در این پست میخواهم برای دختران و زنان
دنبال راه حلی بگردیم. همانطور که در پست قبلی آوردم راهحلها چهار گونهاند:
مشروع و جامعهپذیر
نامشروع و جامعهپذیر
مشروع و جامعهناپذیر
نامشروع و جامعهناپذیر
اما در اینجا چند تفاوت اساسی وجود دارد
اول اینکه ظاهرا نیاز جسنی برای زنان
اولویت ندارد. یا حداقل در عرض نیاز عاطفی است، بنابراین راهحلهای فیزیکی و غیرعاطفی
مربوط به مردان در اینجا به کار نخواهد آمد. یک مرد شاید بتواند عطش خود را با
رابطهای غیرعاطفی و صرفا جسنی با زن، مرد، خود و یا حتی شیئی فروبنشاند، زن هم
البته میتواند احیانا از شیوههای غیرعاطفی برای ارضا استفاده کند. مثلا میتوان
از خودارضایی به عنوان راه حلی نامشروع و جامعهناپذیر (یا شاید به تدریج جامعهپذیر)
برای یک زن سخن گفت، ولی این اساسا درد یک زن را دوا نمیکند او به آغوش یک نفر نیاز
دارد و نه یک ارضای صرف. جدای از اینکه طبق آمار، درصد بالایی از زنان هیچگاه
ارگاسم را تجربه نمیکنند.
دوم اینکه از نگاه عرف جامعه ما، با
رابطه جسنی، چیزی از مرد کاسته نمیشود، اما زن با اولین رابطه جسنی، دستخورده
قلمداد میگردد. تغییر این عرف هم تقریبا بسیار دشوار است و شاید تنها در برخی
خانوادههای مدرن، چنین تلقیای وجود نداشته باشد. حتی برای مردانی که خود به
روابط پیش از ازدواج رو میآورند، بکارت یک ارزش محسوب میشود. در هر حال انتخاب یک راهحل برای یک زن بسیار
دشوارتر از یک مرد است چون یک انتخاب اشتباه، به شدت بر انتخابهای بعدی تاثیر میگذارد
و آنها را محدود میکند. در طرف مقابل، انتخابهای قبلیِ مرد، چندان بر انتخابهای
بعدی او تاثیر نمیگذارد مگر از باب کسب تجربه!
سوم این است که غالبا این مرد است که به خواستگاری میرود و در واقع گستره انتخاب مرد بسیار زیادتر از زن است. خود این پدید آورنده مشکلاتی است که البته در اینجا نمیخواهم به آن بپردازم.
چهارم اینکه بر خلاف مرد که تقریبا نقش
اندکی در پدید آمدن مشکل جسنی برای خودش دارد و معمولا قربانیِ اقتصاد و فرهنگ
جامعه است، زنان خودشان یکی از عوامل عمده در پدید آمدن این مشکلاند.
نخست، انتظارات بیجای بسیاری از دختران
سبب میشود تا به موقعیتهای معقولی که برایشان پیش میآید دست رد بزنند. آنها به
ازدواج به عنوان زمینهای برای خروج از طبقه اجتماعی، فرهنگی و اقتصادیِ خود و
رفتن به طبقات بالاتر نگاه میکنند. این اتفاق البته گاه برای برخی که از زیباییْ
بهره قابل توجهی دارند میافتد و یکشبه ره صد ساله را طی میکنند البته روشن است
که این احتمالْ اندک است زیرا زیباییِ «جهش طبقاتی ایجاد کن» در قلیلی از دختران
وجود دارد و علاوه بر این، معمولا بیشتر کسانی که در طبقات بالای اجتماعی قرار
دارند به فکر ازدواج با کسی از طبقات خودشان و یا بالاتر میگردند. به قول شاعر:
مشو با کم از خود مصاحب که عاقل
همه صحبت بهتر از خود گزیند
گرانی مکن با به از خود که او هم
نخواهد که با کمتر از خود نشیند
نکته دوم اینکه یکی از عللِ اصلیِ سخت
بودن شرایط ازدواجْ خود دختراناند که حاضر نیستند با زندگیِ در آغاز سادهتر کنار
بیایند. آنها میخواهند در بهترین وضع ممکن وارد زندگی شوند و عروسیای باشکوه و
با هزینههای کمرشکن داشته باشند. خوب این سخت گرفتنها سبب میشود تا فرصتها برای
آنها کم بشوند و به تدریج از دست بروند. دیدهام دخترانی را که فقط با ابزارِ ساده
گرفتن ازدواج و شرایط اولیه در زندگی، توانستهاند از موقعیتهای بهتری برای
ازدواج بهرهمند شوند.آنها به خانه کسانی رفتهاند که فقط موقعیت اقتصادی ضعیفی
داشتهاند ولی از لحاظ شخصیتی، اخلاقی و گاه حتی ظاهری در موقعیت بالاییتری نسبت
به آنها قرار داشتهاند.
مساله سوم نوع توقعی است که اکنون نسبت
به شوهران در جامعه ما رواج یافته و کمکم دارد به عرف بدل میشود و آن زیر پا
نهادن حقوق اولیه مردان و آزادیهای مشروع آنان است آن هم در جایی که آسیبی به
زندگیِ خانوادگی نمیزند. این سبب میشود تا بهتدریج نگاه منفی به ازدواج در بین
آقایان رواج یابد. مردان در سابق تنها میبایستی از آزادیهایی که با زندگیِ
خانوادگی در تعارض است دست بکشند ولی اکنون حوزه آزادی عمل آنها به سختی محدود شده
است. اکنون در اطراف من آگاهیِ مردان از این معضل افزایش یافته است و گوشهکنار از
برخی مجردین زمزمههایی در این مورد شنیده میشود. معتقدم یکی از مهمترین عوامل رو
آوردن برخی از جوانان به ازدواج سپید علاوه بر مشکل اقتصادی و بلکه شاید بالاتر از
آن، همین فرار از تعهد بیجاست. تعهدی که از مردِ امروزینِ جامعۀ ما انتظار میرود،
نوعی بردگی مدرن است و نه ازدواج. این البته یک کار آماری است و نمیتوانم نظر
قاطعی درباره آن بدهم، اما اعتقاد دارم که نقش این عامل در ازدواج سپید از نقش
عوامل اقتصادی بالاتر است.
بنابراین تقریبا میتوان گفت دختری با
شرایط ظاهری متوسط به بالا، کلید حل مشکل را تا حدی در دستان خود دارد. نمیگویم
شرایط اقتصادی سخت نیست، ولی معمولا بار این شرایط سخت بر دوش مردان است و زنان
باید فقط پذیرای چنین مردانی باشند. این دختران معمولا در دورانی که در معرض
ازدواجند، موقعیتهای متعارفی را برای ازدواج بدست میآورند و یا آنکه با نشان
دادنِ سازگاریشان میتوانند بدست آورند. بر این اساس، راه حل این افراد همان
ازدواج دائم است با توقعات و انتظارات پایینتر. آنها حتی میتوانند خودشان و یا
خانوادهشان هم بطور غیر مستقیم به دنبال داماد مناسب باشند و موقعیتسازی کنند.
دخترانی که از ظاهر ضعیفی برخوردارند و
یا آنکه موقعیت مناسبی را به هر دلیلی بدست نمیآورند، قاعدتا باید به دنبال راه
حل دیگری باشند. آنهایی هم که طلاق میگیرند را هم باید به این جرگه اضافه کرد.
مقدمه بحثم کمی طولانی شد. در کل اگر
بخواهم بحثم را فعلا خاتمه بدهم باید بگویم که راهحلهای موقت، مانند ازدواج
موقت، گرچه در کوتاهمدت میتوانند بین دو نفر ارتباط عاطفی ایجاد کنند اما موقع
جدا شدن مشکلاتی هم پدید میآید، چون معمولا مردان راحتتر با این جدایی کنار میآیند
اما این احتمال که به زنان آسیب عاطفی وارد آید بسیار بیشتر است. بنابراین راه حل
حقیقی برای زن، ازدواج دائم است ولی البته چنین راهی به دو دلیل دچار مشکل اساسی
شده است، یکی مشکلات مردان برای تشکیل خانواده و در نتیجه بالا رفتن سن ازدواج و دیگری
تعداد بیشتر زنان نسبت به مردان (این مساله هر چه سن دختر بالاتر برود بیشتر خود
را نشان میدهد). بر این اساس بار دیگر چهار گزینه را با مثال مرور میکنیم:
مشروع و جامعهپذیر: ازدواج دائم
نامشروع و جامعهپذیر: الآن نمونهای به
ذهنم نمیآید ولی شاید کمکم ازدواج سپید در این حلقه درآید.
مشروع و جامعهناپذیر: چندهمسری
نامشروع و جامعهناپذیر: مساحقه. ازدواج
سپید در حال حاضر
روشن است که ما باید به سمت مشروع کردن
امر نامشروع جامعهپذیر برویم. سعی میکنم در پستی دیگر این چهار قسم را به شکل
مبسوطتری بررسی کنم.