست عالمی بیند بسی بالا و پست  گه پرد آزاد در کهسارها گه چرد سرمست در گلزارها     بنابراین، مقام و موقعیت دانشمند فیزیکدان نسبت به صفحه هستی، اعم از مادی و مجرد موقعیت همین مرغک در بیضه یا جنین در شکم مادر است. او می‌تواند در محیط کار خود، داوری کند، اما در ماورای محیط خود، که ابزار و ادوات آن را ندارد، نمی‌تواند نفیاً قضاوت کند.

این‌که جهان خدایی دارد و یا ماده آفریدگاری دارد و این نظام برخاسته از متن ماده نیست و این خانه صاحبخانه دارد، در گرو براهین عقلی و فلسفی است که مسئله را به حد ضرورت و بداهت برساند، در این‌جا باید فیلسوف حکیم، در نفی و اثبات آن داوری کند، نه یک فیزیکدان، هر چند عالم و برجسته باشد. فیلسوف با اثبات حدوث ماده، می‌تواند به محدث آن راه ببرد یا از هدفمند بودن نظام، کشف کند که این نظام برخاسته از ماده نیست، چون هدفمند بودن، حاکی از اعمال شعور و خرد است و ماده، فاقد این ابزار است. و هم‌چنین براهین دیگر که در کتاب‌های فلسفی و کلامی بیان شده است.

پدیده جدید در انگلستان

اکنون برسیم به پدیده جدیدی که در انگلستان به وجود آمده است. غالباً علما و دانشمندان آن‌جا نسبت به ماورا طبیعت، مردد یا بی‌اعتقاد هستند، برخلاف نوع دانشمندان آلمانی که با مسائل فلسفی بیشتر آشنا هستند، مثلاً نباید از خاطر برد که فیلسوف انگلیسی «برتراند راسل» با آن سروصدایی که داشت در کتاب «چرا مسیحی نیستم» می‌گوید: من سابقاً نسبت به خدا و مسیح اعتقاد داشتم و معتقد بودم که جهان، آفریده خداست، ولی بعداً با خود فکر کردم که این اعتقاد، مخالف یک قانون قطعی فلسفی است و آن این‌که هر پدیده‌ای پدید آورنده دارد، پس بنابراین، خدا هم باید آفریدگاری داشته باشد و حال آن‌که دین‌داران او را ازلی و ابدی می‌دانند، از این جهت، من از گروه دین‌داران، جدا شدم. انسان، واقعاً از فکر این فیلسوف جنجالی، تعجب می‌کند، زیرا آن‌چه از آن فرار کرده، دوباره به آن گرفتار شده است، زیرا اگر مشکل خدا این است که آفریدگار ندارد، عین این مشکل درباره ماده هم پیش می‌آید، اگر بگویید ماده حادث است پس آفریدگار او کیست؟ و اگر بگویید قدیم است، پس معلول بلا علت را پذیرفته‌اید!!

جناب راسل بین دو مسئله خلط کرده است:

1. هر پدیده‌ای پدید آورنده دارد. 2. هر موجودی پدید آورنده دارد.

آن‌که صحیح است، همان گزاره اولی است که موضوع آن پدیده است، یعنی چیزی که نبوده و بعداً پدید آمده است که البته نیاز به پدید آورنده دارد. و اما دومی کاملاً غلط است، زیرا موضوع گزاره (موجود)، اعم از پدیده و غیرپدیده است، چیزی که اصلاً مسبوق به عدم نبوده و به اصطلاح ازلی بوده است، نمی‌توان برای آن پدید آورنده‌ای اندیشید وگرنه دچار تناقض می‌شویم، زیرا اگر قدیم است پس پدید آورنده ندارد و اگر علتی دارد، پس قدیم نیست، بلکه حادث است. اخیراً برخی از فیزیک‌دان‌های انگلیسی نغمه دیگری را ساز کرده و سر و صدایی به راه انداخته‌اند. اکنون به داستان آن توجه کنید:

«استفان‌ هاوکینگ» فیزیک‌دان 68 ساله انگلیسی، در سال 1988 با نوشتن کتاب «تاریخ مختصری از زمان» به شهرت رسید، وی پیش از این اعتراف کرده بود که: اگر بخواهیم یک نظریه کامل را برای پیدایش کائنات پیدا کنیم و آن‌گاه پیروزی‌ نهایی در استدلال انسانی را به دست آورده‌ایم، آن زمان باید خدا را به خاطر داشته باشیم. حتی در کتاب دیگرش اعلام کرده بود که: کشف سال 1992 در مورد سیاره‌ای که به دور ستاره‌ای دیگر غیر از خورشید می‌گردد، به بازسازی نظریه اسحاق نیوتن پدر علم فیزیک کمک می‌کند که بیان کرده بود: کائنات حاصل بی‌نظمی نبوده و توسط خدایی آفریده شده است. اکنون پس از گذشت چند سال که بیماری «هاوکینگ» بسیار پیشرفت کرده و تقریباً او را به فلج کامل مبتلا ساخته و او دیگر نمی‌تواند سخن بگوید و با اشاره انگشت دست چپش به یک کامپیوتر، احساسات خود را بیان می‌کند. در شهریور 1389، کتابی جدید منتشر شده که مؤلف آن را «هاوکینگ» دانسته‌اند. در این کتاب ادعا شده است: «کشف منظومه‌های دیگری نظیر منظومه خورشیدی ثابت کرد که منظومه ما که دربرگیرنده یک خورشید و سیاره‌هایی است که پیرامون آن می‌چرخند، یک پدیده منحصر به فرد نیست. این واقعیت نشان داد که وجود حالت فیزیکی ایده‌آل بین خورشید و کره زمین و پیدایش انسان روی کره زمین، یک پدیده از پیش‌طراحی شده و دقیق برای موجودیت و رفاه انسان نیست».

حاصل دلیل او این است که ما منظومه خورشیدی دیگری به‌سان منظومه خورشیدی خودمان کشف کرده‌ایم. این امر ثابت کرد که پیدایش انسان، روی کره زمین، یک پدیده از پیش طراحی شده نیست؟!! اصولاً دلیل خداشناسان این نیست که فقط ما یک منظومه شمسی داریم و انسان هم در کره زمین زندگی می‌کند تا با کشف منظومه‌های دیگر، برهان آنان باطل شود، اگر علم صدها منظومه خورشیدی دیگر کشف کند، کوچک‌ترین خراشی در براهین فلسفی خداشناسی وارد نمی‌شود، اگر مؤید وجود او نباشد؛ زیرا به حکم «کل یوم هو فی شأن» پیوسته خالق و مدبر جهان است و امر خلقت استمرار دارد، چون براهین فلسفی آنان مبنی بر اصولی است که منافاتی با این کشف‌ها ندارد. زیرا طرح قدیمی و دیرینه است، ولی اجرای آن تدریجی است.

آنان برای اثبات وجود خدا از براهین زیر بهره می‌گیرند:

1. برهان امکان و وجوب    2. برهان حدوث ماده از طریق حرکت جوهری    3. نظام هدفمند در عالم ماده که حاکی از دخالت شعور در پیدایش آن است.    4. برهان صدیقین که خود برهانی برتر است که فقط ذائقه انسان‌های برتر آن را می‌چشد.   5. برهان محاسبه احتمالات که پیدایش نظم نوین عالم را در پرتو تصادف به حد صفر می‌رساند و امثال این‌ها.

اتفاقاً فیزیک‌دان انگلیسی باید از کشف منظومه‌های دیگر بر وجود خدا استدلال بهتری پیدا کند، زیرا آن منظومه هم دارای نظم و نظامی است که نمی‌تواند ساخته خود ماده باشد. طبعاً دست آفریدگار حکیم و توانایی در کار است که این نظم را به آن ماده بخشیده است. پیشرفت علوم و کشف نظام‌های هدفمند، بهترین حربه بر ضد مادی‌ها است که نظم جهان را مولود خود ماده می‌دانند. حالا چرا این دانشمند پر سر و صدا، از برهان بر وجود خدا، ضد آن را نتیجه گرفته‌اند؟ او فکر می‌کند که نظام خورشیدی را، می‌توان دلیل بر وجود خدا گرفت ولی اگر نظامات دیگری به‌سان این نظام کشف شد، باید کثرت نظام‌ها را گواه بر نفی او گرفت، در حالی که جریان برعکس است. هر چند نظام جهان، بالاخص نظام هدفمند کشف شود، احتمال پیدایش جهان را بر اصل تصادف، به حد صفر می‌رسد و اتفاقاً برهان محاسبه احتمالات، بیشتر این باور را تقویت می‌کند که نظم اندک را می‌توان معلول تصادف دانست ولی اگر افزایش پیدا کرد، کار به جایی می‌رسد که «پیدایش تصادف»، احتمالی بسیار اندک در مقابل احتمالات بی‌شمار به حساب می‌آید.

اتفاقاً حکیمان الهی، و پیش از آن‌ها وحی آسمانی بر نظم هدفمند که هر دو در زمین و آسمان رخ می‌دهد، تکیه می‌کنند و خردمندان را بر تفکر و اندیشیدن در آن دعوت می‌نماید. اینک گوشه‌ای از وحی: «به راستی در آسمان‌ها و زمین برای مؤمنان نشانه‌هایی است و در آفرینش خودتان و آن‌چه از انواع جنبده‌ها پراکنده می‌گرداند برای مردمی که یقین دارند نشانه‌هایی است و نیز پیاپی آمدن شب و روز و آن‌چه خدا روزی از آسمان فرود آورده و به وسیله آن، زمین را پس از مرگش زنده گردانیده است، و هم‌چنین در گردش بادها بر هر سو برای مردمی که می‌اندیشند نشانه‌هایی است. این‌ها است آیات خدا که به حق آن را بر تو می‌خوانیم، پس بعد از خدا و نشانه‌های او به کدام سخن خواهید گروید؟».

امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام نیز در بیانات خود، بسیار بر برهان نظم تأکید می‌کند به‌طوری که به بسیاری از موجودات منظم از جمله مورچه و طاووس و... اشاره کرده و ظرافت‌های خلقت آن‌ها را برمی‌شمرد و در واقع به آدمیان توجه می‌دهند که با تأمل و تفکر در خلقت موجودات منظم، می‌توان به خداوند حکیم و با تدبیر پی برد.

ایشان به‌روشنی در تعابیری می‌فرمایند:1. «عجبت لمن شک فی الله و هو یری خلق الله» «من تعجب می‌کنم از کسانی که مخلوقات الهی را می‌بینند و در وجود خدا تردید می‌کنند». 2. «بل ظهر للعقول بما أرانا من علامات التدبیر».«این خداست که با نشانه‌های تدبیر که در آفریدگانش دیده می‌شود، بر عقل‌ها آشکار شده است».

3. «کفی بإتقان الصنع لها آیة».«در اتقان صنع (که همان نظم در مخلوقات است) نشانه کافی بر خداوند است».

چشم باز و گوش باز و این عمی حیرتم از چشم‌بندی خدا در پایان یادآور می‌شویم بالأخره در میان دانشمندان غرب نیز انسان‌های منصف و واقع‌بین وجود دارند. خوشبختانه آقای پروفسور اریک پریست از استادان سابق ریاضیات در دانشگاه «سنت اندرو» و از اعضای هیئت امنای «انستیتو فارادی» در دانشگاه کمبریج پاسخ آقای «هاوکینگ» را چنین داده است:

سخنان پروفسور هاوکینگ توجیه‌پذیر نیست، این حالت کاملاً تحمل‌پذیر و منطقی است که خداوند شرایط را برای وقوع انفجار بزرگ و شکل‌گیری کهکشان‌ها بر اساس آن فراهم کرده باشد.

در جای دیگری در مصاحبه با روزنامه «گاردین» همو می‌گوید: باورهای مدرن در مورد جهان و عالم هستی با هدف پوشاندن شکاف‌ها و نقاط ضعف در دانش ما نیست بلکه هدف، دادن پاسخ به سؤالات گوناگون بشر مدرن است.

وی می‌افزاید فلسفه و الهیات رشته‌های مناسب برای پاسخ‌گویی به این سؤالات هستند و مثالی را می‌آورد به این صورت: داستان جوشیدن آب در کتری، با استفاده از قوانین فیزیک به دقت قابل توضیح است که چطور گرما از اجاق به کتری و سپس به آب منتقل می‌شود و آن را به نقطه جوش می‌رساند، اما چرا این آب می‌جوشد، را نمی‌توان صرفاً با فیزیک توضیح داد، شاید خانم خانه هوس چای کرده باشد؟!

مقصود او این است که ما نباید به علل قریبه اکتفا کنیم، بلکه باید به علت‌العلل نیز توجه کنیم. اصولاً باید پرسید: کی اجاق گاز را روشن کرده است تا بر اثر آن حرارت نهایتاً به آب منتقل شود و آب به جوش آید؟ و این کار فیزیک‌دان نیست. کار فیزیک‌دان فقط ارائه علت قریبه است و علل بعیده را باید از علوم دیگر مانند فلسفه و الهیات استفاده کرد.


ای غلظت حضور تو چون غلظت غیاب
فرق است آب چشمه و در کوزهٔ تو آب
گر چه یکی است غلظت هر دو، ولی یکی
باشد قریب و دیگری اما در اغتراب
از راه دور دست بر آتش گذاشتن
گرما نبخشدت، دهد اما مرا عذاب
در جام من بریز ز ماء الشعیر خویش
حتی ز غیر الکلی‌اش می‌شوم خراب
بگذر ز تاب گیسو و مژگان و زلف یار
کز دست داده‌ام ز فراقت توان و تاب
گر یک دقیقه صرف رفیقت کنی خوشم
آن یک دقیقه حاصل عمرم شود حساب
ای شمس من بجای کویر دلابرت
بر بوستان آجر اگر خواستی بتاب

زبان حال تاکسی پرایدی که شاعر در بلده طهران سوار آن گردید

پراید بود ولی مثل بنز راحت بود

به نرمی پر قو، همزمان روانی رود
سؤال کردم از آن کس که بود راننده
چقدر صرف پرایدت نموده‌ای ز نقود؟
که لنگ پیش وی انداخت بنز و بی‌ام‌و
که سر به پیش وی آورد فورد و پورشه فرود
ندیده‌ام موتوری اینچنین بدون صدا
ندانم اگزوز آن عطر می‌دهد یا دود
بگفت هیچ نکردم برای آن خرجی
از ابتدا بوَد اینگونه، کور چشم حسود
به ناگهان ز پراید آمد این صدا بیرون
بیا که از خودِ من پاسخت بگیری زود
کشید موقع مونتاژ دست بر سر من
کسی که دارم از او بخت و طالع مسعود
بگفتمش که بگو نام آن ولیّ خدا
جواب داد که این لطف، افشنم بنمود

الغزلیات الطهرانیة فی المناقب الافشینیة ۳

سه شنبه, ۲۲ بهمن ۱۳۹۲، ۰۵:۳۸ ق.ظ

زبان حال یخی که در زیر پای شاعر آمد در بلده طهران

به زیر پای من آمد یخی که لیز نبود

نه مثل باقیِ یخها، که سرد نیز نبود
عجیب بود و به خود گفتم این یخ آخر از
کجاست؟ چون یخ تهران چنین تمیز نبود
به ناگه از یخ مذکور این صدا آمد
که دانی از چه یخی، همچو من عزیز نبود؟
چرا که من یخ تهران نیم، بخارِ من از 
کرج رسیده ولی موقع فریز نبود
به جوّ دودیِ تهران چو باد آوردم
دگر ز برف شدن جان من! گریز نبود
بدان تمیزیم از آه پاک‌ کسی است
نه بخت بود، که بی غوره خود مویز نبود
سؤال کردمش آه که بود؟ گفت مرا
به غیر افشنِ دل‌پاک، کس مُفیض نبود
[مفیض=فیض‌رساننده]

و امّا بعد، کذلک استقبل المجی!:

به گریه گفتمش ای شاه شاعران شریف!
مگر که مدح مجی پیش تو لذیذ! نبود؟
به خنده گفت مجی جان! چرا! ولی آخر
محبّتم به مجی این‌قدر غلیظ نبود!!


و امّا بعدتر کذلک قال الحکیم فی جواب المجی:
مجی مرنج! مگو خاطرم عزیز نبود
اگر گزینه مدح تو روی میز نبود
نه مدح دست من است و به اختیار دلم
طبیب کی رود آنجا که کس مریض نبود


و امّا قبل! شعر زیبای حکیم، در پاسخ به مرتض کی فرموده بود عجب شعر سختی!:
چندان که گویم مدح فشن جان
درمان نگردد این زخم هجران
مشکل توان از او دل بریدن
از جان بریدن در پیشش آسان
شد قافیه سخت ای مرتضِ من
در مدحش اما مضمون فراوان
من خود چه گویم از خوبیِ او
دریا و کوزه؟ کی دارد امکان
تنها تسلّی است این شعر، ور نه
درد مرا نیست جز دوست درمان